به گزارش اصفهان زیبا؛ آنچه در ادامه میخوانید، سخنرانی منتشرنشده آیتالله سید علی خامنهای به مناسبت بعثت پیامبر اسلام (ص) در خرداد 1358 است که در مدرسه چهارباغ اصفهان (مدرسه امام صادق علیهالسلام) ایراد شده و بهطور اختصاصی توسط «اصفهان زیبا» منتشر میشود.
صوت این سخنرانی از آرشیو شخصی استاد سید حسن نوربخش در اختیار ما قرار گرفته است. در این سخنرانی علاوه بر فلسفه تاریخ و فلسفه بعثت انبیا و معرفی دشمنان، به اتفاقات روز نیز اشاره شده است.
حجتالاسلام سید محمدحسین حسینی رامشهای: …توجه شما را به شعری که توسط برادرمان جناب آقای مرشدزاده خوانده میشود، جلب میکنم و آنگاه سخنرانی برادر مبارز نستوه، دانشمند بیدار و متعهد جناب آقای خامنهای شروع میشود، تکبیر…
+ اللهاکبر، اللهاکبر، اللهاکبر
[شعرخوانی و مداحی مرحوم محمود مرشدزاده]
حسینی رامشهای: به یک خبر، برادرها و خواهرها توجه فرمایید؛ از شب جمعه همین هفته به دعوت حضرت آیتالله طاهری (صلوات حاضرین)، دانشمندِ مجاهد و متعهد، جناب آقای دکتر روحانی، چهره و یار قدیمی که همه اصفهانیها او را میشناسند، در مسجد سید اصفهان بعد از نماز مغرب و عشا، به مدت [نامفهوم] سخنرانی دارند و باز قبل از اینکه دانشمند مجاهد و متعهد، حضرت حجتالاسلاموالمسلمین، برادر جناب آقای خامنهای سخنرانی خود را شروع کنند، تکبیر.
+ اللهاکبر، اللهاکبر، اللهاکبر
آیتالله خامنهای:
[تاریخ، آیینه زمان ما]
بسمالله الرّحمن الرّحیم
«رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلًّا لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّک رَئُوفٌ رَحِیمٌ.»
[آیه 10 سوره مبارکه حشر]
ربنا و صل علی حبیبک و نجیبک و صفیک و خیرتک فی خلقک، حافظ سرک […] آلاتک، بشیر رحمتک و نذیر نقمتک، سیدنا ابوالقاسم محمد (صلوات حاضرین) و علی آله الاطیبن المنتجبین، الهدات المعصومین المهدیین سِیَّما بقیة اللهِ فی الاَرَضین و علی جمیع الانبیاء والمرسلین و علی جمیع الشهداء والصالحین و علی ائمه المؤمنین و ولاة امر المستوعفین سیّما امامنا و قائدنا الامام خمینی (سه صلوات توسط حاضرین).
«لَقَد جاءَکم رَسولٌ مِن أَنفُسِکم عَزیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّم حَریصٌ عَلَیکم بِالمُؤمِنینَ رَئوفٌ رَحیمٌ.»
[آیه 128 سوره مبارکه توبه]
بعثت پیامبران؛ بزرگترین موتور محرک تاریخ
بزرگداشت و تجلیل از بعثت، برای یک امت و یک جامعه، یک فریضه است؛ مخصوصا آن امتی که خود در حال یک بعثت است و این به خاطر ارزش و اهمیتی است که به زندهبودن و حیات اجتماعی یک امت میشود داد. یک امت اگر زنده باشد، اگر دارای حیات باشد، اگر دارای انگیزش باشد [نامفهوم] کند که شایسته باقیماندن است. «بعثت» یعنی برانگیختگی، یعنی زندهشدن، یعنی بهپاخاستن پس از رکود، پس از خوابیدگیهای درازمدت.
بعثت پیامبران و برانگیختگی آنان، بزرگترین عامل و موتور محرک تاریخ بود و این است تحلیل و پاسخ درست به مسئلهٔ حرکت تاریخ. امروز امت ما و ملت ما در بحبوحه یک بعثت است. پس از خوابی طولانی، پس از مرگی طولانی، پس از [نامفهوم]، دستهای عناصر و سلطههای مخالف با حیات انسان بر ما تحمیل کرده بود و ما امروز بیش از همیشه احتیاج به آن داریم که بعثت را بشناسیم؛ این مبدأ تحول تاریخی ماست.
در طول تاریخ انسان، به نقاط برجسته و روشنی برخورد میکنیم؛ مطالعهگر تاریخ، تاریخ را یک واحد پوینده و زنده و متحرک میبیند. این زندهبودن، پویایی و این حرکت از کجاست؟ مطالعهگر تاریخ، اگر به تاریخ نگاه کند، این سیلاب پدیدههای زندگی انسان را در جابهجا و نقطهبهنقطه، دارای درخشندگیهایی میبیند. اگر این درخشندگیها نمیبود، تاریخ انسان، یکسره رکود بود، یکسره تاریکی و ظلمت بود. این درخشندگیها و این نقاط روشن، بعثتها و نبوتهایند.
آغاز پیدایش انسان با یک بعثت همراه بود
طبق تحلیلی که اسلام از تاریخ میکند، آغاز پیدایش انسان با یک بعثت همراه بوده است. انسان هرگز روزگاری را بدون نبوت، بدون داشتن یک بعثت الهی، نگذرانیده است. بشر با بعثت زندگی خود را آغاز کرد و حرکت خود را شروع کرد و جابهجا و نقطهبهنقطه، آن زمان که این حرکت کند میشد یا منحرف میشد، باز موتور تحریککننده انسان، یک بعثت دیگر و یک نبوت دیگر بود.پیغمبری در میان امتی و [نامفهوم] مبعوث میشود. به فرهنگ قرآنی نگاه کنید؛ همهجا پیدایش رسولان با عنوان و تعبیر بعثت موردذکر قرار گرفته است: «إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ» [آیه 164 سوره آلعمران]، در تعبیرات امیرالمؤمنین(ع)، تعبیرات نهجالبلاغه، با نام بعثت مورد تأکید و تکرار است: فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیهِمْ أَنْبِیاءَهُ.
پیغمبر در یک جامعه جاهلی و طاغوتی، یک فردی از میلیونها انسان است؛ انسانی است اگرچه برتر از انسانهای دیگر، اگرچه با جوهری و با عنصری فاخرتر و ممتازتر از انسانهای دیگر، اما بههرحال انسانی است در میان انسانها. در باطن پیامبر، در روح پرتلاطم و اقیانوس عمیق دلوجان او، هیچگونه تموجی وجود ندارد، آتشفشان خاموشی است که گوشهای [نامفهوم]، کسی او را نمیشناسد، جهانی با او گرم نمیشود: «أَلَم یجِدک یتِیماً فَـَاوَی، وَوَجَدَک ضَالّاً فَهَدَی»[آیه 6 سوره ضحی].
