مجاهدین خلق (منافقان) به روایت پیشگامان انقلاب اسلامی اصفهان

فشنگ‌های مشقی!

حادثه ناگواری که برای بالگرد حامل رئیس‌جمهور عزیز و جمعی از مسئولان همراه او اتفاق افتاد، موجب شد تا دل ملت ایران به درد آید و در عزای از دست دادن این جمع خدوم، به سوگ و عزا بنشیند؛ این در حالی است که دشمنان و بدخواهان نظام اسلامی از این فاجعه اظهار خرسندی کردند.

تاریخ انتشار: ۱۰:۱۵ - پنجشنبه ۱۴۰۳/۰۳/۳
مدت زمان مطالعه: 10 دقیقه
فشنگ‌های مشقی!

به گزارش اصفهان زیبا؛ حادثه ناگواری که برای بالگرد حامل رئیس‌جمهور عزیز و جمعی از مسئولان همراه او اتفاق افتاد، موجب شد تا دل ملت ایران به درد آید و در عزای از دست دادن این جمع خدوم، به سوگ و عزا بنشیند؛ این در حالی است که دشمنان و بدخواهان نظام اسلامی از این فاجعه اظهار خرسندی کردند.

علت خوشحالی دشمنان متعدد است؛ اما یکی از مواردی که خیلی روی آن تأکید می‌کنند نقش آیت‌الله رئیسی در قضیه اعدام منافقان در سال 1367 است؛ مسئله‌ای که رهبر معظم انقلاب نیز بر ضرورت تبیین و تحلیل درست از آن دوران تأکید کردند تا مبادا جای «جلاد» و «شهید» عوض شود.

هم‌زمان با تجاوز منافقان به خاک ایران از مرزهای زمینی عراق در سال ۱۳۶۷، برخی از منافقانی که در زندان بودند، به آشوب و آتش زدن زندان‌ها دست زدند تا به گمان خود با رسیدن منافقان، اشغال تهران را کامل و کار را یکسره کنند. در پی این اقدام، امام (ره) به‌صراحت فرمودند آن‌هایی که بر سر موضع هستند، مهدورالدم‌اند و باید محاکمه و مجازات شوند.

آیت‌الله رئیسی به‌عنوان یکی از مقامات قضایی آن دوره در مقابله با جنایات و خیانت‌های منافقان و مجازات آن‌ها نقش اساسی ایفا کرد و همین مسئله دستاویزی برای دشمنان نظام شده است که در طول این سال‌ها، حملات گسترده‌ای علیه او داشته باشند. به همین مناسبت، ما نیز این شماره از صفحه حوالی 57 را به بازخوانی تاریخچه افکار و اعمال مجاهدین خلق (منافقان) اختصاص دادیم.

ستون پنجم رژیم بعثی صدام در دهه 60

شکست خفت‌بار فرقه رجوی در عملیات مرصاد

نامی آشنا برای خرابکاری!

در میان گروه‌ها و جریاناتی که علیه رژیم پهلوی مبارزه می‌کردند، «سازمان مجاهدین خلق» نامی آشنا برای کسانی است که تاریخ سیاسی معاصر ایران را دنبال می‌کنند؛ نامی که تداعی‌کننده خرابکاری، ترور، بمب‌گذاری و اقدامات مسلحانه است؛ آن‌ هم در شرایطی که جریان اکثریت مردمی به رهبری امام‌خمینی(ره) راه و روش مبارزه مسالمت‌آمیز را علیه رژیم پهلوی در پیش گرفته بود.

با ظهور امام خمینی‌(ره) ایدئولوژی اسلامی که ریشه در فرهنگ، تاریخ و سنت‌های این مرزوبوم داشت و مشحون از آرمان‌های عدالت‌خواهانه و ظلم‌ستیز بود، بار دیگر موردتوجه مبارزان و مخالفان شاه قرار گرفت و رویکرد اسلام انقلابی، در میان قشرهای روشن‌فکر، طبقه متوسط سنتی و طبقات فرودست جامعه آن روز ایران با اقبال زیادی روبه‌رو شد.

