به گزارش اصفهان زیبا؛ آیتالله سید حسین خادمی (تولد: اصفهان ۱۲۸۰ ش- وفات: ۱۳۶۳ ش)، از شاگردان میرزای نائینی و رئیس حوزه علمیه اصفهان بود. وی مبارزه با فساد گسترده سیاسی و اجتماعی رژیم پهلوی را در سرلوحه کار خود قرار داد و در مواردی چون مخالفت با کشف حجاب رضاخانی و حمایت از قیام امام خمینی(ره) پیشتاز بود. آیت الله خادمی شخص اول در مبارزات مردم اصفهان علیه رژیم پهلوی بود و منزل وی همواره پشت و پناه مردم در مشکلات و مکان تحصن تاریخی مردم اصفهان بود که به اولین حکومت نظامی در رژیم شاه منتهی شد.
آنچه در ادامه میخوانید، متن کامل پیاده سازی شده «مستند خادم شریعت»، در شرح احوال، زندگی و مبارزات آیت الله سید حسین خادمی است که از طرف اصفهان زیبا به علاقهمندان و پژوهشگران تقدیم میشود.
این مستند به تهیه کنندگی و کارگردانی علی مستأجران، به مدت 51 دقیقه تولید شده و از شبکه افق سیما و شبکه اصفهان پخش شده است.

بسم الله الرّحمن الرّحیم
«راوی»:
اصفهان در دوران نهضت حضرت امام (رحمت الله علیه) نقشی گرانسنگ داشت و یکی از مهمترین کانونهای انقلاب در کشور بود. اولین شهری بود که در آن حکومت نظامی و پس از مدتی حکومت اسلامی اعلام گردید. از علمای بزرگ اصفهان در این عصر، که این مجموعه به بررسی زندگی ایشان اختصاص دارد، آیتالله حاج سید حسین خادمی میباشد.
حجتالاسلام و المسلمین سید محمدعلی بهشتی:
بعد از اینکه مرحوم شیخ بهایی (رحمت الله علیه) و عدهای دیگر از علمای جبل لبنان، برای تبلیغ تشیع به ایران آمدند، تا اینکه در زمان تقریبا حدود زندیه و قاجاریه علمایی از جبلعامل به ایران آمدند که از جملهی آنها مرحوم صدر بزرگ است.
حجتالاسلام و المسلمین حاج سید محمدعلی خادمی؛ فرزند آیتالله خادمی:
نسب ایشان تا حضرت موسی بن جعفر (سلام الله علیه)، همه از علما و اکثرشان از علمای بزرگ شیعه است. نسب مرحوم پدر ما را مرحوم آشیخ عباس قمی، در ضمن حالات آقا امام موسی بن جعفر (ع)، نسب ایشان را از حضرت موسی بن جعفر (ع) تا جدّ ایشان نوشتهاند. پدر ایشان فرزند مرحوم سید صدرالدین صدر جبل عاملی است، داماد شیخ جعفر کاشفالغطا است؛ یعنی دختر شیخ جعفر کاشفالغطا را ایشان میگیرند، باز ازدواج میکنند با یک خانم اصفهانی دیگر، که آن خانم اصفهانی میشود مادر سید اسماعیل صدر، که سید اسماعیل صدر از علمای بزرگ نجف بود و جدّ صدریها، یعنی سید محمدباقر شهید و سید موسی و غیرهم که الآن معروف هستند در دنیا، کل صدریها، جدّشان این سید اسماعیل است که از آن خانم اصفهانی است ولی ما از دختر کاشفالغطا هستیم.
تصویر بازیگری شده- با بازی حسن جویره
آیتالله العظمی حاج شیخ حسین مظاهری:
تدریسشان هم، یک تدریس خوبی بود. من پیش ایشان «فرائد» خواندم.
آیتالله مرتضی مقتدایی:
از نظر قوت استدلال و اینها ایشان خیلی اهتمام به درس داشتند و هم اصولشان و هم فقهشان قوی بود. ایشان از شاگردان مرحوم نائینی بود.
آیتالله اسدالله جوادی:
دانشمند و فاضل بود و از طلابی بودند که خیلی حقّ تدریس و درس را ادا کرده بودند.
آیتالله مقتدایی:
فکر میکنم با مرحوم آقای میلانی هم بحث کرده بودند، چون خیلی رفاقت نزدیک داشتند.
آیتالله سید یوسف طباطبایینژاد:
مهمترین درس خارج درس مرحوم آیتالله خادمی بوده است.
صحنهپردازی درس آیت الله خادمی
حجتالاسلام و المسلمین ناطق:
غیر از اینکه یک عالم بود، یک مجتهد بود، در مبنا هم محکم بود، زیر بار مثلا بعضی فتاوا هم نمیرفت. مثلا با امام(ره) هم که بحث میکرد، صاحب فتوا بود.
آیتالله مقتدایی:
علامه طباطبایی بود، علامه بحرالعلوم مال رشت، اینها با هم رفقای نجف بودند. جمع میشدند و خب مرحوم آقای خادمی ویژگی که داشت این بود که ایشان خیلی بحّاث بود.
تصویر بازیگری شده
دکتر تقی اژهای:
یک سن کهولت تمام با چه سختی، ایشان را دو نفر میگرفتند و میآوردند و یک مَدرسی بود در ضلع جنوبی مدرسه صدر که نه در داشت و نه ساختمان ولی برای اینکه نزدیک باشد به در خروجی و ورودی و معمولا هم طرف نهسرد مدرسه بود ولی ایشان من یادم میآید که این پشتکارشان در امر علم را رها نکردند.
آیتالله مقتدایی:
زمان آقای بروجردی بود، آقای صافی فرمودند اگر آیتالله خادمی در حوزهی نجف یا در حوزهی قم مانده بودند یکی از مراجع مسلم بود. این را همین آقای صافی فرمودند.
آیتالله طباطبایینژاد:
کسی که در ۲۶ سالگی مجتهد شود دلیل بر استعداد فراوان آن است و درس خارج را هم در سن ۲۵، ۲۶ سالگی شروع کردن کار هر کسی نیست.
آیتالله مقتدایی:
از ایشان مکرر خواسته میشد که رساله بنویسید، مقلّد دارید، مردم علاقه دارند که از شما تقلید کنند؛ خود ایشان زیر بار نمیرفت، فرمودند من به همین کارهای درس و بحث، کارهای مراجعات مردم و طلاب برسم همین برای من کافی است.
