به گزارش اصفهان زیبا؛ در کلان پروژه حوالی 57، با بیش از 50 نفر از پیشگامان انقلاب اسلامی در اصفهان گفتگو گرفتهایم و سپس با مطالعات اسنادی و کتابخانهای تطبیق دادهایم. به مرور و به صورت موضوعی به انتشار تاریخ مبارزات مردم اصفهان میپردازیم.
ساواک (سازمان اطلاعات و امنیت کشور) در 1336 آغاز به فعالیت کرد و بر طبق قانون، زیرمجموعه نخستوزیری بهحساب میآمد؛ ولی این سازمان قدرتی مافوق دولت داشت و مستقیم با شاه در ارتباط بود.
ساواک بهتدریج به بهانه تأمین امنیت ملی دست به هر نوع جنایتی زد و ازقضا نام مخوفی بود که موجب بدنامی و از علل سقوط رژیم پهلوی شد.تعداد دقیق افرادی که برای ساواک کار میکردند، هیچگاه مشخص نشد. شاه در ۱۳۴۵ این تعداد را ۳۵۰۰ نفر اعلام کرد؛ اما خبرگزاریها از ۳۰هزار تا ۶۰هزار نفر سخن میگفتند (آمار برگرفته از کتاب «از غبار تا باران: خاطرات دکتر عبدالله جاسبی»، جلد اول، صفحه 149).
ساواک علاوه بر کارکنان رسمی، شبکه وسیعی از خبرچینهای غیررسمی را نیز در اختیار گرفته بود و این شبکه وسیع هم در داخل و هم در خارج کشور پراکنده بودند. هفتهنامه نیوزویک در سال ۷۴ ادعا کرد که سهمیلیون ایرانی به نحوی بهعنوان خبرچین برای ساواک کار میکردند و در هر لباسی از کارگر تا دهقان از استاد تا دانشجو و عضو احزاب سیاسی و غیره یافت میشدند.ساواک برخی مخالفان رژیم را به استخدام درآورده و سبب شده بود حتی اعضای خانوادهها هم گاهی به یکدیگر مظنون شوند. هدف اصلی این سازمان جهنمی، شناسایی و سرکوب مخالفان رژیم بود.

تصویر گاو بالدار (لاماسو) یا خدای محافظ در نشان ساواک
تاریخچه ساواک اصفهان
ساواک اصفهان در 1338 ه.ش با تشکیلاتی مشابه چارت ساواک مرکز تأسیس شد و احمد واثقی بهعنوان اولین رئیس ساواک در رأس آن قرار گرفت. در 1343 سرهنگ محمود صدقی بهجای او منصوب شد. در 1344 سرهنگ ابوالفضل تقوی برای تصدی این پست به اصفهان اعزام شد و تا پاییز 1357 این پست را عهدهدار بود و سرانجام ریاست آخرین دوره ساواک اصفهان به سرتیپ جلال سجدهای واگذار شد که تا سقوط رژیم ستمشاهی در 22بهمن1357 به فعالیت خود ادامه داد.
ساواکهای تابعه اصفهان عبارت بودند از: ساواک سمیرم که شهرستانهای سمیرم، شهرضا و دهاقان را شامل میشد و ساواک داران شهرستانهای داران، فریدونشهر، گلپایگان، خوانسار و ساواک آریاشهر؛ زرینشهر، مبارکه، فولادشهر و شرکت ذوبآهن را در حیطه اطلاعاتی خود داشت.
یکی از اقدامات مهم ساواک اصفهان راهاندازی کمیته مشترک ضدخرابکاری در 1351 با پنج اکیپ گشت و بازرسی بود که وظیفه آن، شناسایی و دستگیری مبارزان بود (به نقل از کتاب «حجتالاسلام حاج شیخ مهدی مظاهری به روایت اسناد ساواک»، پاورقی صفحه 7).