تا قبل از آن، ایدئولوژی مارکسیستی، که آرمان اصلی آن ستیز با امپریالیسم، سرمایه‌داری و بورژوازی و استقرار حکومت طبقه کارگر در تمام کشورها بود، به علت آرمان‌های عدالت‌خواهانه‌اش موردتوجه نیروهای مبارز در دنیا قرار گرفته بود؛ به‌ویژه پیروزی چریک‌های کمونیست در چین، آمریکای لاتین و… اشتیاقِ به این ایدئولوژی را قشرهایی از جامعه برانگیخته بود.

جنبش‌های چریکی و احزاب غیرمقلد امام خمینی‌(ره)

در بین سال‌های ۱۳۴۹تا ۱۳۵۶ چند سازمان چریکی در ایران ایجاد شد که عبارت‌اند از: سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران، سازمان مجاهدین خلق، گروه‌های کوچک منطقه‌ای مانند گروه ابوذر در نهاوند، گروه توفان، حزب دمکرات کردستان و حزب توده. از میان این گروه‌ها، چریک‌های «فدایی خلق» و «سازمان مجاهدین» بزرگ‌ترین بودند.

سابقه تأسیس سازمان مجاهدین خلق به حدود سال ۱۳۴۴ بازمی‌گردد. اعضای اصلی این سازمان از جناح مذهبی جبهه ملی و نیز اعضای نهضت آزادی بودند. علی‌اصغر بدیع‌زادگان (متولد اصفهان)، محمد حنیف‌نژاد، سعید محسن، عبدالرسول مشکین‌فام و احمد رضایی، هسته اصلی سازمان مجاهدین را پی افکندند.

اعضای سازمان عمدتا از بین دانشجویان دانشکده فنی، کشاورزی، پلی‌تکنیک تهران و دانشگاه صنعتی آریامهر عضوگیری می‌شدند.

از سمت راست: بدیع‌زادگان حنیف نژاد و محسن

خشاب‌های خالی!

مجاهدین خلق درگیری مسلحانه خود را مقارن با برگزاری جشن‌های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی، علنی کردند، اما چندان توفیقی نداشتند و بلافاصله توسط دستگاه شاه سرکوب شدند. بمب‌گذاری در کارخانه صنایع الکترونیکی تهران و ربودن هواپیمای ایران‌ایر، به دستگیری ۹ تن از مجاهدان و سپس ۶۶ نفر دیگر از آن‌ها انجامید.

درنتیجه، رهبران اولیه سازمان، اعدام یا در درگیری خیابانی کشته شدند. کادرهای درجه دوم در سال ۱۳۵۱ سازمان را تجدید حیات کرده بود؛ اما به مارکسیسم گرایش یافتند و در سال 1354 طی جزوه‌ای به نام «بیانیه‌های اعلام مواضع ایدئولوژیک» مارکسیسم را به‌جای اسلام فلسفه راستین انقلابی نامیدند.

در این میان دو عضو اصفهانی سازمان یعنی مجید شریف‌واقفی (رهبر جناح مذهبی سازمان) و مرتضی صمدیه لباف تغییر ایدئولوژی را نپذیرفتند و سعی در تقویت جناح مذهبی داشتند. درنتیجه جناح مارکسیست به سرکردگی تقی شهرام و بهرام آرام، طرح ترور آن دو را در اردیبهشت سال ۱۳۵۴ پیاده کردند. شریف‌واقفی به شهادت رسید؛ اما صمدیه لباف زخمی شد و توسط ساواک دستگیر و در همان سال اعدام شد.

حال به‌مرور به برخی خاطرات از زبان پیشگامان انقلاب اسلامی در اصفهان می‌پردازیم.

