به گزارش اصفهان زیبا؛ آنچه در ادامه میخوانید، یادداشت اختصاصی حجتالاسلاموالمسلمین سید یحیی مرتضوی است که برای اصفهان زیبا ارسال شده است و به عنوان یک شاهد عینی، گزارش یک واقعه تاریخی را میدهند.
[سیزدهسالگی حجتالاسلام سید یحیی مرتضوی نقطه شروع آشنایی و ارادتش به «حضرت امام خمینی» است؛ ارادتی که از مواجهه با کتاب «کشفالاسرار» در کتابخانه پدرش سر باز میکند و او عاشقانه برای دیدار امام(ره) راهی قم میشود. سید یحیی مرتضوی با همان دیدار اول حضرت امام در «مسجد سلماسیه» قم پارکاب و مرید ایشان میشود و مدتها بعد، در نجف اشرف در محضر آقای خمینی شاگردی و خدمت میکند و به نهضت مبارزان انقلاب اسلامی میپیوندد.]
***
اکنون به بیان مناظره حضرت امام خمینی(ره) و آیت الله سید محسن حکیم و تفاوت دیدگاههای اسلامی و سیاسی آن دو مرجع روحانی میپردازم.
امام خمینی(ره) پس از اقامت در نجف اشرف بدون کمترین خوف و هراسی از هیاهو و دسیسههایی که از سوی دشمنان در اطراف او جریان داشت، بر آن شد که در راه مبارزه با افکار و پندارهای انحرافی و غیر اسلامی که در نجف از طرف عوامل و ایادی کارآزموده استعمارگران ایجاد شده بود، رسالت خود را شروع کند و با در جریان گذاشتن مقامات روحانی از رویدادها و مسائل روز کشورهای اسلامی با توطئههای استعمار که حوزه علمیه نجف را در بیخبری و خمودی فرو برده بود به مقابله برخیزد و برای این منظور سعی میکرد با حضرات مراجع آیاتالله خوئی، شیرازی، حکیم و شاهرودی دیداری فراهم نمایند تا اینکه نامبردگان هر یک جداگانه به جز آقای حکیم به دیدن امام آمدند.
چند شب بعد از آن دیدار، شهید حاج مصطفی خمینی مرا صدا کردند و گفتند من امشب در کربلا برنامهای دارم و نجف نیستم؛ چون آقای حکیم به ملاقات امام میآیند حضور شما برای خدمت و پذیرایی ضرورت دارد.
آیت الله حکیم با یکی از حواریون خود وارد شدند و امام از وی استقبال کردند. من با چند فنجان چای از ایشان پذیرایی کردم و در گوشه اتاق ساکت نشستم. در این دیدار، امام خمینی سعی میکرد که آقای حکیم را آگاه کرده و از دسیسههای توطئهگران که میکوشیدند علمای نجف را از جوّ حاکم بر ایران و منطقه دور نگه دارند بر حذر دارد. از این جهت در این دیدار، وقتی از کسالت آقای حکیم سخن به میان آمد حضرت امام فرصت را غنیمت دانسته و فرمود: «خوب است که حضرتعالی برای معالجه و تغییر آب و هوا به ایران تشریف ببرید و اوضاع آنجا را هم از نزدیک مشاهده فرمایید و ببینید بر این ملت ایران چه میگذرد. من معتقدم که مانند گذشته که خیانتها و نظام دولت جابره را به عرض آیتالله بروجردی نمیرساندند و آقای بروجردی کجرویها و ستمکاریهای حکومت پهلوی را حل بر صحت میکردند و از کنار آنها بیتفاوت میگذشتند. الآن هم فجایع حکومت ایران را به سمع شما نمیرسانند و الا شما ساکت نمینشینید.»
آقای حکیم گفتند: «شما که الآن در ایران نیستید و در نجف هستید لطفی ندارد که من به ایران بروم وانگهی چه میشود کرد؟ و چه اثری دارد؟»
امام خمینی گفتند: «قطعا اثر دارد و ما با همین قیام تصمیمات خلاف و خطرناک دولت را متوقف کردیم؛ چطور اثر ندارد. اگر علما اتحاد داشته باشند قطعا مؤثر است.»
