متن کامل مستند «شرح این حیرانی» در احوال علامه سید محمدحسن میرجهانی

آنچه در ادامه می‌خوانید، متن کامل پیاده‌سازی شده مستند «شرح این حیرانی» در شرح احوالات علامه میرجهانی است که به علاقه‌مندان و پژوهشگران دین و عرفان تقدیم می‌شود…

به گزارش اصفهان زیبا؛ «مستند شرح این حیرانی» به بیان زندگی، تشرفات، آثار و شرح احوالات آیت الله سید محمدحسن میرجهانی می‌پردازد. علامه میرجهانی تأثیری بسزا در ترویج معارف اهل بیت(ع) و توجه و عشق به امام زمان(عج) در دوره معاصر و ایام انقلاب اسلامی ایفا کردند.

این مستند گفتگومحور، به تهیه کنندگی آزاده رجبی و نویسندگی و کارگردانی حسینعلی رحیمی در شبکه اصفهان تولید شده و از شبکه مستند نیز پخش شده است.

آنچه در ادامه می‌خوانید، متن کامل پیاده‌سازی شده مستند توسط اصفهان زیبا است که به علاقه‌مندان و پژوهشگران تقدیم می‌شود.

بسم الله الرّحمن الرّحیم

«راوی»:

صبحدم یکی از روزهای گرم تیرماه که هوا گرمای خودش را بر سر گندم‌زارهای آماده‌ی درو هدیه می‌کرد، فضای خانه‌ی میرسید علی و فاطمه زهرا، پر شد از طنین گریه‌ی نوزادی که، نوید بخش میلاد محمدحسن بود برای اهل خانه، همسایه‌ها و اهالی محمدآباد جرقویه.

طبق سنت قدیم، پدر بر پشت جلد قرآن نوشت:

«هجدهم ذی‌القعده‌الراحرام سنه‌ی هزار و سیصد هشت، تولد آقا محمدحسن، ابن میرعلی.

آیت‌الله سید ابوالحسن مهدوی، مصاحب علامه میرجهانی:

از بدو تولدشان که در جرقویه اتفاق افتاد، در همان دوران کودکی ‌خودشان، تحصیل علم را شروع کردند.

«راوی»:

خیلی زود آثار نبوغ و استعداد در محمدحسن پدیدار شد و پدر که این‌چنین دید، او را در سن پنج سالگی به مکتب فرستاد.

هفت ساله که شد، قرائت تمامی قرآن مجید و کتاب‌هایی که به زبان فارسی بود را فرا گرفت و باز به سفارش پدر، نزد مرحوم ملا غلامعلی معتمدی تحریر خط و علوم قرآن آموخت.

حجت‌الاسلام والمسلمین شریعتی؛ نوه علامه میرجهانی:

می‌فرمودند که من در صغر سن، این خط خود را مدیون هستم به استادم مرحوم ملا غلامعلی.

نبی‌الله کریمیان؛ مصاحب علامه میرجهانی:

خود علامه میرجهانی فرموده بودند که یک شب جمعه، من رفته بودم بر سر یک مزار در محمدآباد، بر سر قبر ملا غلامعلی معتمدی؛ که علامه می‌فرمودند، ایشان استاد من است.

حجت‌الاسلام والمسلمین شریعتی؛ نوه علامه میرجهانی:

[علامه می‌فرمودند] مشغول تلاوت قرآن بودم که یک وقت صدای ایشان از دل قبر طنین افکن شد و رو کرد به من که پسرم برخیز، دیر شده، هوا تاریک شده، مادر و پدر شما نگران شما هستند.

نبی‌الله کریمیان؛ مصاحب علامه میرجهانی:

[ایشان] می‌گفتند، حرکت کردم و آمدم؛ دیدم مادرم می‌گویند که، پس شما کجا بودید که من دارم دنبال شما می‌گردم؟

«راوی»:

حالا دیگر، چشمه‌های علم و معرفت محمدآباد پاسخگوی روح تشنه و جویای محمدحسن نبود، پس پای در راه سفر گذاشت، به مقصد اصفهان و دست تقدیر، او را به مدرسه‌ی صدر بازار رساند؛ جایی که توانست از محضر بزرگانی چون شیخ محمدعلی حبیب‌آبادی و شیخ علی یزدی، فقه، اصول و منطق را فراگیرد و سطوح عالیه را نیز در محضر آقایان شیخ محمدرضا رضوی‌خوانساری، آیت‌الله محمدعلی فتحی ‌دزفولی و آیت‌الله حاج سید ابوالقاسم دهکردی به پایان برساند.