1) سید محمد غرضی، رابط مجاهدین خلق با آقای پرورش بود

احمد زمانی می‌گوید: در اصفهان چند نفر بودند که با سازمان مجاهدین خلق ارتباط داشتند. کسی که ازلحاظ فکری از همه بالاتر بود، مرحوم آقای اکبر پرورش بود. رابط آقای پرورش با سازمان مجاهدین خلق، آقای مهندس محمد غرضی بود. غرضی اصفهانی بود و به تهران رفت. آقای پرورش خیلی زود به انحراف مجاهدین خلق پی برد. مهندس غرضی هم بعدها به دلیل فشار و تهدیدهای مجاهدین خلق مجبور شد از کشور خارج شود.

2) شاخه‌ای از جوانان نهضت آزادی

حجت‌الاسلام مهدی اژه‌ای این‌گونه روایت می‌کند: مجاهدین خلق، شاخه‌ای از جوانان «نهضت آزادی» بودند که ازنظر روش با آقای بازرگان موافق نبودند؛ چون آقای بازرگان به مبارزات پارلمانی و سیاست گام‌به‌گام و سازش معتقد بود و جنگ مسلحانه را قبول نداشت.

اصولی که آقای بازرگان برای اداره کشور داشت، ملی‌گرایی و لیبرالیسم بود. مارکسیست‌ها با بازرگان و تفکرات او مخالف بودند. بازرگان کتاب مشهوری هم دارد که علمی بودن مارکسیسم را نقد کرده است. ابتدا برخی از افراد غیرمذهبی که ارتباط‌هایی با شاخه جوانان حزب توده داشتند، اسم و ادعای جدیدی درست کردند که به «چریک‌های فدایی خلق» معروف شدند. اما جوانان مذهبی جداشده از نهضت آزادی، «مجاهدین خلق» را با مشی مسلحانه راه‌اندازی کردند.

3) حلقه دوم با ساواک در ارتباط بودند

حجت‌الاسلام اژه‌ای ادامه می‌دهد: مجاهدین خلق در حقیقت جریان پیچیده‌ای بود که باید یک کار تحقیقاتی صورت گیرد و نفرات اولیه کاملا شناسایی شوند. افرادی که بعدا آمدند با ساواک در ارتباط بودند که اسامی آن‌ها موجود است. مسعود رجوی از مشهورترین افرادی است که اسناد ارتباط او با ساواک موجود است.

می‌توان گفت مجاهدین خلق برای اینکه مبارزات را مصادره به مطلوب و از مسیر منحرف کند، وارد شد و به التقاط مارکسیسم و اسلام معتقد بود. گروه کمونیستی شروع به پاک‌سازی و ترور افراد معتقد به امام کرد. آقای پرورش هم جزو طرح ترور بود. آن‌ها اعتقاد داشتند هر عضو مذهبی معتقد‌به‌امام، باید کشته و حذف شود یا کمونیسم شود و این کار انجام می‌شد. ولی چون اخبارشان در خارج زیاد پخش نمی‌شد، مردم فکر می‌کردند این‌ها مذهبی هستند.

4) منافقان؛ فرزندان عزیز مهندس بازرگان!

در نامه امام خمینی(ره) خطاب به آقای محتشمی، وزیر کشور چنین می‌خوانیم: «… نهضت به‌اصطلاح آزادی صلاحیت برای هیچ امری از امور دولتی یا قانون‌گذاری یا قضایی را ندارند و ضرر آن‌ها، به اعتبار آنکه متظاهر به اسلام هستند و با این حربه، جوانان عزیز ما را منحرف خواهند کرد و نیز با دخالت بی‌مورد در تفسیر قرآن کریم و احادیث شریفه و تأویل‌های جاهلانه موجب فساد عظیم ممکن است بشوند، از ضرر گروهک‌های دیگر، حتی منافقان این فرزندان عزیز مهندس بازرگان، بیشتر و بالاتر است…» (صحیفه امام، جلد 20، صفحه 481)

در این نامه مهم امام خمینی، مجاهدین خلق را فرزندان عزیز مهندس بازرگان می‌نامد که اشاره به تاریخچه تأسیس و سخنان قبلی مهندس بازرگان دارد. اما اگر بخواهیم ریشه‌های انحراف فکری مجاهدین خلق را از آغاز مشاهده کنیم، می‌توانیم به جزوات و تألیفات آن‌ها نگاهی بیندازیم.