خدای متعال این آتشفشان خاموش را به حرکت وامیدارد، به حرکت درمیآورد. پیامبر بهوسیله وحی الهی مبعوث میشود. بعثت پیامبر، در آغاز کار برانگیختگی و بیداری خود او است. پیغمبر آن روزی که در کوه نور و غار حرا با خدای خود راز و نیاز میکند، آمادگی خود را برای این انفجار، تأمین و تدارک میبیند، [نامفهوم] با پیام الهی آغاز میشود: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّک الَّذِی خَلَقَ، خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ.» [آیات آغازین سوره علق]
آن موجود خاموش، آن آتشفشان خاموش و راکد، ناگهان به تلاطم و جوشوخروش درمیآید. سیل مذاب و اندیشهها از دهانه او سرازیر میشود؛ اول او به جوش میآید، اول او برانگیخته میشود، اول او مبعوث میشود و با بعثت خود جهانی را به جوش میآورد، مبعوث میکند و برانگیخته میکند.جهان با بعثت پیامبر، حالت دیگری پیدا میکند، روزگار نویی به خود میبیند، از وضعی که در گذشته داشت تغییر شکل میدهد، راهش عوض میشود، آرمانش عوض میشود، جامعه توحیدی جای جامعه طاغوتی را میگیرد؛ این است داستان نبوتها و بعثتها و این است داستان تاریخ.
راه ما، راه پیامبران است/ در آیینه تاریخ
پیغمبر با وحی الهی مبعوث میشود. بعثت پیامبر یعنی «فَکشَفْنَا عَنْک غِطَاءَک فَبَصَرُک الْیوْمَ حَدِیدٌ» [آیه 22 سوره ق]. حقیقتهای عالم در مقابل چشم پیامبر آشکار میشود. او میبیند که جامعه او چگونه دچار کجروی است، او میبیند که چگونه کاروان انسانیت بهسوی راه خطا و بهسوی سرمنزل ویرانی و نابودی و هلاکت در حرکت است. [نامفهوم] در او به وجود میآید که جامعه خود را از این مسیر پرخطر بازبدارد؛ مردم به دو گروه تقسیم میشوند؛ بعضی به دنبال او میآیند، بعضی راه او را میبُرَند و نزاع حق و باطل اینجا آشکار میشود: «کانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکتَابَ» [آیه 213 سوره بقره].
پیامبران وقتی مبعوث میشوند، جامعه یکپارچه است، جامعه هماهنگ است، همه بهسوی هلاکت حرکت میکنند. پیامبر همان نذیر و بشیری است که در وسط این [نامفهوم] ظاهر میشود، جلوی این کاروان را میگیرد، راه خطا را به اون گوشزد میکند، حتی مقاومت میکند، همه نیروها را به کار میگیرد؛ هم نیروی زبان، تبلیغ میکند، هم نیروی اندیشه سیاسی، مبارزه سیاسی میکند و هم نیروی شمشیر، «وَکأَینْ مِنْ نَبِی قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیونَ کثِیرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَکانُوا» [آیه 146 سوره آل عمران].
پیغمبر وقتی مقابل این کاروان گمراه را گرفت، مردم به دودسته تقسیم میشوند. این آیینهای است برادران من؛ زندگی خود، سرگذشت خود، مبارزه خود، انقلاب خود، گذشته و آینده این انقلاب را در این آیینه روشن بنگرید. سرنوشت من و شما، سرنوشت پیروان پیامبران است، راه ما، راه پیامبران است، آرمان همان آرمان است، استراتژی همان استراتژی، حتی تاکتیکها در موارد بسیار همان تاکتیکهاست.
امروز امت اسلامی احتیاج دارد خود را در آیینه تاریخ بنگرد، تا بداند چه بر او گذشته است و چه بر او خواهد گذشت؛ بداند کجا ایستاده است، زمان را و خود [نامفهوم] که «العالِمُ بِزَمانِهِ لا تَهجُمُ عَلَیهِ اللَّوابِس» [امام صادق (ع)، تحف العقول]. این سرگذشت پیامبران، سرگذشت ماست. پیغمبران مبعوث میشدند، پیامبر ما در غار حرا مبعوث شد؛ آن روزی که یا آن نیمهشبی که از کوه نور به پایین میآمد، در مقابل او نه یک شهر، یک دنیا ظلمت بود [نامفهوم] که نبود دچار جاهلیت، کسریها و قیصرها هم امپراتوران و سلطهجویان بزرگی بودند که با جاهلیت زندگی میکردند و از جاهلیت تغذیه میشدند. آن که انسان است به کسری و کسریها بار نمیدهد، آن که انسان است قیصرها را نمیپذیرد، آن که خود را بنده خدا میداند، بنده دیکتاتور نمیشود؛ زندگی باب انسان را میخواهد و به کمتر از آن بسنده نمیکند.
فلاح، واژهای با معنای عمیق/ لا اله الا الله یعنی نفی قدرتهای طاغوتی
همه دنیا جاهلیت، همه دنیا سیاهی، همه دنیا تغذیه از تاریخی تاریکی و از سیاهی. پیغمبر در مقابل خود دنیایی ظلمت میبیند، لا اله الا الله را عَلَم میکند، شعار میدهد؛ این همان سیل مذابی است که از حنجره پیغمبر بیرون میآید، از دهانه او میریزد، دنیا را و زودتر از همهجا، محیط پیرامون او را میجوشاند، برمیانگیزد، [بانگ] برمیآورد: «قُولُوا لا اِلهَ اِلا الله تُفلِحُوا» [بحارالانوار، ج ۱۸، ص ۲۰۲].
«فلاح» واژه عجیبی است. فلاح هیچیک از واژههایی که فرهنگ نوین انقلابی حاکم بر ذهنیت امروز عالم، در تفاهم گوناگون با تعبیرهای گوناگون، گفتهاند و آوردهاند [نامفهوم] را ندارد. قُولُوا لا اِلهَ اِلا الله تُفلِحُوا؛ «تفلحوا» از آزادی بالاتر است، تفلحوا از استقلال بالاتر است، تفلحوا از رهاشدن بالاتر است. فلاح، رستگاری انسان است. نه فقط رستگاری از قید کسریها و قیصرها، که رستگاری از هواها و هوسها. رستن انسان از همه قیدوبندها «وَیضَعُ عَنهُم إِصرَهُم وَالأَغلالَ الَّتی کانَت عَلَیهِم» [آیه 157 سوره اعراف]. با این پیام، با این سخن، با این رهاورد ذیقیمت، پیغمبر اسلام به میان مردم خود میآید.
اینجاست که [نامفهوم] اطراف او را به انگیزش و حرکت درمیآورد. ما لا اله الا الله را تا پیش از این آزمایش اخیر، بارها و بارها بر زبان راندیم و مفهوم آن را ندانستیم؛ اما به جان شما، ابوجهلها و ابوسفیانها و ابولهبهای زمان ما، [نامفهوم] های زمان پیامبر مفهوم لا اله الا الله را به خوبی میدانستند و میفهمیدند. لا اله الا الله یعنی نفی همه قدرتهای طاغوتی، لا اله الا الله یعنی نفی شیطانها و شیطنتها، لا اله الا الله که مردم ما همراه با نغمه اللهاکبر، در تظاهرات خیابانها و کوچهها بر زبان راندند، یعنی مرگ بر امپریالیسم آمریکا و مرگ بر هر قدرت سلطهجوی جهانی و این مفهومی بود که از پیش، از خیلی پیش، قدرتهای جهانی آن را فهمیده بودند و دانسته بودند و با اسلام بر همین اساس مبارزه میکردند و مخالفت میکردند.