خوب استفتائاتی که میآمد جواب میدادند، استفتائاتی که از ایشان میشد مکتوب جواب میدادند.
حجتالاسلام و المسلمین ابراهیمی:
و اما روحیات این بزرگوار؛ صبر این بزرگوار خیلی عجیب بود. یعنی اگر این صبر را نداشتند این رهبری را نمیتوانستند کنند.
دکتر تقی اژهای:
یک صحنههای پر از التهاب، از هیجانات گاهی پیروزی و شکست انقلاب، بزرگترین هیجان برای سیاسیون آن زمان بود، اما چطور میشود که یک آدمی که به اصطلاح در سنین پیری قرار دارد، مثل آیتالله خادمی در آن بحبوحهها، آنجور مثل یک روحِ جوان وارد میدان میشود و نه تنها کم نمیآورد در مقابل تمام این شدائد، بلکه مدیریت این بحران را هم در یک شهر نه تنها، بلکه یک استان، جوری تنظیم میکند که اصفهان میشود پایگاه بسیاری از مبارزین و همه به خانه این مرد پناه میبرند.
آیتالله مقتدایی:
یک طلبهای با ایشان کار داشت، میآمد واقعا مثل اینکه یک پدر با فرزندش ارتباط پیدا کند اینجور، مینشستند، احترام به او میگذاشتند، مطلب او را گوش میکردند، اگر بنا بود نصیحتی، نصیحت میکردند، اگر بنا بود، حاجتی داشت، نیازی داشت قطعا نیازش را برطرف میکردند.
حجتالاسلام والمسلمین محمد اعتزازیان:
برای دیدن ایشان بهانهای وجود نداشت و برای رسیدن مطالب به ایشان تشکیلاتی نبود که حالا اگر یک کسی است که مطالبی میخواهد بگوید که اگر این مطالب به ایشان برسد و ایشان منعکس کنند مشکلاتی ایجاد میکند پس بهتر است که از همین جا بسته شود، در صورتی که در طرف مقابل این معانی حاکم بود، بنابراین ارتباط مردم با ایشان بسیار راحت بود.
دکتر تقی اژهای:
ایشان برای نصیحت کردن واقعا وقت میگذاشتند، این خیلی مهم است و امروز متأسفانه این جهت گاهی در میان افرادِ شاخص ضعیف شده است، به قول حافظ:
رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
مهندس سید رضا میرمحمدصادقی:
در خانهی ایشان دائم باز بود.
حجتالاسلام و المسلمین سید حسین بهشتینژاد:
مرحوم آیتالله خادمی، علاوه بر آثار از این دست که به درد طلاب و به درد فضلا میخورده و در فضای حوزه، ولی انسانی بود که آن فرآوردههای علمی ایشان و آن دستاوردهای علمی ایشان، اثر گذاشت در اینکه ایشان بتوانند آثار قلمی را برای توده مردم داشته باشند.
حجتالاسلام و المسلمین حاج سید محمدعلی خادمی؛ فرزند آیتالله خادمی:
یک فردی بود که مردم را جذب میکرد. مردم بین خودشان و ایشان احساس محرمیّت میکردند.

حجتالاسلام و المسلمین حاج شیخ احمد سالک:
ایشان در عین حال علمیش، خیلی سادهبیان بود و سادهنویس بود.
آیتالله مقتدایی:
تجّاری که با ایشان ارتباط داشتند، مثلا وجوهاتی بدهکار بودند، من میدیدم ایشان حواله میداد سر آن تجّار، طلبهای اگر مراجعه میکرد و نیازی داشت، یک چیزی مینوشتند به آن تاجر که مثلا فلان مبلغ به ایشان بابت سهم امام، سهم سادات، بپردازید.
حجتالاسلام و المسلمین حاج سید محمدعلی خادمی؛ فرزند آیتالله خادمی:
پدر ما در سن ۷۵ سالگی، پیرمرد، دلّا میشد و این داداش من میرفت کولِ پدر من و پدر من راهش میبرد. یعنی پیغمبر خدا(ص) فرمود: «مَن كانَ لَهُ صَبِيٌّ صَبا» کسی که بچه دارد باید خودش را بچه کند، درست است؟ این چیزی نیست که شعار باشد، پدر ما در خانه عمل میکرد.
حاج عباس انصاری:
آقای خادمی جمع الجمع بودند، چه آنهایی که انقلابی بودند چه آنهایی که ملایم بودند، نه سازشی، همه با هم بودند.
آیتالله جوادی:
ایشان به موقع درسشان را میگفتند، مسجدشان را میرفتند، مواقعی هم که با مردم بودند و سرِ کارشان با آنها هم میرفتند، جامع الاطراف بود و این خودش یک هنرمندی بود.
حاج سید مهدی طباطبایی:
و به دلیل این شخصیت جامعی که آیتالله خادمی داشتند، همهی گروهها به یک نحوی با ایشان در ارتباط بودند.

حجتالاسلام و المسلمین حاج شیخ احمد فقیهی:
در مسجدشان، دارالشفا، مسجد بازار که معروف بود قبلا به بازار نجّارها، ایشان شبها آنجا اقامهی نماز جماعت داشتند و همهی شبها را ایشان بعد از نماز منبر میرفتند.
حجتالاسلام و المسلمین ابراهیمی:
مبنا نبود کسی که مرجع و مجتهد است، رسم نبود اصلا که منبر برود، آن وقت این بزرگوار در اصفهان منبر میرفتند. من یادم میآید آیتالله خادمی هر شب ۱۰ دقیقه منبر میرفتند.
حجتالاسلام و المسلمین ناطق:
آن وقتی که روضهخوانها و منبریها را قدغن میکردند و سختگیری میکردند، سخنرانی نکنید، ایشان به عنوان آیتالله شهر رسماً منبر میرفت و ترویج دین میکرد.