راه انبیا راه بشر؟!

کتاب «راه انبیا؛ راه بشر» از کتاب‌های اصلی تعلیماتی سازمان مجاهدین خلق ایران است که تحت‌تأثیر کتاب «راه طی شده» مهدی بازرگان نوشته شده است. فرض اساسی این کتاب این است که راه انبیا که در ادیان الهی تشریح شده، با راه بشر یا راه علم و دانش انسان درنهایت به یک مقصد خواهند رسید و پیامبران تنها کمک به طی کردن این مسیر داشته‌اند.

شهید مطهری از افرادی بود که از همان روز اول درباره مباحث انحرافی کتاب «راه طی شده» نقد و روشنگری کرد و به گفته رسول جعفریان آن را «بیراهه» خواند.

شهید مطهری و مهندس بازرگان

5) قدرت‌طلبی و انحراف

زهره فرحناکیان خاطره خود از دوران دانش‌آموزی را نقل می‌کند: بد نیست به قدرت‌طلبی و سلطه‌گری مجاهدین خلق اشاره کنم. زمانی داخل ساختمان مجاهدین رفتم در چهارراه فلسطین، ساختمان اوقاف فعلی، سازمان مجاهدین اینجا بعد از انقلاب جلسه تشکیل می‌دادند و نیروها را جذب می‌کردند و می‌گفتند تشکلی خیلی انقلابی هستند.

من به‌اتفاق دو تا از دوستان دبیرستانم رفتم آنجا که حرکت‌ها و برنامه‌هایشان را ببینم. آقایی که داشت توضیح می‌داد، گفت که اینجا هرچه تشکیلات گفت، باید عملی شود. مثلا اگر تشکیلات گفت که فلان خانم یا فلان آقا باید تمام کفش‌ها را جفت کند، باید بدون‌ بروبرگرد بگوید چشم؛ چون تشکیلات گفته است. آن زمان هم حرکت‌هایی انجام می‌شد؛ مثلا بچه‌ها بروند به فلانی حمله کنند، چون طرفدار امام خمینی است.

من به‌اتفاق دونفری که رفته بودم، بلند شدم و گفتم: «اینجا جای ما نیست. بلند شوید تا برویم. این‌ها انگار خیلی قدرت‌طلب‌اند و می‌خواهند دستور دهند!» بعد هم انحرافاتی به وجود آمد و آن وقایع سال 60 رخ داد که آن‌ها علنی با انقلاب رودررو شدند.

ساختمان اداره‌کل اوقاف اصفهان واقع‌در چهارراه فلسطین که در ابتدای انقلاب در تصرف مجاهدین خلق بود

6) به افراد شخصیت کاذب می‌دادند و جذب می‌کردند

نورالله صلواتی نقل می‌کند: مجاهدین خلق قبل از انقلاب ادعایشان خیلی می‌رسید، اما این‌ها بچه‌های خوب ما را به عبارتی حرام کردند و به ناکجاآباد رساندند؛ بچه‌هایی که می‌توانستند مبدأ و مرجع خدمات ارزنده‌ای باشند. دوری از روحانیت و منابع اسلامی همین نتیجه را خواهد داشت. آن غرور و تکبر و خودبزرگ‌بینی هم که بر این اضافه شود، دیگر می‌تواند اسباب دست بیگانگان باشند و این‌ها مثل کف روی آب بودند، آن چیزی که می‌ماند آدم‌های مخلص و خالص هستند.