تاریخ ما ولادت تازهای پیدا کرد با تجلیل مَطلَع لا اله الا الله که در صدر اسلام پیامبر آن را بر زبان آورده بود. باری، پیغمبر وارد میشود، لا اله الا الله را میگوید، در مکه بعضی ابیلهبها هستند و بعضی مقدادها و عمارها و ابوذرها و عبدالله بن مسعودها و احابیشی که با کمال فقر زندگی میکنند؛ مستضعفان. کی با لا اله الا الله مخالفت میکند؟ آن کسانی که از لا اله الا الله [نامفهوم] و کی به لا اله الا الله میپیوندد؟ آن کسی که لا اله الا الله دل او را به حرکت درمیآورد، در او انگیزه و شوق میدمد، او را بهسوی تعالی و تکامل انسانیاش دعوت میکند. مفهوم لا اله الا الله ناگهان مردم را به دودسته تقسیم میکند: «معارض» و «سربازان پیامبر» و این دو با یکدیگر درگیری پیدا میکنند. این درگیری فقط سیزده سالِ دوران مکه نیست، فقط ده سال دوران بعد از هجرت نیست، در طول تاریخِ اسلام این درگیری میان این دودسته و دو گروه وجود دارد. ما باید آن کسان [نامفهوم] را بشناسیم، ضدانقلاب که میگوییم هم او است. اگر او را شناختیم، با چشم دشمنشناس با او روبهرو شدیم، آن وقت است که میتوانیم مبارزه خود و انقلاب خود را تا سرمنزل واقعی ادامه بدهیم. این مفهوم بعثت است.
امروز معنای جشن بعثت را بهتر میفهمیم/ ناگهان دریچهای باز شد
امروز ما داریم بعثت پیامبر را جشن میگیریم. سالهای گذشته در دوران طاغوتی هم این جشن را بارها و بارها گرفتهایم؛ اما آنچه امروز بر ما میگذرد، با آنچه دیروز بر ما سادهلوحانه میگذشت، تفاوت اساسی و جوهری دارد. این چیزی است و آن چیز دیگری است. همچنانی که شما مفهوم آیه قرآن را در زمان جنگ، در خیابان، در مقابل مسلسل دشمنان بهتر میفهمیدید تا در دوره قرآن و در داخل خانه در روزگار سکوت و رکود و مردگی؛ امروز هم معنای این جشن را بهتر میفهمید.
ملت ما بعد از سالیان دراز، [نامفهوم] که بر او زنده شد و بهپاخاست، با این بهپاخاستن کسان زیادی و گروههای زیادی دشمناند، کیها دشمناند؟ من در وقت کمی که برای این سخنرانی دارم و در این مجال کوتاه اجازه میخواهم تا همه مطلب را کوتاهکوتاه و بریدهبریده برای شما برادران و خواهران عزیزم بگویم. روز بعثت است، روز برانگیختگی و [نامفهوم] است، اکنونکه از خواب برخاستهایم به هیچ قیمت حاضر نیستیم بخوابیم.
سالهای درازی در سلول تنگ و تاریکی با هوای خفهاش، با فضای غمآلودش، با محرومیتش از نور، از گرما، از هوا، با بوی متعفنِ لجنزدهاش چیزی نفهمیدیم. نه بدی را فهمیدیم، بدی که در آن زندگی میکردیم، و نه نیکیهایی که در خارج این سلول وجود دارد؛ اما ناگهان دریچهای باز شد، فضای خوشِ بهاری خود را به ما نمود، نسیم لطیف صبحگاه جان ما را به اهتزاز درآورد. فهمیدیم [نامفهوم] هم هست. این پنجره را بازتر و بازتر کردیم، دست توانا و معجزهگر امام و رهبر ما به ما کمک کرد، ما را به پیش راند، خَلق مسلمان ایران، راهها را پیمود و پیمود. اکنون آن قفس شکسته است. چه کسی حاضر است دوباره به آن سلول، به آن قفس برگردد؟!
من میگویم آن قفس هنوز در انتظار من و شماست. هنوز زندانبانان انسان، هنوز اسیرگیران انسان، در کمیناند که مرغان ازقفسپریده را به قفس برگردانند؛ اما ما هوشیار باشیم، ما مرغ دانا باشیم که بهواسطه دانهای [نامفهوم] ما صید را و صیاد را و کمینگاه را و دام را بشناسیم و این را تاریخ نبوتها به ما نشان میدهد.
دشمنان خط نبوت و بعثت/ سیاست امپریالیزم در ایران
دشمنهای پیامبران چه کسانی بودند؟ امروز دشمنها همانها هستند، نخست سلطههای بزرگ جهانی، قدرتهای عظیم جهانی، امپراتوران پول و زور، آن کسانی که فضای حیاتی میطلبیدند؛ پس فضای زندگی مستضعفان را تصرف کردند. آن کسانی که به خاطر راحت خود، رنج دیگران را پسندیدند و پذیرفتند، سلطهگرانی که بر اریکههای قدرت در [نامفهوم] تکیه زدند تا با خون مستضعفان و با مال مستضعفان و حتی با بازو و نیروی مستضعفان، حکومت شیطانی خود را ادامه بدهند.
نخستین دشمنان ما و دشمنان پیامبران و دشمنان خط نبوت و بعثت اینها هستند و چرا؟ به خاطر اینکه همیشه در تاریکی بهتر راهزنی و چپاولگری میکنند. آن روزی که مردم ما نمیدانستند از کجا ضربت میخورند، سلطه امپریالیزم آمریکا و دستنشاندهاش، صهیونیسم و همه قدرتهای ارتجاعی منطقه، آنچنان بهراحتی زندگی میکردند که هیچ بیمی و باکی نبود. بیخود نبود که ایران را جزیره امن خاورمیانه میخواندند؛ زیرا من و شما نمیدانستیم چه بر ما میگذرد.
ما ارزش انسان را نمیدانستیم؛ پس از تحقیری که نسبت به ما میشد خبر نداشتیم. [نامفهوم] خود را از نعمتهای زمینی و نعمتهای آسمانی نمیشناختیم؛ پس اجازه میدادیم که این حق را از ما بگیرند، اجازه میدادیم که غارت فرهنگی همراه با غارت اقتصادی، چپاول اخلاقی همراه با چپاول معادن زیرزمینی انجام بگیرد، آب از آب روی ما تکان نمیخورد؛ چرا؟ چون خواب بودیم. به قول سعدی، در داستان آن دزدانی که بر قله کوهی ملجأ گرفته بودند و عسسان و سربازان حکومت در کمین آنها بودند، میگوید شب که دزدان برگشتند، نخستین دشمنی که بر ایشان تاخت «خواب» بود.
اولین و خطرناکترین دشمنی که بر جان ما تاخته بود خواب بود، مرگ بود. آنها به خاطر این بود که میتوانستند ما را بدوشند. سیاست آمریکا در ایران این بود که تمام ذخایر زیرزمینی را از ما بگیرند و در مقابل هیچچیزی که ما بتوانیم بر مبنای او و بر اساس او امید یک زندگی عادلانه را داشته باشیم به ما ندهند. نفت را و گاز را و مس را و همه منابع را از ما بگیرند، در مقابل به ما وسایل آرایش بدهند، وسایل تجمل بدهند، نسل ما را خراب کنند، زن و مرد ما را گمراه کنند.