آیت‌الله مهدوی، مصاحب علامه میرجهانی:

بعد از اینکه بسیاری از دروس علمی حوزه را در اصفهان گذرانده بودند، مشرف می‌شوند به نجف، به حوزه‌ی علمیه‌ی نجف، و آنجا در محضر بزرگان و مراجعی حضور پیدا می‌کنند، شخصیت‌های بزرگی چون مرحوم آیت‌الله عظمی نایینی. بیشتر آنچه را که علاقمند بودند و اظهار محبت می‌کردند [به آن]، مرحوم آیت‌الله العظمی، حاج سید ابوالحسن مدیسه‌ای اصفهانی، که خود سید هم به آیت‌الله میرجهانی اظهار محبت ویژه‌ای داشتند. [آیت‌الله میرجهانی] می‌فرمودند، سید وقتی دست‌الخط زیبای مرا دیدند از من تقاضا کردند که اگر می‌شود در منزل ما، جواب نامه‌ها و سؤالات را شما بدهید (که بالاخره این نامه‌ها از سراسر دنیا می‌آمد؛ که سؤالات فقهی، سؤالات اخلاقی، داشتند …)؛ و آیت‌الله میرجهانی هم پذیرفته بودند.

«راوی»:

ای ز تو مفتوح کتاب وجود

نام تو سرلوحه غیب و شهود

گرچه سزد حمد نمودن تو را

ما نتوانیم ستودن تو را

آیت‌الله سید کمال فقیه‌ایمانی؛ مصاحب علامه میر جهانی:

و اما آن امتیازی که من از ایشون سراغ دارم، این است که، ایشان علاوه بر این جهاد و فضائل اخلاقی و معنوی و اطلاعات علمی و مسائل‌شان؛ شرفیاب شدند محضر حضرت بقیه الله الاعظم، آقا امام زمان، در «سُرِّ مَن رَأی» (سامرا)، در سردابه‌ی مطهره، ایشان آنجا خدمت آقا شرفیاب می‌شوند.

حجت‌الاسلام و المسلمین میردامادی؛ مصاحب علامه میرجهانی:

[علامه میرجهانی فرمودند] یک شب، که شب جمعه بود درخواست کردم که اجازه بدهید من بروم در سرداب مطهر و اگر می‌خواهید در را ببندید به روی من ببندید.

آیت‌الله مهدوی، مصاحب علامه میرجهانی:

وقتی وارد پله‌ها شدم و می‌رفتم به سمت پایین، شنیدم که صدای دعا و ذکری می‌آید، در حالی که درب حرم بسته بود، اما فکر کردم که شاید شخصی زودتر از من آمده و رفته است زیارت؛ وقتی که پایین رفتم، دیدم که یک آقا رو به قبله نشسته‌اند و دارند دعا می‌خوانند، مناجات می‌خواند؛ من از پشت سر ایشان رد شدم و در انتهای سرداب رو به قبله نشستم، به خاطر اینکه چشمم به آقا نیوفتد و حواسم، حضور قلبم، جمع باشد، یک قدم جلوتر از آقا رو به قبله نشستم…

حجت‌الاسلام و المسلمین مؤمنی؛ مصاحب علامه میرجهانی:

فرمودند وقتی که من مشغول شدم به خواندن دعای ندبه، خودم با خودم زمزمه می‌کردم، تا رسیدم به این جمله، «وَ عَرَجْتَ به إِلی سَمائِكَ»؛ من این عبارت را اینگونه خواندم، در کتاب‌ها اینگونه نوشته شده بود، «وَ عَرَجْتَ بِرُوحِهِ إِلَى سَمَائِكَ»…

آیت‌الله مهدوی، مصاحب علامه میرجهانی:

…یک وقت شنیدم آقایی که کنار من بودند و یک مقدار عقب‌تر از من نشسته بودند فرمودند، به آنچه که از ما نرسیده تکلم مکن و بگو «وَ عَرَجْتَ به إِلی سَمائِكَ»؛ چون معراج پیامبر معراج جسمانی بوده است، گفتند بگو «وَ عَرَجْتَ به إِلی سَمائِكَ»؛ بعد هم یک جمله دومی فرمودند؛ فرمودند هیچگاه بر امام زمانت مقدم نیفت.