حجتالاسلام و المسلمین حاج سید مهدی خادمی؛ فرزند آیتالله خادمی:
مبارزات ایشان از زمان رضا شاه شروع شد و از آن زمان طبیعتا جو حوزههای علمیهی ایران و خصوصا حوزهی علمیهی نجف، دوری از سیاست، عدم دخالت در سیاست و امور سیاسی بود و کسی که در اصفهان آمد و درحقیقت پایهگذاری مسائل سیاسی را با تشکیل هستههای کاری و مبارزاتی، که دانشجویان خوش فکر و مذهبی را جمع آوری کردند و تحت عنوان جلسات تفاسیر قرآن و غیره بود، مرحوم آیتالله خادمی بودند.

حاج عباس انصاری:
رسیدیم به سنه 42. از ۱۳۴۲ دیگر آقای خادمی وارد این صحنه شدند، حتی به آنجا رسیده بود که به خانمشان گفته بودند: من در یک کاری هستم که منتج میشود حتی در آن کشته هم شوی، شما ناراحت نباشید. بله دیگر در این سنه 42 جلساتمان مرتب بود که صبحها که از مدرسه میآمدند، میآمدند بازار پیش ما، و یک طلبهای هم به نام آقای عطایی بود، ۱۰ تا یک تومانی میدادند ۲۰۰۰ تا اعلامیه میبرد مثلا به شیراز.
آیتالله العظمی حاج شیخ حسین مظاهری:
آقای خادمی در اصفهان جداً این شجرهی طیبهی نظام را، انقلاب را، ریشهدار کردند، لذا هم حقِّ به انقلاب دارند، هم حقِّ به روحانیت دارند برای اینکه اداره کردن حوزه در آن زمان کار مشکلی بود و ایشان حوزه را خوب اداره میکردند.
حجتالاسلام و المسلمین حاج سید مهدی خادمی؛ فرزند آیتالله خادمی:
ایشان نقش بسیار فعالی در آن زمان داشتند و محوری بودند برای همهی افرادی که دنبال یک منجی بودند، چون در آن زمان دو خط فکری یا سه خط فکری بود، خط فکری تودهایها بود که کلا مبارزهی با اسلام بود، خط فکری ملّیگراها بود که جدایی از روحانیت بود و خط فکری مذهبیها بود که همراهی با روحانیت بود، و اجتماعاتی که اینها در شهر تشکیل میدادند، اینها همهاش باید با یک مجوّز مذهبی این کار را انجام دهند که این مجوّز مذهبی را تنها کسی که به عنوان سردمدار در اینجا به اینها مجوّز میداد، مرحوم آیتالله خادمی بودند.
حجتالاسلام و المسلمین ابراهیمی:
همان کاری که امام در رهبری کل کشور میکردند، این بزرگوار با یک روش دیگری در کل اصفهان و استان اصفهان با حوزههای علمیهای که اینجا بود ایشان میکردند.
دکتر تقی اژهای:
چهرهای بودند که ساواک هم نمیتوانست ایشان را در فشار قرار دهد چون شخصیت ایشان در حد یک روحانی شهرستانی نبود.
حجتالاسلام و المسلمین محمد اعتزازیان:
اقداماتی که دستگاه ساواک برای ایشان داشته که حتی حرکات روزمرهی ایشان و تلفنهای داخلی خانوادگی ایشان، از طبقهی اول، تا حتی طبقاتی دیگر هم کنترل میشده و تمام گزارشات آن در آن کتابها [اسناد ساواک] مستند موجود است.

حجتالاسلام و المسلمین حاج سید مهدی خادمی؛ فرزند آیتالله خادمی:
دو تحصن در منزل آیتالله خادمی گذاشته شد؛ یکی تحصنی که مادران زندانیان سیاسی گذاشتند، بعد از اینکه حمله شد به اینها در داخل زندان…
حجتالاسلام و المسلمین حاج شیخ احمد سالک:
منزل آقای خادمی، یک بیرونی داشت یک اندرونی داشت، بیرونیاش را ما تصاحب کردیم. مادرهای زندانیها اینجا آمدند.
حجتالاسلام و المسلمین حاج سید مهدی خادمی؛ فرزند آیتالله خادمی:
و در آن وقت سه هفته تقریبا اینها در منزل بودند و پدر من عرق میریختند و توی گرما اما یک دفعه نشنیدم بگویند که آخه اینها آمدهاند اینجا چیکار، با تمام وجود از آنها پذیرایی میکردند. [5 ثانیه فیلم قدیمی از تحصن بانوان در منزل آیت الله خادمی]
حجتالاسلام و المسلمین حاج شیخ احمد سالک:
مادر من و خواهر و خانم من و اینها هم رابط بودند. شهیده خانم عسگری زن مرحوم شهید حبیب خلیفه سلطانی یکی از گویندههای این خانمها بود.
حجتالاسلام و المسلمین حاج سید مهدی خادمی؛ فرزند آیتالله خادمی:
رئیس ساواک زنگ میزد که آقا بیرونشان میکنید یا بفرستیم بیرونشان کنند؟ و ایشان میگفتند که شما غلط میکنید اینها را بیرون کنید، اینها مهمان من هستند، در خانه من هستند و کاری هم نکردند، پسرانشان به قول شما کار کردند اینها آمدهاند و میگویند نزنید آنها را، اذیتشان نکنید. بعد از اینکه ساواک در اوج اقتدارش آمد و تعهد داد که ما یک چنین کاری میکنیم، یک دفعه ما مواجه شدیم با دستگیری آقای طاهری و جمعیت آمدند. اول در بازار و در مدرسه صدر اجتماع کردند و بعد حرکت کردند و به سمت منزل آیتالله خادمی آمدند.
[40 ثانیه فیلم آرشیوی از تحصن آقایان در منزل آیت الله خادمی]
حجتالاسلام و المسلمین سید حسن بهشتی نژاد:
اینکه چرا این نقطه انتخاب شد برای تحصن، که چند بار مبارزین آنجا را به عنوان نقطه تحصن انتخاب کردند، پس معلوم میشود که هم طاغوت حساب میکند، هم مبارزین اینجا را نقطهی امیدی حساب میکردند که با تحصنی که آنجا انجام میدهند مشکل حل شود و یا دور مبارزه در یک دور تندی قرار بگیرد.
حجتالاسلام و المسلمین حاج سید محمدعلی خادمی؛ فرزند آیتالله خادمی:
یک خانهای که تقریبا حدود ۳۰۰ متر بیشتر که نبود، ۲۵۰ متر ۳۰۰ متر بیشتر نبود با فضای بیرون که داشت. ۲۰۰۰ تا آدم جمع شده بودند.