اندکی اگر میگذشت، وضع ما وضع بنگلادش بود؛ سرزمینی که مشتی گرسنه در آن زندگی میکنند، بدون اینکه هیچ منبع حیاتی و منبع غذایی در اختیارشان باشد. موقعیت استراتژیکی ایران، منطقه حساس میان شرق و غرب برای دشمن آمریکایی ما بسیار حائز اهمیت بود. آنوقت دربست در اختیارش قرار میگرفتیم، حالا مردم میخواستند بروند انقلاب کنند؛ بکنند، چه کار میکردند؟
این نقشه [؟] امپریالیزم در طول چندین ده سال اخیر، علیه ما بود؛ کارگردان این نقشه و مسبب این نقشه، روزی کشورها و دولتهای اروپای غربی بودند و روزی دولت آمریکا، آن کسی که با داعیه حمایت از انسان، در صحنه سیاست جهان ظاهر شده بود. این اولین دشمن؛ امروز هم همان دشمن هنوز هست. فراموش نکنم که سلطه جهانی وقتی میگوییم، وقتی قدرتهای بزرگ میگوییم، برای ما آمریکا بهعنوان یک واحد جغرافیایی مطرح نیست. آمریکا بهعنوان یک قدرت قلدر سلطهگر و بیگانه مطرح است که منافع ما با منافع او هماهنگ و سازگار نیست؛ بنابراین شوروی هم برای ما آمریکای دیگری است، اروپای غربی هم برای ما آمریکای دیگری است و بیگانه بههرحال بیگانه است؛ فرق نمیکند.و دیدید که روسها با برادران مسلمان ما چه کردند! و دیدید که روسها با فلسطین چه کردند! و اولین دولتی که، دولت اسرائیل، این دولت غاصب، این سگ زنجیری امپریالیزم آمریکا و انگلیس را به رسمیت شناخت روسها بودند. و دیدید که با مصر چه کردند؟ و با لیبی چه کردند؟ و با برادران افغانی هماکنون چه میکنند؟ منتها دشمنی که با ما شاخبهشاخ بود، آمریکا بود. ما هرگز فریب نمیخوریم؛ ما هرگز اجازه نمیدهیم هیچ احدی، هیچ عنصری، هیچ فردی و هیچ گروهی به نام [؟] با دشمنان سلطهگر ایران اعم از آمریکا و شوروی نرد دوستی ببازد. [شعر مردم: صحیح است، صحیح است، صحیح است…]
دومین دشمن انقلاب
بیگانه برای ما بیگانه است. آنها هم به ما خیانت خواهند کرد؛ زیرا اسلام ما، بیداری ما، بعثت ما، برانگیختن [؟] آنهاست. آنها اگر بخواهند سلطههای امپراتوری بزرگ بر دنیا باشند، ما باید بیدار نباشیم، ما باید هرگز زنده نشویم. این اولین قدرت، اولین دشمن و بزرگترین دشمن. در روزگار ظهور پیامبر اسلام هم همین دو قدرت بودند. قدرت امپراتوری روم شرقی (بیزانس) و قدرت عظیم سیاسی ایران. هر دو، دو قدرتی بودند که با پیامبر مبارزه میکردند. اگرچه نه بهظاهر، اما بهوسیله سگهای زنجیریشان، اما بهوسیله سرانگشتهای پلیدشان، اما بهوسیله منافقانی که در [؟] علیه پیامبر و علیه رسالت توطئهگری میکردند و این دومین دشمن را به ما میشناساند.دشمن دوم ما کیست؟ آن عناصری، آن عناصری که به انقلاب اسلامی با ناباوری نگاه میکنند، آن کسانی که حاضر نیستند قدرت ازدسترفته خود را، قدرت مورد آرزو و امید خود را بر باد رفته ببینند، رؤیاهای شیرین و طلایی را بیتعبیر ببینند.
قبل از آنی که پیغمبر اکرم به مدینه وارد بشود، میان اُوسْ وَ خَزْرَج اختلاف وجود داشت؛ دو قبیله [؟] سالیانی با هم پدرکشتگی داشتند، خونها از هم ریخته بودند و بههیچعنوان از هم نمیگذشتند؛ اما اختلافات، هر دو گروه را خسته کرده بود، آنها را به ستوه آورده بود و در فکر بودند کسی را پیدا کنند که بر هر دو گروه ریاست کند. [نامفهوم] رسیدند به یک شخصیت معروف باعرضه سیاستمداری به نام عبدالله بن اُبی؛ یک آدم باهوش، یک آدم سیاستمدار، لایق، باعرضه. بنا بود او را به حکومت و سلطنت انتخاب کنند. تا اینجای قضیه به ما ارتباطی ندارد؛ اما مربوط میشود به…
منافقین در مدینةالنبی
و اینجاست که سخن پیامبر (ص) که پس از برگشت از جهادی خونین به مردم خود میگفت، از جهاد کوچکتر برگشتهایم و اینک رو به سوی جهاد اکبر آوردهایم. این مرد به خاطر خصلت منفی قدرتطلبی، ناگهان در مقابل آمدن پیامبر به یثرب و تبدیل یثرب به مدینةالنبی روبهروشد. پیغمبر (ص) آمد کاسه و کوزه عبدالله بن ابی در هم شکسته شد. مردم وقتی قدرت پیامبر را… که منبع وحی و الهام و سرچشمه فیض الهی است میبینند، وقتی یک چنین شخصیتی را دارند به سراغ عبدالله بن ابی نمیروند؛ همه تسلیم پیامبر شدند و اختلافات را پیغمبر حلکرد. اینها را با هم برادر کرد: «فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا».
عبدالله بن اُبی منزوی شد. توجه کنید و زمان خود را بشناسید. عبدالله بن ابی، آن کسی که داعیه ریاست و حکومت و سلطنت داشت، با آمدن پیغمبر منزوی شد؛ دیگر مردم سراغ او نرفتند. اینجا یک شعبه مخالفت با پیغمبر پدید آمد. …مخالفتهای دیگر از داخل جامعه نبوی، مخالفت عبدالله بن ابی شروع میشود و عبداللهبنابی رئیس منافقین میشود. منافقین چه کسانی بودند؟ منافقین را فقط آن کسانی ندانید که ایمانشان ضعیف است یا ظاهرشان با باطنشان…؛ منافقین در فرهنگ قرآن، آن ظاهر و باطن دوگونههایی هستند که با این انگیزه با پیغمبر مخالفت میکردند، نه هر کسی. یک نفری ایمان به پیغمبر ندارد؛ اما در مقابل پیغمبر تسلیم است. خدای متعال اینگونه آدم را منافق نخوانده است: «قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا، قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَکنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکمْ» [حجرات، آیه 14]. اینها کسانی بودند که تسلیم شده بودند. اینها را اسلام میگوید بیایید ایمان بیاری ؛چون امید ایمان در آنها هست. با این طبقه هیچ دشمنی وجود ندارد، با این طبقه دلسوزی وجود دارد.