کتاب دو جلدی «دانشنامه زندان سیاسی دوره پهلوی»، با هدف آگاهسازی اذهان با فضای اختناق و استبداد حاکم بر دوره پهلوی، به بیان واژگان، اصطلاحات و تعاریف متداول و مرسوم بین زندانیان سیاسی، واگویی برخی رویدادهای تاریخی مرتبط با زندان سیاسی و در نهایت زندگینامه عوامل این پدیده سیاسی پرداخته است.
در ادامه قصد داریم بهطور اجمالی به بیان برخی خاطرههای پیشگامان انقلاب اسلامی اصفهان، از زندان، شکنجه و ساواک بپردازیم تا فضای آن سالها در ذهن ما پدیدار شود.
حواله آجر برای رفاقت با زندانبان

مرحوم حسن حدادی: درمجموع شش بار دستگیر شدم. یکی از دستگیریهایم، مبارزه با آقای حسن صدر بود؛ ایشان کتابی به نام «مرد نامتناهی: علیبن ابیطالب(ع)» منتشر کرده و نوشته بود که حجاب جزء اسلام نیست و بدعتی است که ایرانیها در اسلام وارد کردهاند. بنده نیز، برای مقابله با او، سخنرانی میکردم و دروغگو قلمدادش میکردم.
نیروهای شهربانی من را دستگیر کردند و به کلانتری شماره سه بردند که در آنجا نیز کتک خوردند و جیبهایم را خالی کردند و پس از آن، من را به شهربانی جنب میدان امام(ره) بردند. ازآنجا به گذر «گنبد شیر گویا» (توحیدخانه) بردند که در قدیم این مکان زندان بود.آخرین بار که مرا دستگیر کردند به ساواک بردند .
مدتی در ساواک اصفهان بودم؛ بعد بردند در کمیته مشترک و بعد زندان اوین که مسائل دورودرازی دارد. من در زندان کمیته مشترک با نگهبان رفیق شدم، حواله آجر دادم و خانهاش را با آجرهای من ساخت؛ او هم هر دفعه یک پیازی، سیب و خیاری آهسته میآورد و به من میداد.آنها جزئیات مبارزه مرا نمیدانستند. من را فردی لو داده بود و فقط میگفتند شما یک گروه مسلح تشکیل دادهاید و مبارزههایی علیه رژیم سلطنتی داشتید و دراینباره توضیح دهید.
من پیوسته میرفتم و میآمدم و بازجویی میشدم و کتک میزدند.آقای دکتر حسینی آدم بدهیبتی بود؛چشمهای کوچک و صورت بزرگی که همهاش خالکوبی داشت و من احساس میکردم ماسک زده است. شلاقهایی که به ما میزد، اولی و دومی ما ضعف میکردیم… .
سرگذشت عجیب «توحیدخانه»

گنبد شیر گویا، گنبد طاووس یا توحیدخانه، نام عمارتی آجری مربوط به دوران پادشاهی صفویه است و در پشت کاخ عالیقاپو قرار دارد. این عمارت زمانی مکان مقدسی به شمار میرفت و صوفیان در آن به دعا میپرداختند؛ پیشوای صوفیان نیز در آنجا حضور داشت و شبهای جمعه بهصورت گروهی در این محل به جان شاه دعا میکردند.
بنا بر نقلی، در زمان صفویه، افرادی که محکوم به مجازات میشدند، به این مکان میرفتند تا با طلب مغفرت بسیار از درگاه شاه، مورد بخشایش قرار گیرند. در این مکان هیچکس نمیتوانست بهصورت مسلح وارد شود؛ ازاینرو فرد بستنشین با آرامش میتوانست در آنجا بماند تا بخشیده شود و از آسیب در امان بماند.
در زمان قاجار این مکان تقدس خود را از دست داد و از آن بهعنوان مطبخ و زندان استفاده شد؛ در زمان پهلوی نیز در اقدامی نسنجیده، شهربانی در زمینهای اطراف آن مستقر و برای سالیان مدید (تا ۱۳۵۶) بهصورت زندان از آن استفاده شد.
در این سال، زندان مرکزی اصفهان به دستگرد منتقل شد و ساختمان در اختیار وزارت فرهنگ وقت قرار گرفت و بخشهای الحاقی که در حدفاصل گنبد و شهربانی ساخته شده بود، تخریب شد. تا ۱۳۶۳ بخشی از عملیات مرمتی در آن صورت گرفت و بنا تحت عنوان بخشی از دانشکده پردیس اصفهان وابسته به دانشگاه هنر فعال شد.
رواج شکنجه پس از قیام 15خرداد