آقای حکیم گفتند: «اگر این اقدامات احتمال عقلائی هم داشته باشد و از طریق عقلائی اقدام شود خوب است و تأثیر دارد.»
امام خمینی گفتند: «قطعا تأثیر دارد، چنانچه اثر هم دیدیم و منظور ما از اقدام، اقدام عاقلانه است و اقدام غیر عاقلانه اصلا مورد بحث ما نیست.»
آقای حکیم گفتند: «اگر اقدام حاد کنیم مردم از ما تبعیت نمیکنند و مردم دروغ میگویند. آنها پی شهوت هستند و برای دین سینهچاک نمیکنند.»
امام خمینی گفتند: «چطور مردم دروغ میگویند؟ این مردمی که جان دادند، زجر کشیدند، حبس رفتند، تبعید شدند، اموالشان به غارت رفت، جوانانشان کشته شدند، چطور این مردم بقال و عطار سر محل که سینه خود را جلو گلوله دادند دروغ میگویند؟»
گفتوگوی کوتاه و هشدار دهنده امام خمینی با آقای حکیم هر چند در طرز اندیشه و موضعگیری آقای حکیم نتوانست تأثیر بگذارد ولکن در میان روحانیون و فضلای علوم اسلامی حوزه علمیه نجف اشرف اثر مثبت و تکان دهندهای داشت و همهجا سخن از این گفتگو نقل مجالس بود و جامعه روحانیون و طلاب را در اطراف نقطه نظرهای امام خمینی و موضع او در برابر رژیم ایران به تأمل و تفکر بیشتر واداشت. بسیاری از روحانیون روی انگیزههای مختلف، طی ارسال نامه به دوستان و آشنایان خود در ایران و دیگر کشورهای اسلامی متن گفتگو و مناظره امام خمینی و آقای حکیم را خاطر نشان میساختند.
بسیاری از آنان که بر اثر بیاطلاعی و ناآگاهی تحت تأثیر تبلیغات شوم و زهرآگین عوامل و ایادی استعمار قرار گرفته بودند، با دقت و کنجکاوی در اطراف این گفتگو و نقطه نظرهای امام خمینی و آقای حکیم، افکارشان دگرگون شد و در طرز اندیشه و موضع خود تجدید نظر کردند. این از نخستین گامهایی بود که امام برای مبارزه با پندارها و باورهای ارتجاعی و استعماری در حوزه علمیه نجف برداشت و ضربهای کوبنده بر پیکر اهریمن صفتانی که تار عنکبوتی در گرداگرد حوزه علمیه نجف و علمای آن طنیده بودند وارد کرد.
تلاش ارتجاع نجف در منزوی کردن امام خمینی
ارتجاع نجف تنها به منع استفاده از حوزه درس امام خمینی(ره) بسنده نکرد، بلکه کوشید او را در نجف از هر نظر و از هر طرف منزوی و محدود کند. از این رو تمام نیروی خود را بکار گرفت تا هرگونه رابطه افراد حوزه نجف و مردم عراق را با منزل امام خمینی و با برادران مبارزی که از ایران متواری شده بودند و راه امام را دنبال میکردند قطع کند؛ با شایعهسازی، دروغپردازی و نسبتهای ناروا به امام از قبیل چپگرایی، کمونیستی، انگلیسی، کوشیدند امام خمینی را در میان حوزه و جامعه عراق بدنام و لکهدار کنند و از رسیدن صدای بیدارکننده و حماسه آفرین او به گوش تودههای محروم و مستضعف عراق و دیگر کشورهای عربی جلوگیری به عمل آورند.
ارتجاع نجف که بجز تنگ نظری و انحراف حرکتهای اصیل و مثبت در آن حوزه کاری نداشت، میاندیشید که اگر امام خمینی را از نماز گزاردن بر متوفایی باز دارد، یا مثلا از برگزاری مجلس ترحیم از طرف امام جلوگیری کند و او را در ردیف مراجع طراز دوم قرار دهد، یا آنکه مردم را از شرکت در نماز جماعت و درس او باز دارد، میتواند انقلاب اسلامی ایران را به شکست بکشاند و شاه و آمریکا را از سقوط و تباهی در ایران نجات دهد اما در مقابل این حرکات در حقیقت مذبوحانه، به مصداق «و اذا مرّوا باللّغو مرّوا کراما» بیتفاوت و بیاعتنا میگذشت و با توکل به خداوند بزرگ و با تکیه بر ملت وفادار خویش و با تکنیکهای سیاسی و انقلابی در راه بیداری تودهها گام بر میداشت.