اما آن منافقی که مینالد، آن منافقی که در آغاز قرآن در سوره بقره، در حدود دهیازده آیه درباره او سخن میرود، آن منافقی که سوره منافقین باید هر جمعه تکرار شود تا خصوصیات و نشانههایش از ذهن…، آن منافق [همچون] عبدالله بن ابی است. آن منافقی است که چون آرمانهایش، آرزوهایش، هوسهای انسانیاش، حیوانیاش برآورده نشده است، با دعوتی که میفهمد حق است، میجنگد. آیا عبدالله بن ابی نمیفهمید که پیغمبر چه میگوید؟ بهخدا چرا. عبدالله بن ابی به دلیل هوشمندیاش، به دلیل عقلش، به دلیل بزرگتربودنش، از دیگران بهتر میفهمید که پیغمبر چه میگوید و درست میگوید؛ اما درعینحال مبارزه میکرد؛ مبارزات عجیبی میکرد.
یکی از مبارزههای او این بود که میان صفوف مسلمانان سعی میکرد اختلاف بیندازد. ببینید آیا این چیزهایی که من دارم میگویم، در زندگی شما و به نظر شما آشنا نیست؟ هوشمندان جامعه ما درست به پیرامون خود بنگرند. ببینند آیا در زندگی خود نمیبینند؟ و آیا تاریخ را آیینه زمان خود مشاهده نمیکنند؟ عبدالله بن ابی و یارانش و همه با انگیزههای مشابه، کوشش میکردند میان صفوف مسلمانان، تفرقه ایجاد کنند و آنها را از دشمن بترسانند و سعی میکردند مؤمنین را از رفتن به جهاد بازبدارند و خود با قدرتهای بیگانه ارتباط برقرار میکردند، ارتباط برقرار میکرد.
عبدالله بن ابی با قدرت رم شرقی ارتباط برقرار کرده بود. آنها به او قول داده بودند که اگر تو کمک کنی و ما اسلام را ریشهکن کنیم، حکومت آینده مدینه و یثرب از آن تو خواهد بود و او را دلخوش کرده بود.
موضع پیغمبر درمقابل منافقین
پیغمبر در مقابل اینها چه دستوری از خدا میگیرد؟ «یا أَیهَا النَّبِی جاهِدِ الکفّارَ وَالمُنافِقینَ وَاغلُظ عَلَیهِم، وَ مَأواهُم جَهَنَّمُ»، ای پیامبر با منافقین هم مانند کافران مبارزه کن. پیغمبر با منافقین هم مبارزه کرد. البته مبارزه مسلحانه نکرد؛ اما مبارزه کرد. امروز در جامعه انقلابی شما مردم هم دیده میشود. عینا کسانی را میبینیم که در رؤیای خوش حکومت و قدرت به سر میبردند. اسلام آمد، قرآن آمد، خدا آمد، روح خدا آمد، شعار اللهاکبر آمد، آرزوهای آن… رفت.
دو شرط و فرمول پیروزی
ملت به پیشینه پرشرف و پرافتخار خود برگشت، زن و مرد ما مسلمان شدند، پس از سالها دوری از اسلام حکومت را بازیافتند، قدرت را بازیافتند: «قالَ موسی لِقَومِهِ استَعینوا بِاللَّهِ وَاصبِروا، إِنَّ الأَرضَ لِلَّهِ یورِثُها مَن یشاءُ مِن عِبادِهِ وَالعاقِبَةُ لِلمُتَّقینَ». فرمول و مکانیسم پیروزی حق بر باطل این است: «و قَالَ مُوسَی لِقَوْمِهِ و قال اسْتَعِینُوا بِاللَّهِ وَاصْبِرُوا»؛ این دو شرط را هر امتی داشته باشند، مسلم پایان آیه در انتظار آنهاست: اول «استعانت به خدا»؛ اول چنگزدن به دامان خدا، اول پذیرفتن توصیه پیامبر (ص). «فاِذا التبس علیک أمر»، وقتی که فتنهها، فتنهها مانند پارههای ابر سیاه بر سر شما و بالای سر شما و بر زندگی شما مستولی شد، «اِذَا التَبَسَت عَلَیکُمُ الفِتَنُ، کَقِطَعِ الَّیلِ المُظلِمِ فَعَلَیکُم بِالقُرآنِ»، وقتی به قرآن دست زدیم، وقتی به قرآن برگشتیم، به خویشتن اسلامی خود برگشتیم، استعانت به خدا محقق شد.
دوم «وَاصْبِرُوا»؛ صبر کنید. صبر در فرهنگ انقلابی اسلام یعنی مقاومت، صبر یعنی تحول در مقابل انگیزههای شرآفرین و فسادآفرین و انحطاطآفرین. وقتی به سوی خدا برگشتیم و در مقابل انگیزههای شرآفرین مقاومت کردیم، زن و مرد ما در مقابل رگبارهای مسلسلها خود را قرار دادند و نهراسیدند. پدران و مادران ما فرزندان خود را بدرقه راه مردان خدا کردند و شهید دادند.
وقتی امت ما خون داد، وقتی سخن امیرالمؤمنین مصداق پیدا کرد: «وَ لَقَدْ کنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلیالله علیه وآله) نَقْتُلُ آبَاءَنَا وَ أَبْنَاءَنَا وَ إِخْوَانَنَا وَ أَعْمَامَنَا مَا یزِیدُنَا ذَلِک إِلَّا إِیمَاناً وَ تَسْلِیماً وَ مُضِیاً عَلَی اللَّقَمِ وَ صَبْراً عَلَی…»، تا دنباله خطبه، «…فَلَمَّا رَأَی اللَّهُ صِدْقَنَا أَنْزَلَ بِعَدُوِّنَا الْکبْتَ وَ أَنْزَلَ عَلَینَا النَّصْرَ»، وقتی خدا دید که امت مسلمان راست میگوید که مسلمان است، پیروزی خدایی فرود آمد و دشمن شما سرکوب شد. وقتی دشمن شما سرکوب شد و شما میداندار و صحنهدار مبارزه بودید، حکومت از آن شماست؛ چون خدا گفته: «وَالعاقِبَةُ لِلمُتَّقینَ»، عاقبت از آن مردمان باتقواست. عاقبت از آن کسانی است که با پرهیز، با دقت، با هوشیاری، با پاسداری از امانت راه خدا را میروند؛ و رفتید و حکومت و قدرت را گرفتید. وعده خدا راست درآمد: «وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً» [قصص، آیه 5]. وعده خدا راست درآمد: «یرِیدُونَ لِیطْفِؤُا نُورَ الله بِأَفْواهِهِمْ وَاللهُ مُتِمُّ نُورِهِ» [الصف، آیه 8]. وعده خداوند که اسلام باید حکومت کند و مسلمان باید زنده بماند. وقتی وعده خدا راست درآمد، آرزوها، رؤیاهای باطل، همه نقش بر آب شد.
آیا اسلام را نمیفهمند؟!