حجتالاسلام والمسلمین سید محمدعلی بهشتی:
بزرگانی شرکت کردند که واقعا نشان دهنده اهمیت این تحصن بود. مرحوم آیتالله صدوقی (رحمت الله علیه)، مرحوم آیتالله مطهری (رحمت الله علیه).
حجتالاسلام و المسلمین حاج سید مهدی خادمی؛ فرزند آیتالله خادمی:
و یک همراهی و همگامی که اصلا ما خودمان هم تصور نمیکردیم که اینطور شود.
[15 ثانیه فیلم آرشیوی از تحصن تاریخی آقایان در منزل آیت الله خادمی و بر پشتبامها]
حجتالاسلام و المسلمین سید محمد علی بهشتی:
مرحوم آیتالله خادمی هم پذیرای افرادی بودند که در این تحصن شرکت میکردند و هم دلجویی از افراد میکردند. حتی تا آخرین لحظات ایشان میفرمودند اینها مهمانهای من هستند. [5 ثانیه فیلم آرشیوی از تصاویر و پارچهنوشتههایی که در ماجرای تحصن، بر دیوار حیاط منزل آیت الله خادمی نصب شده بود]
حجتالاسلام و المسلمین حاج سید مهدی خادمی؛ فرزند آیتالله خادمی:
و آنجا جلسات تشکیل میشد و تصمیمگیری میشد، از آن طرف رژیم هم شروع میکرد هم از تهدید هم از تطمیع. تهدید را هم از فرزندان آقا شروع کرده بود و هم رسانده بود در حقیقت به مسائل دیگه، ما به خانه حمله میکنیم، ما خانه را در حقیقت زیر توپ میگیریم، ما نابود میکنیم، ما همه را قتل عام میکنیم و مسائل دیگر تا اینجا که قضیه به ۵ رمضان منتهی شد.
حاج سید حسن نوربخش:
یک جلسهای دوستان گذاشتیم و با امام(ره) تماس گرفتیم که آقا یک همچین صحنهای است و یک منزل جواب نمیدهد و ماه رمضان هم هست، امام فرمودند از منزل آیتالله بروید در مساجد.
آیت الله خادم (در فیلم ضبط شده از ایشان):
ما به متحصنین گفتیم بر اینکه دیگر متفرق شوید و ما یک قولهایی از اینها گرفتهایم و با آرامش بروید بیرون. مردم هم با آرامش رفتند بیرون.
حجتالاسلام و المسلمین حاج سید مهدی خادمی؛ فرزند آیتالله خادمی:
مردم آرام برفتند بیرون، ولی آنها منتظر ایستاده بودند که از آنها با گلوله استقبال کنند.
آیتالله خادمی (در فیلم ضبط شده از ایشان):
سرِ خیابان یک عدهای نظامی ایستاده بودند و بنا کردند تیراندازی کردن، عدهای را کشتند و کمکم حمله کردند تا دَم منزل ما.
حجتالاسلام و المسلمین حاج سید مهدی خادمی؛ فرزند آیتالله خادمی:
و فقط به این منتهی نشد، بعدش به چادری [پوش] که روی خانه بود، سعی کردند بارها به یک صورت غیرمحسوسی این چادر را با گلولههای آتشزا به آتش بکشند و این بیفتد روی سر افراد و یک فاجعهای پیش بیاورد که دیگر مردم در حقیقت هوس تحصن را از سرشان بیرون ببرند! و بعد حکومت نظامی شروع شد که آن حکومت نظامی شروعش با این بود که خود ناجی ملعون در منزل ما آمد.
[30 ثانیه فیلم آرشیوی از تهدید نظامیان در پایان تحصن و شروع حکومت نظامی]
آیتالله خادمی (در فیلم ضبط شده از ایشان):
مردمان روزه را همینطور در خیابانها به گلوله بستند و عدهی زیادی را در کوچهها کشتند و در خیابانها کشتند و تا عصر یک روز جمعه، شب جمعه هم بود و روز جمعه.
حجتالاسلام و المسلمین حاج شیخ احمد سالک:
۵ رمضان شکل گرفت. یعنی اصلا حضور مردم به دفاع از نظام آخوندی و مقابله با شاه و اینها شکل گرفت.
حاج علی اصغر اشراقی؛ جانباز واقعه ۵ رمضان:
نیروهای ارتشی در خود خیابان، خیابان چهارباغ پایین بودند، مردم از منزل حضرت آیتالله حرکت کردند که به صورت راهپیمایی بیایند در خیابان، همینجور که سربازها حرکت کردند به سوی چهارراه تختی، مردم به دنبالشان، تا نزدیک چهارراه تختی که رسیدیم آخر جمعیت از کوچهی حضرت آیتالله آمده بود بیرون و وارد خود چهارباغ شده بود. از طرف میدان شهدا هم که تانکها آنجا مستقر بودند و همینطور ماشینهای ارتشی و نیروهای ارتشی هم آنجا بودند، از آن طرف هم دستور آمده بود که بیایند پشت جمعیت و به صورت گازانبری و از کوچه که مردم آمدند بیرون، ببندند. من به دلیل اینکه از قبل شناسایی شده بودم در راهپیماییها و حرکتهای قبلی انقلاب، ما را از پشت هدف گرفتند.

[فیلمی از مصاحبه قدیمی]: «من علی اصغر اشراقی، یکی از مجروحین حادثه پنجم ماه مبارک رمضان که در اثر تیراندازی ارتشیهایی که آن شب به ما حمله کردند، پایم قطع شد. شب دهم [شب دهم تحصن مصادف با شب پنجم رمضان] ارتشیها حمله کردند به ما، بعد از اینکه ما تظاهرات کردیم و آمدیم در خیابان، ارتشیها حمله کردند به ما و تیراندازی کردند و در اثر تیراندازی من تیر به پایم خورد.»
[مصاحبه علی اصغر اشراقی زمان حال]: خُب جمعیت حالا به هر صورت، من را کشیدند داخل کوچه و به منزل خود آیت الله خادمی فرستادند.
حجتالاسلام و المسلمین حاج شیخ احمد سالک:
[حسین] دوازدهامامی روی پشتبام آقای خادمی به شهادت رسید، [رسول] نمنمات در خیابان ابن سینا به شهادت رسید.