مجاهدین ابتدا خیلی تودار و مخفی بودند و التقاط خود را بروز نداده بودند، بعد از انقلاب هم بچه‌های مظلوم و ساده ما را گیر می‌آوردند و یکی از این تابلوها را می‌دادند که تو رئیس این تابلویی و یکی دیگر را می‌گذاشتند برای کنترل آن. یک چنین شخصیت‌های کاذبی به بچه‌های خوب ما می‌دادند و توانستند مقداری آن‌ها را با یک قدرت پفکی، با یک قدرت توخالی که به آن‌ها بدهند، جذب و منحرف کنند.

7) فکر می‌کردند مرحوم طالقانی در خط آن‌هاست

مسعود راجی می‌گوید: آن زمان گروه‌های زیادی مثل چریک‌های فدایی خلق (اکثریت، اقلیت) و کمونیست‌ها وجود داشتند. مجاهدین خلق قبل از انقلاب خطشان در راستای براندازی رژیم شاه بود و با ظلم مبارزه می‌کردند.

وقتی انقلاب پیروز شد، دشمن از سازمان مجاهدین خلق به نفع خود استفاده کرد، وعده‌هایی به آن‌ها داد که مثلا اگر شما این کار را بکنید، ما این کار را برای شما انجام می‌دهیم. این‌ها تقریبا جهتشان عوض شد. چندبار برای دیدار امام اقدام کردند؛ ولی امام به آن‌ها اجازه نداد. با مرحوم آیت‌الله طالقانی، اولین امام‌جمعه تهران دیداری داشتند؛ حتی فکر کردند که مرحوم طالقانی در خط آن‌ها هستند و مرحوم طالقانی را «پدر» خطاب می‌کردند و می‌گفتند ما خطمان را از ایشان می‌گیریم. درصورتی‌که ایشان اولین امام‌جمعه تهران و شخصیتی سیاسی و فعال بودند.

آقای طالقانی هرچه خیرخواهی و وساطت کرد تا منافقان و چپ‌ها را مهار کند نتوانست؛ عاقبت در بزنگاه نماز جمعه، فریاد برآورد که «این جوجه‌کمونیست‌ها از من می‌خواهند به امام درس بدهم و مطالبات آقایان را از انقلاب بگیرم، غافل از اینکه آنجا من می‌روم تا به نور امام، منور گردم.»

8) ترورهای کور از کاسب تا روحانی

روایت منصور کاشانی: گروه‌هایی مثل مجاهدین خلق (منافقان)، فداییان خلق، حزب توده، پیکار، راه کارگر و گروه‌های دیگری که با اسامی مختلف کار می‌کردند، به خاطر بافت مذهبی اصفهان، تأثیر عملی زیادی بر تغییر عقیده افراد انقلابی و پایه‌گذار انقلابی نداشتند. به دلیل ناآگاهی جوانان، بیشتر می‌توانستند بر آنان اثر بگذارند.

متأسفانه آن‌ها بعد از انقلاب در اصفهان ترورهای کوری را انجام دادند و تعداد زیادی از افراد بی‌گناه از سبزی‌فروش تا کاسب، پاسدار، کارمند و روحانی را به شهادت رساندند. به لطف خدا با برخوردهای جدی که حزب‌الله با منافقان کرد، بساط آن‌ها جمع شد.

9) دعوت از دانش‌آموزان برای حضور در جلسات سازمان

اعظم بانکی: در سال 56 و 57 دوستی داشتم که ایشان جزو مجاهدین خلق بود و برای ما اطلاعاتی می‌آورد. ما با سازمان از طریق او آشنا شده بودیم و با شخصیت شهدای سازمان مجاهدین آشنا بودیم؛ مانند خانواده شهیدان رضایی که سه تا برادر شهید شده بودند. بعدازآنکه انقلاب پیروز شد، هرروزی که وارد دبیرستان می‌شدیم، زیر میزمان یک دعوت‌نامه از سازمان مجاهدین خلق و دعوت‌نامه‌ای از بچه‌های چریک‌های فدایی بود.