آن کسانی که انتظار داشتند ما از آمریکا ببُریم و به رقیب آمریکا بپیوندیم، مأیوس شدند. آن کسانی که میگفتند «ما غربی نباشیم اما شرقی باشیم» مأیوس شدند. آن کسانی که میخواستند اسلام ریشهکن شود، یک عمر فریاد کشیده بودند که دین و ازجمله دین اسلام به درد تودهها نمیخورد، یکعمر اصرار ورزیده بودند که اسلام مایه عقبماندگی تودههاست، یکعمر فریاد زده بودند که دین مخدر انسانهاست، امروز میدیدند دین اهرمی است که این کوه گران را حرکت میدهد. فرمولهایشان غلط از آب درآمد، رؤیاهایشان باطل شد. کمر کین اسلام را بستند. آیا اسلام را نمیفهمند؟ بهخدا میتوانند بفهمند؛ آیا اسلام را نمیشناسند؟ هوشمندانشان حتما میشناسند؛ اما حاضرند شیوه عبدالله بن اُبی را در پیش بگیرند.
سلطههای جهانی و مرتجعین منطقه ازاین انقلاب به خود میلرزند
برادران و خواهران من، وقت نماز مغرب فرارسیده و سزاوار نیست که من بیش از این سخن را ادامه بدهم و وقت نماز را بگذرانم؛ اما چه کنم؟ چه کنم که این حقایق را نمیشود نگفت. امروز این حقایق را نمیشود نگفت. امروز توطئه عظیمی در جریان است. این توطئه به خاطر چه آمد؟ به خاطر بیداری شما، به خاطر اتکای شما به اسلام. صحنهگردان واقعی، توطئهگر واقعی، همان دشمنان جهانی و سلطههای جهانیاند. در درجه دوم قدرتهای مرتجع منطقهاند. امروز آن قدرتی که در طرف غرب کشور ما، آن قدرتی که دادِ ملت خود، که مسلمان و مؤمن به موازین اسلامی و شیعی… به ناحق حکومت میکند و آن قدرتی که در طرف شرق کشور ماست، قدرتی که بر میلیونها انسان مسلمان مستضعف ستم میراند، احساس خطر میکنند و از این انقلاب اسلامی، به خود میلرزند.
توطئههای تجزیهطلبانه استعمار
برای ما آنچه پیش آمد در ایران قابل پیشبینی بود. ممکن است که حدس نمیزدیم در «نَقَده» مثلا کشتار بشود و مثلا در آن شهر کناری نشود؛ اما میدانستیم که از این گربهرقصانیها دستهای استعمار بسیار دارند. ما میدانستیم که بهمجرداینکه محمدرضای خائن و دنبالههایش از این کشور پا بیرون بگذارند توطئههایی در سراسر کشور شروع خواهد شد.
این را ما از حرفهای همان خائنی که گذاشت و گریخت و انشاءالله به دست خشم ملت گرفتار خواهد شد (حاضرین: الهی آمین)… از حرفهای همان روزهایی که مینشست با مردم بهاصطلاح حرف میزد و گفتههای استعمارگران و اربابان را تکرار میکرد و میگفت «اگر من از این مملکت بروم، مملکت تجزیه میشود»، خیلی خوب میشد حدس زد و حدس میزدیم که دعوایی بعد از رفتن او خواهد بود؛ دعوای تجزیهطلبانه. این نقشهای بود که خود او و دستگاههای جاسوسی آمریکا و انگلیس و صهیونیسم، همه و همه با هم طراحی کرده بودند. بهمجرد اینکه او میرود، بهمجرد اینکه دولت اسلامی سر کار میآید، ملت سرنوشت خود را در دست میگیرد، ناگهان توطئهها از همه طرف شروع میشود، بهانهها به وجود میآید، اختلافها بزرگ میشود، زخمهای کهنه سر باز میکند و زخمهای تازهای هم بهوجود میآید.
دولت عراق از صدای انقلاب احساس خطر میکند
به خدا قسم برای من روشن است، برای من مشهود و محسوس است، دست پلید امپریالیزم در جریانات خرمشهر. بگذار آن نویسنده روشنفکرِ چپنمایِ چپگرا هرچه میخواهد تحلیل کند و هرچه میخواهد بگوید. ما واقعیت را در مقابل چشم خودمان داریم میبینیم. کِی عرب با عجم جنگ داشت؟ کِی برادران در مقابل هم قرار میگرفتند؟ کِی برادران مسلمان، همان کسانی که ستون فقرات دشمن بزرگ، بزرگترین دژ استعمار را در منطقه شکسته بودند و خسته نشده بودند، حاضر بودند حرکتی را انجام بدهند که آن رژیم انجام میداد؟
بگذار اینها بردارند در نشریات قاچاق، در سخنانی که جز در تاریکی نمیتوان گفت، بگویند و بپراکنند آنچه را که میخواهند و بهتر بگویم؛ آنچه را که امپریالیزم میخواهد. اما واقعیت برای ما روشن است؛ دولت عراق احساس خطر میکند. هفتاد درصد مردم عراق شیعه هستند، صدای انقلاب اسلامی ایران و صدای جمهوری اسلامی ایران همان دریچه فرجی است که بر روی آن سلول متعفنِ دربسته گشوده شده است. انقلاب ایران، مسلمان افغانستان را هم به هیجان آورد، مردمان مسلمان عراق را هم به هیجان آورد؛ حتی مردمان مسلمان قفقاز را هم به هیجانآورد. حکومتها چگونه حق دارند در مقابل این انقلاب موضعگیری کنند؟
و از آنطرف و پشت سر همهشان و بالای سر همهشان، دست مقتدر و نیرومند و جنایتکار امپریالیزم است که آنها را تشویق میکندحادثه به وجود میآورند، خرمشهر درست میکنند، از اختلافات کوچک استفاده میکنند و آنها را بزرگ میکنند؛ اما، اما حق همیشه پیروز است. این را من به شما بهعنوان یک واقعیت تجربهشده و آزموده میگویم.
در دوران رژیم گذشته، هر یک از این حوادثی که در این چهار ماه اخیر اتفاق افتاد، حادثه ترکمنصحرا، حادثه سنندج، حادثه نقده، حادثه خرمشهر و ناامنیهای و ناآرامیهای گوناگون، هر یکی از این حوادث بهتنهایی کافی بود که آن رژیم جبار گذشته را اگر در آن زمان اتفاق میافتاد بهکلی نابود کند؛ اما رژیم اسلامی کنونی در مقابل همه این حوادث، با آرامش و خونسردی مقاومت کرد و پیروز شد؛ چرا؟ چرا؟ زیرا مردم ما مسلماناند و دولت را اسلامی میدانند و خود را به دنبال و پشتیبان دولت میدانند و امام را امام و رهبر عزیز را که تعیینکننده این دولت است، رهبر و مطاع و واجبالاطاعه میداند. (مردم: صحیح است، صحیح است، صحیح است.)