حجت‌الاسلام و المسلمین مؤمنی؛ مصاحب علامه میرجهانی:

بعد از اینکه دروس خود را در حوزه علمیه نجف به پایان رساند به درخواست پدر به اصفهان مراجعت کردند.

[حجت الاسلام ؟؟]

مرحوم آیت الله صافی (علیه الرّحمه) که از بزرگان علمای شهر اصفهان و رئیس حوزه علمیه اصفهان بودند، ما مکرر می‌رفتیم خدمت ایشان، [برای اقامه‌ی] نماز مغرب و عشا در مسجد جامع اصفهان، هر وقت که ایشان کاری داشتند و می‌خواستند که کسی به جای ایشان نماز بخواند، مرحوم آیت الله میرجهانی را صدا می‌زدند.

«راوی»:

اندک زمانی از افکندن رحل اقامتش در اصفهان نگذشته بود، که پدر بار سفر بست و به مقصد جهان باقی و جوار قرب الهی، شتافت.

قلب آکنده از درد فراق پدر و روح متلاطم آقا محمدحسن، نیاز به تسکین داشت، و باز هجرتی دیگر؛ و این بار چه مقصدی باصفاتر و روح‌بخش‌تر از مضجع شریف و باصفای ثامن‌الحجج، علی بن موسی الرضا (علیه السلام)، هجرتی پربار و پر برکت [تصویر از کوچه مستشاری، محل سکونت علامه میرجهانی واقع در مشهد مقدس]؛

چندان که علاوه بر تداوم فعالیت‌های علمی و کسب معارف دین، همت گماشت به تصحیح نسخ خطی قدیمی کتابخانه بزرگ آستان قدس رضوی و تألیف کتب ارزشمند و تصنیف و تدریس هم پرداخت.

حجت‌الاسلام و المسلمین شریعتی؛ نوه علامه میرجهانی:

9 سال در مشهد مقدس، در صحن جدید، در صحن نو که معروف است به صحن آزادی، دو اتاق/حجره‌ای داشتند در طبقه‌ی بالا، تقریبا ضربدری روبروی زیارتگاه مرحوم شیخ بهایی.

بانو شریعتی؛ نوه علامه میرجهانی:

حجره‌ی ایشان محل آمد و شد دانشمندان، علما، بزرگان اهل علم بود و ایشان در آن زمانی که در مشهد حضور داشتند اثرات علمی و فرهنگی و معنوی ایشان، مخصوصا در کتابخانه آستان قدس رضوی، گسترش داشت.

حجت‌الاسلام والمسلمین شریعتی؛ نوه علامه میرجهانی:

اکثر کتاب‌هایی هم که از ایشان به یادگار مانده است در این فاصله ۹ سالی است که ایشان در جوار حضرت رضا (علیه السلام) و عالم آل محمّد (علیه السلام) بودند و کسب معرفت، نورانیت و بصیرت و تقوا کردند.

«راوی»:

در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است

کتاب و گوشه‌نشینی و علم با عمل است

بانو شریعتی؛ نوه علامه میرجهانی:

در همین سال‌های اخیر زندگی‌شان در مشهد، که حاج آقا مشرف می‌شدند، آیت‌الله مولوی نجفی قندهاری که از بزرگان و صاحبان ذوق و فکر و اندیشه‌ی خاص معنوی بودند، می‌آمدند در محضر ایشان، و من یادم است که در منزل آقاجان بودیم، آیت‌الله مولوی آمده بودند، حاج آقا هم بودند، موقع نماز بود؛ آیت‌الله مولوی رفتند پشت سر [آیت‌الله میرجهانی]؛ هرچه که آیت‌الله مرحوم میرجهانی خواستند که ایشان بروند برای پیش‌نماز بودن که نماز را پشت سر ایشان بخوانند، آیت‌الله مولوی اجازه ندادند و پشت سر ایشان ایستادند.