لطفالله میثمی: تا قبل از خرداد42 نیروهای ملی یا مذهبی که مبارزههای قانونی داشتند، اگر به زندان میرفتند، شکنجه نمیشدند. در دوران مبارزات سالهای 39 تا 42، حتی یک نفر از نهضت آزادی یا جبهه ملی، نه در ساواک و نه در شهربانی، شکنجه نشدند؛ حتی شلاق هم نمیزدند. جوّ نسبتا دموکراتیکی بود؛ اما بعد از قیام 15خرداد که حکومتنظامی اعلام شد، شکنجه رواج یافت (برگرفته از کتاب از نهضت آزادی تا مجاهدین، صفحه 178).
هیولای ساواک!
احمد تولا: سؤالی در ذهن من تداعی میکرد که ساواک چیست؟ چه کار دارد میکند؟ آن زمان محل ساواک در خیابان کمال اسماعیل بود. به ما گفته بودند وقتی از آنجا عبور میکنید به دیوار ساواک نگاه نکنید! اینقدر اینها رُعب ایجاد کرده بودند! ما هم در دلمان علاقهمند بودیم که نگاه کنیم و زیرچشمی نگاه میکردیم و از این مسیر خیلی با احتیاط رد میشدیم. همین جور نگران بودیم که در اینجا فیلمی از ما گرفته نشود، یا کسی متوجه نشود که ما به دیوار ساواک نگاه کردیم.
از آن شکنجهها دیگر خبری نبود
احمد زمانی: تقریباً از اول سال 56 آن شکنجههای وحشتناک، از بین رفته بود و شدتش خیلی کمتر شده بود. این موقع، دیگر لطف خدا بود و زرنگی آدمها، اگر از ساواک نمیترسیدند و مرعوب نمیشدند، بعد از چند ساعت آزاد میشدند، اگر از آن رعب و وحشتی که ساواک داشت، میترسیدند و چیزی را لو میدادند، ممکن بود هفتهها و ماهها به زندان بروند یا اینکه اگر ساواک سندی داشت؛ مثلاً کس دیگری لو داده بود که فلانی این کار را کرده، او را به زندان میانداختند.
در همان ایام مرا به ساواک احضار کردند. هر چه از من در ساواک از اعتصابات و تظاهرات دانشگاه سؤال میکردند، میگفتم که من تا کلاس تعطیل میشود یا خبر پیدا میکنم که میخواهد تعطیل بشود، به مغازه پدرم میروم و همه چیز را به اینجا ختم کردم. البته در آزادی من چیز دیگری هم مؤثر بود و آن پروندهای بود که آورده بودند گذاشته بودند روی میز و من بهطور ناگهانی وقتی بیرون رفته بودند و بیایند، به آن نگاه کردم.
اول فکر میکردم پرونده قطوری دارم، اما نگاه کردم دیدم همه اینها کاغذ سفید است و فقط یک گزارش کوتاه با کارت دانشجوییام روی این پرونده است.
30 نفر به 1 نفر
ناصر براتی: در تحصن منزل آیت الله خادمی، حدس میزنم بین 500 تا 1000 نفر را در استان اصفهان دستگیر کردند. برای دستگیری ما وحشت زیادی داشتند. مثلاً برای دستگیری من حدود 30 سرباز و ساواکی خانه ما را در روستا محاصره کرده بودند و همه مسلح وارد خانه شدند و با خشونت زیادی همه جا را بههم ریختند.
داخل زندان بودیم، که دیدیم از گوشه و کنار شهر: بازار، خیابان فروغی و مدرس و میدان شهدا و اطراف منزل آقای خادمی، هر که را دیده بودند، دستگیر کرده و به زندان آورده بودند. در مرکز حکومت نظامی و پادگانها، انبوه دستگیرشدگان بود که بهسرعت تشکیل پرونده میدادند، بازجویی اولیه میکردند و خودشان وکیل تسخیری میگرفتند؛ میدانستند نمیتوانند کنترل کنند. تعداد دستگیرشدهها زیاد بود و بهسرعت مجبور شدند آنان را آزاد کنند.