ما مبارزه میکنیم و باید بر توطئهها پیروز شویم
این نیروی ملت است که بر این مشکلات فائق میآید. این خواست انسان مسلمان است که همه این دشواریها را از بین میبرد و اما توطئهها تمام نشد و تمامنشدنی است. تا مادامی که ما هستیم و تا مادامی که انقلاب اسلامی است و تا مادامی که جمهوری اسلامی است، توطئه هست، دشمنی هست، ضربتزدن هست؛ بروبرگرد هم ندارد و ما باید هوشیار باشیم. اگر ما امروز در مقابل این توطئهها شکست بخوریم، اسلام شکست خورده. اگر ما امروز در مقابل این توطئهها عقب بنشینیم و شکست بخوریم، اسارت ما و نسلهای بعد از ما تا مدتها تضمین شده. ما نمیتوانیم از حق انسانیت بگذریم. ما نمیتوانیم از اسلام و قرآن بگذریم. ما نمیتوانیم از حق فرزندان معصوم و خردسالی که آینده آنها را ما امروز باید رقم بزنیم، بگذریم. ما مبارزه میکنیم. ما باید بر توطئهها پیروز بشویم؛ چارهای جز این نداریم و پیروز خواهیم شد. (مردم: انشاءالله)
برادران شیعه و سنی، هوشیار باشید
اما نکاتی که لازم است برادران و خواهران بدانند. برادران من و خواهران من، دشمن توطئه میکند، دشمن نقشه میچیند، دشمن میخواهد به ما ضربه بزند؛ اما چگونه؟ دشمن اگر بیاید در مقابل ما بهطورعلنی و ظاهر بسیج بشود، ما هم…
او این کار را نمیکند. اگر امروز قدرت و سلطه آمریکا یا شوروی یا هر یک از قدرتها و سلطههای دیگر به ما حمله مسلحانه کنند، ملت یکپارچه، مانند مُشتی خواهد شد و بر فرقشان خواهد زد. آنها این کار را نمیکنند. (مردم: صحیح است، صحیح است، صحیح است.)
به دلیل همینکه صحیح است، آنها این کار نمیکنند. آنها علنا در مقابل شما ظاهر نمیشوند. آنها از جریان نفاق استفاده میکنند. آنها سعی میکنند میان آحاد ملت و میان اقشار ملت فاصله و شکاف بیندازند. آنها سعی میکنند مشت گرهکرده را باز کنند تا آسان بتوانند انگشتها را بشکنند. این توطئه قدیمی، این نقشه قدیمی، بارها و بارها عمل شده و موفق بوده. امروز نگذارید موفق بشود.
من بلوچستان را از نزدیک دیدهام. من در میان برادران سنی زندگی کردهام. این نکته را فهمیدم و بهجرئت و قدرت این را میگویم؛ امروز استعمار از مسئله سنی و شیعه استفاده میکند. امروز سعی میکند برادران مسلمان را که باید همه با هم همدست بشوند تا ریشه کفر را براندازند، بهعناوینمختلف شیعه و سنی مثلا در مقابل هم قرار بدهد.
برادران من، برادران شیعه و سنی، هوشیار باشید! زخمهای کهنه را باز نکنید، اختلافات قدیمی و دیرین را مطرح نکنید؛ میان قشرها اختلاف میاندازند. امروز، امروز به دلیل آنکه و بهحکم آنکه انقلاب ما با پرچم اسلام و با موتور اسلام به پیش رفته است، روحانیون مترقی و مبارز، به نام دانندگان اسلام در پیشاپیش صفوفاند؛ این یک واقعیت است. امروز رحمت و رهبر بزرگ امت اسلام در همه جهان، یک فرد روحانی است. عکسهای امامِ شما را، مردم مسلمان اندونزی، مردم مسلمان فیلیپین، در خانهها و مغازههای خود میزنند. فرستادگان انقلابیون مراکش که از شمال آفریقا آمده بودند، میگفتند رهبر شما رهبر ماست. ما بهنام او نشاط و شور پیدا میکنیم؛ به حکم آنکه این مبارزه و این انقلاب، اسلامی بود، دانندگان اسلام، گویندگان اسلام، متفکرین اسلام و ازجمله روحانیون مترقی در صفوف این مبارزه قرار گرفتند. این درست. این یک واقعیت است؛ واقعیتی است که امت ما از این واقعیت زیان نکرده است، واقعیتی است که بافت جامعه ما از این واقعیت سود برده است. همچنان که امام عزیز ما گفتند: «نیرو و قدرت و نفوذ کلمه اسلام بود که توانست جمعیتهای میلیونی را به گرد هم جمع کند.» (مردم: صحیح است، صحیح است، صحیح است.)
هیچ قدرت دیگر، هیچ صدای رسای دیگر، نمیتوانست زن و مرد و پیر و جوان را از تمام قشرهای جامعه یکجا فراهم آورد و گرد هم جمع کند؛ هیچکس نمیتوانست. هیچکس نمیتوانست تا میان خانهها و صندوقخانهها صدای خود را برساند و زنهای خانهنشین را به وسط خیابانها با مشت گرهکرده بیاورد. هیچکس نمیتوانست روستاییان ما را، زارعان ما را اینگونه متحد و یکپارچه کند. هیچکس نمیتوانست روستاییان رفسنجان را به جانبازی و خوندادن و فداکاری وادار کند. هیچ دستی و هیچ قدرتی قادر نبود؛ این قدرت اسلام بود که در فریاد یک رهبر روحانی، یک مرجع تقلید، یک امام و پیشوای دینی متجلی شد.
با اسلام میانه ندارند؛ روحانیت را بهانه کردهاند
روحانیون مترقی ما بر سر منابر، در پشت تریبونها، در روزگار اختناق، سخنان را به زبان مردم و مطابق فهم مردم به آنها گفتند، مردم را بسیج کردند، مبارزه را تا اینجا کشاندند؛ این را من برای این نمیگویم که یک حق ویژهای را برای روحانیون قائل شده باشم؛ ابدا. من این را نمیگویم تا خدمت یک قشر را به رخ قشرهای دیگر کشیده باشم. هرگز، این کار نمیخواهم بکنم؛ مقصود دیگری دارم. مقصود من این است که پرچم روحانیت در جلوی این صفوف به معنای رهبری و پیشوایی «اسلام» بود. امروز، امروز کسانی بر روی کلمه روحانیت، بر روی رهبری روحانیت، بر روی دخالت روحانیت در مسائل انقلاب انگشت میگذارند… اینها از چه میترسند؟ اینها از چه گِلِه دارند؟ از اسلام! این گِلِه از اسلام است که بهصورت گله از روحانیت متجلی میشود. این گله از پیشافتادن اسلام است که با فرمان رهبری این انقلاب عظیم و شکوهمند آشکار میشود. با اسلام میانه ندارند، روحانیت را بهانه کردهاند.
روشنفکر مدعی که با دو سیلی، توبهنامهاش را نوشت
برادران عزیز من، خواهران عزیز من، مخصوصا برادران و خواهران جوان، به هوش باشید! [البته] به هوش هستید. امروز نسل روشنفکر، قشر روشنفکرِ حرفهای؛ همان روشنفکری که به گفته مرحوم جلال آلاحمد، در طول دهها سال بعد از انقلاب مشروطیت، یک عمل قابلتوجه… انجام نداد، همان قشر روشنفکری که با دستگاه جبار ساخت، به فسادی که او تحمیل میکرد تن داد، با همه مظاهر شیطانی ساخت اما با اسلام نساخت، همان روشنفکری که یک مقاله و دو مقاله نوشت، بعد با یکیدو تا سیلی توبهنامهاش را نوشت و شد مداح دستگاه و بعد برای ذخیرهکردن اندکی آبرو یا حفظکردن تتمه آبرو، بالا گذاشت و رفت اروپا به گردش و این مردم خون دادند و جان دادند و جوان دادند و او برگشت و مدعی و داعیهدار همهچیز و همهکس شد؛این نسل روشنفکر امروز نمیتواند با بریدگی از اسلام هیچ رسالتی داشته باشد!