حجتالاسلام و المسلمین حاج سید محمدعلی خادمی؛ فرزند آیتالله خادمی:
شاه یک کسی را فرستاد برای بررسی اوضاع اصفهان به نام سید عیسی طباطبایی. مأمور شاه بود، آمده بود که ببیند آقا اصفهان چه خبر است؟ وقتی آمد اصفهان، خُب بر کی وارد شود؟ بر پدر ما وارد شود، پدر ما هم تنها کار نمیکرد، علمای اصفهان را جمع میکرد، این آقا هم آمد. خب اصفهان چه خبر است؟ چرا اینقدر جنجال میشود؟ چرا اینقدر شلوغ است و فلان؟ گفتند آقا قبل از اینکه ما به شما جواب دهیم، باید ببینیم که آثار این کار، این آقای عرض کنم رئیس حکومت نظامی چه عملکردی در اصفهان انجام داده است؟ ما قبل از اینکه با شما حرف بزنیم و راه چاره را به شما بگوییم، باید شما ببینید که این چه کار کرده است و بعد بشینیم راه چاره را به شما بگوییم. خب چی را ببینیم؟ ماشین برای او جور کردند و او را بردند شهرضا و نجف آباد، این طرف و آن طرف و اینها همه را دید. بعد او را آوردند و گفتند حالا بسم الله.
من آنجا حاضر بودم، آن وقتها یک جوان ۲۰ ساله، ۲۱ سالهای بودم. به او گفتند آقا ما جدای از برنامهی انقلاب اسلامی کل ایران نیستیم. اگر امام اطلاعیهای بدهند، راهپیمایی باید شود، فلان شود، نه ما میتوانیم مقاومت کنیم، نه دیگران، باید همراهی کنیم، این چیزی نیست که ما به شما بیاییم قولی بدهیم جدایی از بقیهی ایران، این را انتظار نداشته باشید، باید بشود. خُب اما بعد از این، شما میخواهید امنیت باشد؟ امنیت با ما؛ خوب دقت کنید، علمای اصفهان میگویند آقا امنیت استان اصفهان را ما تأمین میکنیم. ایشان برگشت حکم تعویض این آقای نظامی [سرلشکر رضا ناجی] را آورد، عوضش کرد.
[کمترین تلفات و بیشترین تأثیرات در پیروزی انقلاب اسلامی]
حجتالاسلام و المسلمین حاج سید مهدی خادمی؛ فرزند آیتالله خادمی:
آن زمان بود که سربازان انقلاب بودند و اینها ایستاده بودند در چهارراهها، خیابانها، عجیب این بود که نیروهای حکومت نظامی با اسلحه راه میافتادند و میآمدند حرکت میکردند و به این بچهها که میرسیدند، سلام میکردند، تعظیم میکردند و میرفتند.
[با لبخند] یکی از شهرهایی که کمترین تلفات را داد در زمان انقلاب اسلامی و بزرگترین تبلیغات را و بزرگترین اثر را در پیروزی انقلاب داشت، شهر اصفهان بود. یعنی با کمترین تلفات بیشترین منافع را برداشت کردند.
[راوی؟]
در آن پیادهروی هفتم محرم آقای خادمی هم تشریف داشتند و یک صندلی گذاشتند و آقای خادمی وسط خیابان روی آن صندلی نشستند.
[40 ثانیه فیلم آرشیوی از راهپیمایی عظیم هفتم محرم 57 و حضور آیت الله خادمی درمقابل نظامیان]
حاج سید حسن نوربخش:
پشت بیسیم، ناجی آنوقت فرماندار نظامی اصفهان نبود، معاونش خسروشاهی بود ظاهرا. من نزدیک بودم، در جیپ داشت با تهران تماس میگرفت که آقا ما گیر افتادهایم، آیتالله خادمی جلوی جمعیت و تا پشت سر ایشان، تا مسجد سید، آدم نشسته است. آن چند طرف هم که ما نیرو آوردهایم، مردم آمدهاند، چه کار کنیم؟ آنها هم تماس گرفتند که راه حل نداریم، خواهش کنید که آقا بنشینند، شما نیروهایتان را خارج کنید. چون آنها هم گیر افتاده بودند دیگر.
حجتالاسلام و المسلمین حاج سید مهدی خادمی؛ فرزند آیتالله خادمی:
یک سرگردی آمد و به ایشان گفت که شما بفرمایید بروید، ایشان گفتند ابدا، من با این مردم هستم و آمدند نشستند یک صندلی گذاشتند، بعد به آن سرگرد گفتند که «آقا جان دینت را به دنیا نفروش، مراقب باش، این گلولهها مال مردم است، در سینههای مردم خالی نکنید» و بعد ایستادند در آنجا و این ایستادن روحیهای به مردم داد که همه نشستند.
[راوی؟]
و بعد فرماندهی همان ارتشیهایی که به دستور ناجی آمده بودند که با مردم مقابله کنند، فرماندهشان آمد پیش آقای خادمی و ادای احترام کرد و دست آقای خادمی را بوسید [نمایش فیلم آرشیوی از این صحنه تاریخی] و بعد از همین قضیه بود که شاید همزمان هم با پیام امام (ره) بود که دیگر مردم از آن تاریخ به بعد گل میبردند در تظاهرات و راهپیماییها و به ارتشیها گل میدادند.
آیتالله خادمی (در فیلم ضبط شده از ایشان):
انقلاب که در اصفهان بلند شد، کم کم همه شهرها را منقلب کرد، چون اینها مبتنی بود بر یک سری سیاست قبلی.
حجتالاسلام و المسلمین سید حسین بهشتینژاد:
عنایت داشتند ایشان که در پناه این جایگاه، در پناه این موقعیتی که دارند مبلّغانی تربیت شوند، مبلّغانی اعزام شوند.
حجتالاسلام و المسلمین ابراهیمی:
به دستور این بزرگوار قبل از انقلاب ما مبلّغین را به جاهای مختلف کشور اعزام میکردیم. مسئلهی فرستادن مبلّغ، ساواک روی آن حساس بود، دولت نمیگذاشت. یک طوری با مقدماتی ما طلاب را میبردیم در دهات که رسالههای امام (ره) را میدادیم آنجا پخش کنند که مردم مقلد امام شوند. یک رسالهی امام (ره) را از ما اگر میگرفتند حکم آن اعدام بود.