همینجا اشاره کنم چون در کل کشور رژیم شاه به بنبست رسید، دولت را تغییر داد و شریف امامی روی کار آمد. دولت شریف امامی اسم خودش را «دولت آشتی ملی» گذاشته بود و از جمله مسائلی که در اصول سیاسیاش اعلام کرد، آزادکردن زندانیان بود که این، فریبی بیش نبود.
همسلولی کمونیست
مسعود ناجی: خاطرۀ کوتاهی از شهید حجت الاسلام عبدالله میثمی برای شما بگویم. این شهید والامقام، سال 1354 بهوسیلۀ ساواک دستگیر شد و زیر شکنجههای زیادی قرار گرفت. ساواک فکر میکرد که اگر آنها را شکنجه دهد، از انقلاب دست برمیدارند. درصورتیکه از زندان نیز انقلاب صادر میشد. برای اینکه شهید میثمی را شکنجه روحی بدهند، او را با یک کمونیست در یک سلول تاریک و با ملافههای خیلی کثیف قرار میدهند.
شهید میثمی میگوید: «من هروقت میخواستم عبادت کنم و نماز بخوانم، این کمونیست مرا مسخره میکرد. به من میخندید و سروصدا میکرد. شبی دیدم که ایشان خواب است. گفتم بهترین فرصت است. کتاب دعا را باز کردم و مشغول رازونیاز شدم. دعای کمیل میخواندم. در حین خواندن دعا دلم شکست و شروع به گریه کردم.
میخواستم آن بنده خدا بیدار نشود؛ ولی از خود بیخود شدم و صدایم بلند شد. یکدفعه متوجه شدم آن کمونیست از روی تختش بلند شده، سرش را کف سلول گذاشته و گریه میکند». میگفتند: با همین حرکت خیلی کوچک توانستم این کمونیست را بهخود بیاورم و متوجه شد که تا این زمان راه را اشتباه رفته است و مسلمان شد.
تدریس جزوه ساواک
حجتالاسلام احمد سالک: زمانی که در قم درس میخواندم، جزوهای به دست من رسید که در آن شیوه برخورد ساواک با متهمان بیان شده بود؛ مثلا با یک متهم ازنظر روانی چطور برخورد کنید، ازنظر فیزیکی و جسمی چه نوع شلاقی به او بزنید، چطور از او اعتراف بگیرید. ازآنجاکه من و دوستانم بعدازظهرها به حجرهای در شمال غربی مدرسه فیضیه میرفتیم و با همدیگر مباحثه اصول فقه داشتیم، من هم آن جزوه را آنجا تدریس میکردم.
در این کلاس جمعیت حجره تقریبا به 25 نفر میرسید. این جزوه را شاید ظرف مدت پنجاه روز درس دادم. در هر جلسه حدود یک ساعت توضیحاتی را اطراف آن جزوه با استفاده از روایات بیان میکردم؛ از قبیل اینکه نباید ترسید و بچهها را دلداری میدادم… (خاطرات حجتالاسلام شیخ احمد سالک، صفحه 53).
کتابسوزی ساواک
فضلالله صلواتی: من خود در بازداشتهایی ناظر بودم که افرادی را به جرم خواندن کتابهای دکتر شریعتی، دفاعیات دکتر مصدق، دفاعیات مهندس بازرگان، اشعار مربوط به جریان سیاهکل، اشعاری درباره امام خمینی یا داشتن یا ردوبدل کردن اعلامیه ایشان و… چه بسیار شکنجه میکردند، اهانت مینمودند و بعد هم به زندان محکوم میکردند و حتی در بازداشتی در سال ۵۱ در اصفهان به دلیل اینکه اعلامیهای دستبهدست شده بود تا هشت نفر را گرفته و هرکدام را به شش ماه زندان محکوم کردند که مدتی در سال ۵۲ در زندان پادگان اصفهان با هم بودیم.