ما را دعوت می‌کردند و می‌خواستند در نشست‌هایی که دارند حضور داشته باشیم. بعد از پیروزی انقلاب، شهید علی‌اکبر اژه‌ای و برادرشان حاج‌آقا مهدی اژه‌ای، دبیران دینی و قرآن مدرسه ما شده بودند. با استاد پرورش هم ارتباط داشتیم. وقتی این دعوت‌نامه‌ها را زیر میزمان می‌دیدیم، با آقایان اژه‌ای، کلاهدوزان و با استاد پرورش مشورت می‌کردیم و آن‌ها می‌گفتند نه به‌هیچ‌عنوان وارد سازمان مجاهدین نشوید.

10) درگیری با محمود طریق‌الاسلام

حاج‌اکبر خلیلیان در گفت‌وگویی مفصل، از درگیری مستقیم با مجاهدین خلق سخن می‌گوید: ارتباط تشکیلاتی ما با مرحوم پرورش درواقع از سال ۵۳ شروع شد. تقریبا به انحراف مجاهدین خلق از سال ۵۰ پی برده بودیم. رفتم به خانه آقای پرورش که خدمتشان عرض کنم این‌ها گروه منحرفی هستند. زمینه‌اش جور نشد که مطالب را بگویم، شاید حدودا ۲۰ سالم بود. سال ۵۳ یک روز به دبیرستان احمدیه رفتم و گفتم حاج‌آقا من سه تا سؤال دارم. گفت بفرما. گفتم:
۱. آیا در اسلام زیربنا اقتصاد است؟
2. می‌توانیم وحدت استراتژیک با مارکسیست‌ها داشته باشیم؟
3. آیا در درگیری با ساواک می‌توانیم خودمان را بکشیم؟

حاج‌آقا سؤال‌ها خیلی برایش تازه بود؛ گفت چطور؟ گفتم یک فردی به نام «محمود طریق‌الاسلام» این مطالب را مطرح می‌کند (طریق‌الاسلام پس از انقلاب دستگیر و اعدام شد و مادرش او را به مأموران معرفی کرده بود). حاج‌آقا فرمودند که رهبران مجاهدین خلق مارکسیست شده‌اند.

بعدها از ایشان سؤال کردم حاج‌آقا شما از کجا متوجه شدید که رهبران این‌ها مارکسیست شدند؟ فرمودند: این‌ها یک‌دفعه از تهران آمدند منزل ما ۲۴ ساعت مهمان ما بودند، بعد پشت سر من نماز می‌خواندند و اعلام کردند که ما مارکسیست شده‌ایم. آن روز گفتم آیا بروم این مطالب را به آیت‌الله طاهری منتقل کنم؟ ایشان گفتند بروید.

خدمت آیت‌الله طاهری رفتم و به ایشان گفتم، ایشان گفتند اطلاعی ندارم بروید با شیخ عباسعلی روحانی صحبت کنید. یک‌ شب در همان سال ۵۳ منزل ایشان رفتم. به ایشان گفتم این‌ها مارکسیست شده‌اند، با این‌ها همکاری نکنید و کمکشان نکنید. ایشان قبول نکردند و هرچه ما می‌خواندیم با یک آیه قرآنی رد می‌کرد…

از سال ۵۳ ارتباطمان با آقای پرورش ارتباطی تشکیلاتی بود و به‌عنوان یک مبارز به ایشان وصل شدیم و خط فکری مبارزاتی و تشکیلاتی‌مان را از ایشان می‌گرفتیم. در همین راستا بود که در اصفهان نگذاشتیم بچه‌ها مارکسیست بشوند…

گفت‌وگو با استاد اکبر خلیلیان

برچسب
مطالب مرتبط
دیدگاهتان را بنویسید

- Your opinion will be published in Isfahan Ziba news site after the approval of the editor

نه − 2 =