حجت الاسلام والمسلمین غلامرضا فیروزیان
بله من، هر کجایی میشنیدم در ایران شیعه مورد تعرض قرار گرفته، بیشتر سرحدّ افغان بود که وهابیها میآمدند آنجا، من میرفتم آنجا تبلیغ میکردم. بیشتر از طرف حاج آقا حسین خادمی (رحمت الله علیه) من تأیید میشدم و از طرف ایشان میرفتم.
حجتالاسلام و المسلمین ناطق:
در سال ۱۳۴۹ ایشان مرقوم فرمودند که یک ماه برو به جزیرهی قشم، ببین برای مردم شیعیان قشم میتوانی کاری کنی، آنجا شیعهها در اقلیت هستند.
آیتالله مقتدایی:
کتاب «رهبر سعادت» که ایشان نوشتند و چاپ شد و منتشر شد، آن موقع آیتالله سبحانی، ایشان میفرمودند که این دارای سبک است، این به اصطلاح کتاب، و سبک ایشان که آمد اصلا سبک تألیفات را عوض کرد.

حجت الاسلام والمسلمین غلامرضا فیروزیان
این کتاب «رهبر سعادت» ما را کشاند به اصفهان. بعد ایشان منبرهای ما را که دید و کارهای ما را که دید، اصرار کرد که من بمانم در اصفهان.
آیتالله مقتدایی:
این اول کتابی بود که تألیف شد به این سبک، این را آقای سبحانی میفرمودند، فرمودند و دیگران (و حتی خود ایشون گفتند) که ما در نوشتههایمان از سبک ایشان تبعیت کردیم.
مهندس سید رضا میرمحمدصادقی:
خیلی ملاحظه میکرد. اولا ایشان هیچ وقت از سهم امام استفاده نمیکرد. سهم امام که میگرفتند یا خمس که یکی میداد و میگفت که این خمس سادات است، اینها را حتما به سادات رد میکردند؛ سهم امام را هم حتما اگر این مقلد هرکس بود به مرجع تقلید آن برمیگرداندند. خودشان زندگیشان را از ملکی که متعلق به خانمشان بود در خوابجان اصفهان [محدوده خیابان شهیدضابطزاده امروز]، حالا نمیدانم اسمش چطور شده است، از درآمد آن ملک زندگی خودشان را اداره میکردند.
حجتالاسلام و المسلمین حاج سید مهدی خادمی؛ فرزند آیتالله خادمی:
وقتی که شاید افراد و علمایی در حد آیتالله خادمی که در حد مرجعیت بودند، نهایت احتیاط را میکردند بعد از تبعید حضرت امام (ره) در همه جا، مرحوم ابوی ما اجازهی صرف سهم امام دادند برای خریدن اولین دستگاه پلیکپی در اینجا که بتوانند اعلامیهها را اینجا چاپ کنند و به سرتاسر ایران اینها را بفرستند.
مهندس رضا میر محمد صادقی:
آقای خادمی قبول کردند، ۶۰۰ تومان، ۶۰۰ تا یک تومانی نه ۶۰۰ هزار تومان، به ما دادند از توی این خیابان سپه در این خیابان روبروی ۴۰ ستون، یک دستگاه فتوکپی گرفتیم. آن فتوکپی را اول من بردم در خانهی خودمان، در آشپزخانه خودمان آنجا گذاشتم.
حجتالاسلام و المسلمین حاج سید مهدی خادمی؛ فرزند آیتالله خادمی:
ما بازاریهای محترمی را میدیدیم که این بندگان خدا خب اینها در حقیقت بدهکار بودند باید کار میکردند تا بدهیهایشان را میدادند و دکانهای آنها بسته بود و داشتند ورشکست میشدند، از آن طرف نمیتوانستند پولهای شاگردهایشان را بدهند، اینها، دستوری که از حضرت امام (ره) آمد برای کمک به اعتصابیون، مرحوم ابوی یک ستاد منظم و مرتبی را در دفتر درست کردند به عنوان «ستاد کمک به اعتصابیون» و این ستاد اصلا من یادم است که یک خبرنگارهایی مثل خبرنگارهای لوموند، بیبیسی و امثال ذلک، اینها وقتی که به اصفهان آمدند، اصلا از حالت عادی خارج شده بودند که این چیست این ستاد، که ریشه دوانده است در همه بخشها، بخشهای اداری، بخشهای تجاری، بخشهای صنعتی و همه اینها را آن هم با یک عده جوان دارد پوشش میدهد.
حجتالاسلام و المسلمین سید حسین بهشتینژاد:
در مسائل حفاظتی، در مسائل رسیدگی به مشکلات مردم، در ساماندهی هزاران نفر برای مساجد، برای مراکزی که اینها باید حفاظت کنند از جان مردم، از جریان انقلاب، چون در آستانه پیروزی بود، آن کسی که محور تمام این جریانها شد و تمام آن عوامل تأثیرگذار زیر این پرچم و این مشعل میتوانست کارش را ساماندهی کند و یک نظارت عالیه از آیتالله خادمی بود، انصافا منزل مرحوم آیتالله خادمی بود.
حجتالاسلام و المسلمین ناطق:
هر کار خیری را که ما به ایشان مراجعه میکردیم، ایشان تمکین میکرد، زیر بار میرفت همین قدر که میفهمید ترویج دین است قبول میکرد.
حاج سید مهدی طباطبایی:
اکثر خیّرین پایگاهشان منزل آقای خادمی بود و واقعا متدینین وقتی میخواستند یه کاری انجام دهند، میآمدند و اجازهاش را از ایشان میگرفتند، چرا؟ دلیلش این بود که اگر آقای خادمی اشارهای میکردند، خیّرین دیگری پول میدادند، بازاریها پول میدادند.
حاج سید حسن نوربخش:
اولین شروع انجمن مددکاری امام زمان (عج) برای ایتام از اینجا شروع شد. آقای مظاهری میگوید، آقای گلبیدی اقدام میکند بعد به امضای آیتالله خادمی میآید، تدریجا تکامل میدهند آن را تا حالا این مرکز مددکاری امام زمان (عج) شده است که بیش از ۱۰ هزار خانواده یتیم را دارند اداره میکنند و خوب هم دارند اداره میکنند.