در گوشهای از کمیته ضدخرابکاری انبوهی از کتابهای مهندس بازرگان، دکتر شریعتی، سید قطب، جلال آل احمد، صمد بهرنگی، منوچهر هزارخانی، ماکسیم گورکی، غلامحسین ساعدی و… را تلنبار کرده بودند و در ساواک همچنین بود.
گاهی اطمینان نمیکردند کتابها را برای خمیر کردن هم بهجایی بفرستند. آنها را در همان کنار ساواک یا کمیته به آتش میکشیدند و چه بسیاری را هم برای این کتابها شکنجه یا زندانی کرده بودند.
آزادسازی تبهکاران همراه با زندانیان سیاسی
حسن داوری: در حمله به زندان و آزادسازی زندانیان مشارکت داشتم. بعد از تجمع عمومی مردم، به سمت زندان دستگرد رفتیم، به زندان حمله کردیم و درب زندان را شکستیم؛ بعد فهمیدیم علاوه بر آزادسازی مبارزان انقلابی، عدهای از جانیان و تبهکاران نیز از این موقعیت استفاده کرده و فرار کردهاند.
تعدادی از انقلابیون تا نیمههای شب به دنبال این افراد بودند تا دستگیرشان کنند. خیلی از آن افرادی که بعدا منشأ مشکلات بسیاری برای انقلاب شدند، ازجمله مهدی هاشمی، آن شب آزاد شدند.
سرنوشت ساواکیهای مشهور اصفهان
کسانی که برای مدت 10 سال، وقتی نام یکی از آنها در اصفهان برده میشد، وحشت وجود همه را میگرفت و شکنجههای آنان زبانزد خاص و عام بود، عبارتاند از: نادری، شهیدی، ادیب، تقوی و هوشمند.
رضا میرمحمدصادقی که اولین قاضی اصفهان از طرف آیتالله خادمی و آیتالله طاهری برای سروسامان دادن به دستگیریها بود، میگوید:«من حاکم شرع اصفهان بودم، از طرف آقای خادمی و آقای طاهری. رئیس ساواک اصفهان را آقای… (به علت امنیتی اسم شخص ذکر نمیشود) تحویل گرفته و از تهران آورده بود به اصفهان. وقتی آقای نادری را آوردند، دیدم آقای نادری کشته شده است و جای یک گلوله توی جمجمهاش وجود دارد. گفتم: این چیست؟ آقای… جواب داد: میخواست فرار کند، منم زدمش. بعدها گفته بود که من همان کارهایی را با او کردم که با من انجام داده بود.رئیس ساواک را هم آقای… گرفته و آورده بود به اصفهان.
آقای تقوی سالم به اصفهان رسید؛ ولی سرهنگ هوشمند و نادری را بین راه کشته بودند؛حکم را هم آیتالله جنتی صادر میکرد. یکی از کسانی که حکم اعدام برایش صادر کردند، ادیب بود… یکی هم شهیدی بود که او هم اعدام شد» (به نقل از کتاب «اصفهان در انقلاب»، جلد پنجم، صفحه 305 و 306).

ابوالفضل تقوی ( رئیس ساواک اصفهان )

محمدحسین نادری (مسئول امنیت داخلی اصفهان)

ناصرقلی هوشمند (معاون ساواک اصفهان)

جلال سجدهای (آخرین رئیس ساواک اصفهان)

غلامرضا کیانپور (استاندار اصفهان از 1350 تا 1353)
(درگذشت 1358.2.18)

اکبر زاد (استاندار اصفهان در کنار شاه (1357-1353ش))

سیدرضا ناجی
(فرمانده حکومتنظامی اصفهان) در حال مصاحبه با خبرنگاران
(درگذشت 1357.11.26)