امام(ره) چشم به دوردستی روشن و نویدبخش داشت بر آن بود که با سلسله برنامهها، روشنگریها و بکار بستن تاکتیکهای سیاسی در حوزه علمیه نجف، دگرگونی پدید آورد و با آگاه کردن مقامات روحانی، دست مرموز استعمار و عوامل آن را از آن حوزه کوتاه کند.
رژیم شاه به خوبی میدانست که اگر امام را در نجف آزاد بگذارد و علیه او به جوسازی و شایعه پراکنی و دروغپردازی دست نیازد، موفقیت و امکاناتی که در عراق جهت گسترش نهضت اسلامی ایران برای امام فراهم خواهد شد کمتر از خود ایران نخواهد بود و از آنجا که امام در عراق از آزادی بیشتری برخوردار است برای ساواک امکان دستگیری و محدود ساختن او به سادگی ممکن نیست؛ از این جهت رژیم شاه بر آن شد که با تلاشهای صد جانبه و گسترده علیه امام در عراق جوّی به وجود آورد که برای او میدان عمل و حرکت نباشد و باید گفت که متأسفانه در اجرای این توطئه موفقیتهایی هم به دست آورد.
در این رابطه سخن بسیار است؛ از محضر شنوندگان و خوانندگان محترم استدعا دارم به موضوع دیگری در همین زمینه عنایت فرمایید.
ریاکاری حکومت پهلوی در انتقال ضریح حضرت اباالفضل(ع)
همزمان با ورود و اقامت امام در نجف، ضریح حضرت اباالفضل علیه السلام که به همت مردان نیکوکار اصفهان ساخته و آماده شده بود برای حمل به عراق آماده گردید. شاه و دربار که همیشه در صدد بهرهگیری شخصی از هرگونه مراسم مذهبی بودند و بدون کمترین عقیده و ایمانی ملت اسلام را به بازی میگرفتند، فورا دست به کار بهرهبرداری از مراسم انتقال ضریح مطهر حضرت اباالفضل علیه السلام به عراق شدند و با بوق و کرنا کوشیدند وانمود کنند که ضریح آن حضرت به امر ملوکانه و از دسترنج مبارک خاندان سلطنت ساخته شده است. و از طرفی به منظور سوء استفاده از موقعیت آیت الله حکیم و وانمود کردنِ این موضوعِ عاری از حقیقت که آقای حکیم با شاه موافق و همراه است، عکس آقای حکیم را در کنار عکس شاه مونتاژ کرده و در سراسر کشور پخش کردند و مردم را مجبور میکردند که عکس مزبور را در مغازههای خود نصب کنند و در پیشاپیش ضریح حضرت اباالفضل علیه السلام نیز حرکت میدادند.
ضریح حضرت اباالفضل علیه السلام را از اصفهان تا کرمانشاه همراه با عکس مونتاژ شده آقای حکیم و شاه با کارگردانی ساواک گرداندند و سرانجام روز ۲۶ آبان ۱۳۴۴ با شعار جاوید شاه وارد بغداد نمودند.
در بغداد هم سفارت ایران تدارکات و بهرهبرداریهای لازم را از این مراسم به نفع شاه و رژیم به عمل آورد و شماری از ایرانیان مقیم عراق را همراه با کارمندان و ماموران سفارت به رسم حامیان و شیفتهگان شاه مجبور کردند که در مشایعت و همراهی با ضریح تا حرم مطهر حضرت اباالفضل علیه السلام همکاری و همیاری نمایند.
توجه بفرمایید که چقدر ریاکاری و تظاهر به دینداری و خدعه و مردم فریبی حکومت پهلوی به حاکمان منافق بنیامیه و بنیعباس و برخورد آنان با ائمه معصومین علیهم السلام و پروان اهل بیت شباهت داشت و مصداق این آیه شریفه بودند:
«وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَمَا هُمْ بِمُؤْمِنِينَ، يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَمَا يَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ» [بقره، آیات 8 و 9]
صدق الله العلی العظیم