حجتالاسلام و المسلمین حاج سید مهدی خادمی؛ فرزند آیتالله خادمی:
اکثر این رزمندهها، فرماندهان جنگ، اینها دلخوشیشان این بود که بیایند کنار آیتالله خادمی بنشینند، برایشان قشنگ روایت میگفتند در مقام شهادت، در مقام دفاع از دین، در مقام مبارزهی با باطل و آنچنان اینها را تشویق میکردند، اینها را میبردند و در کمک به جنگ، چه کمک معنوی و چه کمک مادی، حضور در مراکز نظامی برای دادن روحیه به اینها.
آیتالله خادمی (در فیلم ضبط شده از ایشان):
امروز مثل اول اسلام، جنگ بین اسلام و کفر است و باید کسانی که عاشقاند، برای یاری اسلام و برای نوکری امام زمان (عج) و حمایت از اسلام، خود را مهیا کنند.
حجتالاسلام و المسلمین حاج سید مهدی خادمی؛ فرزند آیتالله خادمی:
مجلس خبرگان رهبری اول، اینها آمدند و گفتند آقا شما کاندید شوید. آقاجان گفتند ابدا من حال ندارم. تا اینکه حاج احمدآقا زنگ زدند و گفتند که حضرت امام (ره) نظرشان این است که حضرت عالی کاندید شوید و شما به عنوان رئیس و به عنوان، در حقیقت، یکی از بنیانها و ارکان انقلاب اسلامی هستید. این موضوع که شد، ایشان گفتند باشد. اصلا با همین تماس که گرفته شد ایشان قبول کردند. رئیس سنی مجلس خبرگان شدند، در آن خبرگان، هم خبرگان بررسی قانون اساسی، هم خبرگان رهبری و عجیب این بود اگر ایشان نبودند در آنجا، شاید غیر شیعه رئیس سنی مجلس خبرگان میشد.

حجتالاسلام و المسلمین محمد اعتزازیان:
با اینکه همهی مردم اصفهان میدانستند که مرکز انقلاب بیت ایشان و محور انقلاب در اصفهان ایشان است، کار را به جایی رساندند پس از پیروزی که به ایشان طرفدار فئودال گفته میشد، و این هم بدین جهت بود که ایشان احکام اسلامی را اگر جایی بر خلاف آن عمل میشد با تمام وجود مقاومت میکرد و با هر خطری هم آمادگی روبهرو شدن بود.
آیتالله مقتدایی:
گروههای تندی بودند اول انقلاب، همه جا بودند، در قم بودند، در جاهای دیگر بودند، در اصفهان هم بودند. آن گروههای تند یک انتظاراتی داشتند، یک توقعاتی داشتند، خوب مرحوم آقای خادمی با آنها مخالف بودند.
حجتالاسلام و المسلمین حاج سید مهدی خادمی؛ فرزند آیتالله خادمی:
ابوی آمدند جلوی اینها ایستادند. جلوی این خط انحرافی که واقعا در صدد این بود که تندروی کند و مردم را به اسلام بدبین کند.
مهندس میر محمدصادقی:
[فتح الله] امید نجف آبادی؛ بالاسر جهاد سازندگی نوشته بودند «زمین مال کسی است که بیل در دست اوست»، حاکم شرع ما امید نجف آبادی!
حجتالاسلام و المسلمین حاج سید محمدعلی خادمی؛ فرزند آیتالله خادمی:
و ایشان یک نامه نوشت به مرحوم امام(ره)، من یادم میآید، و در آن نامه نوشت که من ۶۰ سال است که در این شهرم و نگذاشتهام عَلَم کمونیستی بلند شود، این آقا میخواهد عَلَم کمونیستی بلند کند، من تا عمر دارم و تا نفس میکشم نمیگذارم عَلَم کمونیستی بلند شود.
مهندس میر محمد صادقی:
من کاغذشان را دیدم که به امام خمینی (ره) نوشتند که، امید نجف آبادی کافر است و کافر نمیتواند حاکم شرع شده باشد.
حجتالاسلام و المسلمین حاج شیخ احمد سالک:
وقتی که پیروزی انقلاب اسلامی شد، بایگانی ساواک اصفهان دست افرادی افتاد. از اینجا یک دفعه یک کتابی درآمد، که این کتاب را من دارم، جزوهای بود و این کتاب را من دارم، این کتاب علیه آقای خادمی است، تهمتهایی به آقای خادمی در این کتاب زدند، به این مرد بزرگ محبوب امام (ره) را چگونه اینها با این کتاب تخریب کردند، اما هیهات از اینکه مرحوم آیتالله خادمی که اطلاع پیدا کرد، به ابرویش بیاورد که یک همچین توهینها و بیادبیهایی به من کردند، انتشار دادند، که این هم خودش داستانی دارد.
حاج سید مهدی طباطبایی:
قضیهی سید مهدی هاشمی پیش آمد، قضیهی قتل آقای شمس آبادی، خب مهدی هاشمی هم به عنوان مظنون گرفته شد همان وقت، بعد هم آزاد شد. خب این مهدی هاشمی در همین اصفهان، در یک خانهای دو مرتبه عبا و عمامه سرش گذاشته شد. ما که نباید فراموش کنیم که، اینها حقایق تاریخ انقلاب است، اما آقای خادمی، آقای امامی، اینها مخالف مهدی هاشمی بودند.
آیتالله طباطبایینژاد:
تعداد زیادی نامه بین مرحوم آیتالله خادمی و امام (ره) رد و بدل شده و با الفاظ خیلی محترمانه و عجیب که من کمتر دیدهام امام نسبت به کسی یک چنین الفاظی را به کار ببرند، الفاظ بلندی را که نسبت به مرحوم آیتالله خادمی به کار میبردند.
حجتالاسلام و المسلمین حاج سید مهدی خادمی؛ فرزند آیتالله خادمی:
ما به دفتر حضرت امام (ره) در قم رفتیم و گفتیم که آیتالله خادمی آمدهاند و دوست دارند که امام (ره) را ببینند. گفتند که بگذارید خدمت امام (ره) بگوییم و باید امام (ره) خودشان وقت دهند. بعد از دو، سه دقیقهای آمدند بیرون و گفتند که آقا کی رسیدهاند؟ گفتیم فلان وقت، گفتند آدرس را بدهید امام (ره) میفرمایند که آقا آمدهاند، زحمت کشیدند آمدهاند تهران دیدن من، من باید به بازدید ایشان بیایم و آقا مهمان رسیدهاند قم و من به دیدن ایشان میآیم.