من از گوشه یک حجره مدرسه طلبگی حرف نمیزنم، من از موضع یک روحانی حرف نمیزنم، من از وسط گود روشنفکری حرف میزنم و همه عناصر و چهرههای مدعی روشنفکری را هم از نزدیک میشناسم. آنکسانی که عمرشان به فساد اخلاق و شبشان به گذراندن در کافهها و در کلوپهای شبانه گذشته و گاهی نشستهاند چهارکلمهای قلمی زدند و شعری گفتند و خطی کشیدند و هیچوقت دلی بر این امت محروم نسوزاندهاند، امروز حق ندارند با این ملت داغدیده، زحمتکشیده، رنجدیده بازی کنند.(مردم: صحیح است، صحیح است، صحیح است.)
امروز حق ندارد برای اسلام رقیب بتراشند. ما دُگم با مسائل برخورد نمیکنیم. ایدئولوژیات هرچه که میخواهد باشد، باشد، ما نمیگوییم که مسلمان بشو؛ میخواهی بشوی، بشو، میخواهی نشو؛ اما ما میگوییم آن کسی که با سنت مقدس اسلام در میان مردم و با شعار اسلام که این مردم را تا اینجا رساند بازی کند، آنکسی که موتور این قطار را مخالفت بخواهد بکند، آنکسی که به عناوین گوناگون بخواهد این عصای دست این امت پاشکسته را از او بگیرد، او خائن به این امت است و امت از او نخواهد گذشت. (مردم: صحیح است، صحیح است، صحیح است.)
اسلام توانست امت را از کورهراههای خطرناک بگذراند. ما دُگم فکر نمیکنیم، شما دگم فکر میکنید. ما بر شما تحمیل نمیکنیم، شما بر ما تحمیل میکنید. فرق شما با اعلیحضرت آریامهر چیست؟ او هم میگفت من اکثریت مردم را قبول ندارم؛ چون شعور ندارند؛ تو هم همین را میگویی. او هم میگفت مردم نمیفهمند ولو اکثریت باشند. تو هم میگویی مردم نمیفهمند ولو اکثریت هستند. فرق شما با شاهنشاه چیست؟ و وای به حال این امت اگر شاهنشاه شماها میشدید. این مردم بهصورت صریح و… گفتهاند اسلام. هر که با اسلام مخالفت کند، با این مردم مخالفت کرده است. (مردم: صحیح است، صحیح است، صحیح است.)
من اسلام را بهعنوان یک مذهب مطرح نمیکنم؛ یعنی اینجا مطرح نمیکنم؛ در این خطابه، من اسلام را بهعنوان آن وسیلهای که توانست این امت را از آن کورهراههای خطرناک بگذراند و به اینجا برساند مطرح میکنم. چرا با این اسلام مخالفت میکنند؟
ایدئولوژیات هرچه میخواهد باشد، باشد. با ایدئولوژی شما ما کاری نداریم. برادران و خواهران من هوشیار باشید! امروز امپریالیزم اگر بخواهد این دستاورد قیمتی را از ما بگیرد، از گونهگون راهها و شیوهها استفاده میکند. اولش این بود که میان ما اختلاف میاندازد.دومش اینکه با ما میجنگد؛ آن هم به دست عناصری و افرادی که خود را انقلابیترین معرفی میکنند. ما با آن افراد هم به خدا دشمن نیستیم. ما دلمان به حال آنها میسوزد؛ ما دلمان به حال آنها میسوزد. … انبیای خدا پدران دلسوز این امتاند. انبیای خدا مانند نوح (ع) که با حسرت به فرزند کافرش نگریست تا غرق شد، به حسرت به این مردمی که در کشتیشکسته نابودشده جاهلیت و کفر و الحاد مینگرد و غرقشدن این کشتی و سرنشینانش آنها را رنج میدهد.
ما دلسوز شما هستیم؛ زیرا ما در راه پیامبرانیم. گذشته انقلاب ما، گذشته انقلاب پیامبران است و این خلاصه بحث است که تکرار میکنم در چند جمله؛ ما مردگانی بودیم که مبعوث شدیم، ما خفتگانی بودیم که بیدار شدیم، آتشفشان خاموش ما در شهر قم جوشید و خروشید و همه ما را مبعوث کرد و جامعه ما را بیدار کرد. این حرارت، این گرمی، این انگیزش، به جامعهای بهسوی اسلام و به دولتی در خط اسلام منتهی شد. این مبارزه ما را تا اینجا رسانید؛ اما دشمنان ما، مانند دشمنان پیامبران صفآرایی کردهاند و با ما سر پیکار دارند؛ اما ما به هیچ قیمتی و به هیچ عنوانی و با نثار عزیزترین و شریفترین خونهای پاکمان در مقابل این توطئهها مقاومت کردهایم و خواهیمکرد.(مردم: صحیح است، صحیح است، صحیح است.)
و سعی میکنیم، سعی میکنیم چشم دشمنشناس و دشمنیشناس و دلِ با دشمن مقاومتکن و به مشتِ دشمنکوب مجهز بشویم و سعی میکنیم با دشمنها یک لحظه کنار نیاییم تا بتواند این بعثت، این خاطره شکوهمند بعثت پیامبر، خاطره بعثت خود ما را هم در ما زنده کند. زهی خرمی و خوشحالی به این روز و به این مجلس و به گردانندگان این مجلس دوسه تا دعا کنم و برادران و خواهران از خدا مسئلت کنند اجابت این دعاها را: پروردگارا! یکپارچگی و وحدت این امت مبارز را حفظ کن. (مردم: الهی آمین)
نیروهای رزمنده را، نیروهای نستوه را، پروردگارا موفق کن. (مردم: الهی آمین)
دشمنان و مغرضان و توطئهگران را با مشت گره کردهٔ این ملت و امت سرکوب کن. (مردم: الهی آمین)
رهبر عزیز و عظیمالشأن ما را محفوظ بدار. (مردم: الهی آمین)
مرگ ما را جز به شهادت در راهت قرار مده. (مردم: الهی آمین)
والسلام علیکم و رحمتالله.(مردم: اللهاکبر، اللهاکبر، اللهاکبر.)
***
مجری: برادران و خواهران، توجه فرمایید، توجه فرمایید! از زبان همه خواهران و برادران حاضر در انجمن پرشکوهمان، قبول زحمتی را که برادر مجاهد و عالم متعهد، حضرت حجتالاسلاموالمسلمین جناب آقای خامنهای تقبل فرمودند، قدردانی کرده و مقدمشان را از صمیم دل گرامی میداریم. توجه فرمایید، توجه فرمایید! از طرف شورای مدیریت مدرسه امام صادق (ع)، از همه شما خواهران و برادرانی که قدم رنجه کرده و دعوت ما را پذیرفتید قدردانی میکنم. تقاضایی که میشود، نام مدرسه همانگونه که به سمعتان رسید، مدرسه امام صادق (ع) و بنابراین مدرسه چهارباغ یا مدرسه سلطانی باید فراموش شود. همه هفته، جمعهها اقامه نماز جمعه ادامه دارد، تشریففرما شوید…