حضور امام خمینی در منزل آیت الله خادمی در قم
مهندس میر محمدصادقی:
احترامی که امام خمینی (ره) به آیتالله خادمی میگذاشتند به احدی در ایران این احترام را نمیگذاشتند.
آیتالله مقتدایی:
این را من خودم بالعیان مشاهده کردم؛ حضرت امام (ره) یک تشکی معمولا داشتند و روی آن مینشستند، یک پشتی، بالشتی، بود پشت سر ایشان و خب بزرگان میآمدند، افراد مختلف میآمدند، امام (ره) همانجا سر جایشان نشسته بودند، آقای خادمی که وارد شدند، مرحوم امام از روی تشک آمدند پایین.
حجتالاسلام و المسلمین حاج شیخ احمد سالک:
امام وقتی که ایشان وارد شدند، بلند شدند روی آن تشکی، پتویی، که بود ایشان را جای خودشان نشاندند و احترام گذاشتند.
حاج سید مهدی طباطبایی:
آقای خادمی خیلی مزّاح بودند. ضمن اینکه حرفها منطقی بود، راهنمایی میکردند، نصیحت میکردند ولی خیلی مزّاح بودند.
مهندس میر محمدصادقی:
این چند تا عکسی که از امام خمینی (ره) هست که ایشان خندیدهاند، آن چند تا مال وقتی است که آقای خادمی به آنجا رفتهاند و یک چیزی به ایشان گفتهاند که ایشان در اثر همان کلمه خندیدهاند.
حجتالاسلام و المسلمین ابراهیمی:
یک روز که تشریف آورده بودند، کسی هم نبود من بودم و ایشان، این بزرگوار مثلا وقتی که تشریف میآوردند یا یک چایی درست میکردیم، یا یک میوهای خریداری میکردیم، بود یک چیز مختصری، اما یک روزی که میخواستند بروند، نه عصا هم دست ایشان بود (با خلق و خوی من آشنایی داشتند)، این شوخی که ایشان کردند، فرمودند که، حجرهی آقای ابراهیمی هم موشهایش با عصا را میروند، یعنی بس که چیزی نیست بخورند موشهایش هم با عصا راه میروند، نه خودشان هم عصا دستشان بود.
حجتالاسلام و المسلمین حاج سید محمد علی خادمی؛ فرزند آیتالله خادمی:
دستشان در بیت المال باز نبود. آدمی نبود که ولخرجی کند برای خودش، زندگیش؛ در رتبه بالا، ماشین کذایی، خانهی کذایی، عرض کنم خدمت شما… ابدا، ابدا؛ یک زندگی در حد عادی مردم داشت.
دکتر تقی اژهای:
خیلی هم برای جوانها، فعالیتهای مذهبی زیادی را ایشان جویا نبودند، که به اصطلاح خودمان بیفتند در یک سیر و سلوکهای سخت، بیفتند در یک معنویتگراییهای بسیار مشکل. سه تا توصیه همیشه داشتند میگفتند: «یک، نمازتان را اول وقت بخوانید، دو، امر پدر و مادرتان را گوش دهید، سه، درستان را خوب بخوانید. شما بندهی صالح خدا هستید اگر این سه را گوش دهید».
حجتالاسلام و المسلمین حاج سید محمد علی خادمی؛ فرزند آیتالله خادمی:
بعد که ایشان فوت کردند، ما وصیتنامه را نگاه کردیم و دیدیم که ایشان نوشته است که در قبرستان وادی السلام نجف مرا دفن کنید، خب این در سال ۱۳۶۳ اوج جنگ بین ایران و عراق بود و یک چیزی بود که امکانپذیر نبود؛ اگر نشد مرا در کنار قبر آقا علی بن موسی الرضا (سلام الله علیه) و اگر نشد مرا در کنار قبر مادر و پدر در تخت فولاد اصفهان دفن کنید.
[تصاویر آرشیوی از تشییع جنازه باشکوه آیت الله خادمی]
آیتالله مقتدایی:
امام (ره) دستور دادند که جنازه را در مشهد توی حرم دفن کنند (خیلی چیز مهمی بود)، به دستور امام (ره)، یعنی همان موقع امام (ره) عنایت ویژهای که داشتند رو باز اعمال کردند بعد از فوت مرحوم آقای خادمی.
[تصاویر آرشیوی از تشییع در حرم امام رضا (ع)]
آیتالله طباطبایینژاد:
از طفولیت که وارد مدرسهی علمیه شدند یا مکتب بوده، از آن موقع تا آخر تمام عمرشان واقعا در پای دین صرف شده و خدمتگزار دین بوده و تعبیر خوبی نسبت به ایشان کردهاند «خادم الشریعه»، واقعا خادم الشریعه بودند.
آیتالله العظمی حاج شیخ حسین مظاهری:
و این جمله که مشهور است، باید مصداق کاملش را آقای خادمی ببینیم: «و عاشَ سعیداً و ماتَ سعیداً»
آیت الله سید مرتضی مستجابی
اینها نور بودند، اینها فرشته بودند، اینها شعله بودند، شعله بودند، سوختند، سوختیم و هیچکس از حال ما آگه نشد.
تیتراژ پایانی [برگرفته از آلبوم شور عشق علیرضا افتخاری]
عشق شوری در نهاد ما نهاد جان ما در بوته سودا نهاد
گفت و گویی در زبان ما فکند جست و جویی در درون ما نهاد
داستان دلبران آغاز کرد آرزویی در دل شیدا نهاد
قصه خوبان به نوعی باز گفت آتشی در پیر و در برنا نهاد
عقل مجنون در کف لیلا سپرد جان وامق بر لب عذرا نهاد
بهر آشوب دل سوداییان خال فتنه بر رخ زیبا نهاد
از پی برگ و نوای بلبلان رنگ و بویی بر گل رعنا نهاد
فتنه ای انگیخت شوری برفکند در سرا و شهر ما چون پا نهاد
[غزل از فخرالدین عراقی]