آیت‌الله مهدوی، مصاحب علامه میرجهانی:

این داستان از خود ایشان نقل شده است، فرمودند که، یک زمانی که من زیارت امام رضا (علیه السلام) مشرف بودم، از حرم که آمدم بیرون، قطرات بارانی داشت می‌آمد، و من به یاد روایتی افتادم، کسی که به زیارت می‌رود، از زیارت برگردد، قطره‌ی بارانی روی او بیفتد، خداوند همه‌ی گناهان او را می‌بخشد.

بانو میرجهانی؛ دختر علامه میرجهانی:

[علامه میرجهانی] گفتند دو مرتبه برگشتم، برگشتم که بروم در حرم، وقتی که رسیدم دم صحن، دیدم که اصلا صحنی نیست؛ گنبد و بارگاه وسط هوا است؛ اصلا نه صحنی و نه چیزی پیدا است و گنبد و بارگاه هم بین زمین و آسمان است و گفتند که خیلی تعجب کردم که چرا اینگونه شده است؟

آیت‌الله مهدوی، مصاحب علامه میرجهانی:

…داخل صحن را دیدم که تمام پر از چادر، چادرهای سفیدی که تشبیه می‌فرمودند به چادرهای سرزمین عرفات، می‌گفتند: دیده‌اید که چادرها توی هم توی هم و طناب‌های آن‌ها به زمین کوبیده شده، یک چنین حالتی را در کل صحن مشاهده کردم، انتهای صحن، دیوار صحن، را دیدم که یک دیوار خیلی مرتفعی شده است و سیاه است، گنبد را هم دیدم که روی زمین قرار ندارد، با فاصله‌ای به بالا رفته است و در هوا معلق است، چند لحظه متحیّر شدم که این چه صحنه‌ای است که من دارم می‌بینم؟! توجه نداشتم که مکاشفه است. پیرمردی را کنار خود دیدم و از او پرسیدم که جریان چیست؟ چرا صحن اینگونه شده است؟ تبسمی کرد و گفت، که صحن همیشه اینگونه است، شما نمی‌بینید، حالا این بار دیده‌اید؛ و بعد توضیح داد که زائرینی که خدمت امام رضا (علیه السلام) می‌آیند، آنهایی که ولایت را قبول دارند و دارای ولایت هستند در زیر چتر حمایت امام در این چادرها هستند، و آن‌هایی که دارای ولایت نیستند، در آن دیوار سیاه، همه نابود می‌شوند.

«راوی»:

علامه‌ی جوان که خود در علم انساب و رجال صاحب نظر بود، این بار به برکت همجواری آستان اقدس رضوی، به کشف حالی بزرگ می‌رسد؛ او خود در این زمینه می‌گوید، «مدت‌ها بود که به طرق کشفیه و نشانه‌های غیبیه و حالیه دلم آگاه شده بود که نسبم به خاندان مکرم اهل بیت (سلام الله علیهم اجمعین) می‌رسد، اما این راه‌های کشفیه مجوزی برای اظهار این حالِ دل نمی‌شد تا اینکه پس از فحص‌های بسیار و مرارت‌های زیاد، برای جستجوی این حقیقت در نقاط مختلف، نامه‌های مسجّلی از برخی علمای نجف اشرف، با اسناد متقنه و مثبته، ممهور به امضای بزرگان به دستم رسید و مرا مجاب به اظهار این افتخار بزرگ کرد.

سید افضل میرحاج؛ مصاحب علامه میرجهانی:

یکی از کارهای بزرگ دیگری که انجام دادند، سادات حسنی منطقه‌ی جرقویه و مخصوصا شهر محمدآباد را، شجره نامه‌شان را پیدا کردند و تلاش‌های زیادی کردند.

حجت‌الاسلام و المسلمین [محسن] مظاهری؛ مصاحب علامه میرجهانی:

و آیت‌الله بروجردی، تایید می‌کنند و امضا می‌کنند سیادت ایشان را، و همینطور مرحوم آیت الله عظمی، آقای مرعشی نجفی، که عالم نسابه بودند.

حجت‌الاسلام و المسلمین نباتی؛ مصاحب علامه میرجهانی:

من یادم هست که، وقتی که می‌رفتند به منزل آقای بروجردی، عمامه‌ی سفید سر ایشان بود، و وقتی که از منزل آقای بروجردی بیرون آمدند، عمامه‌ی ابریشم مشکی به علامت سیادت. شب جشن گرفتند برای ایشان، در مدرسه فیضیه، بنده در آن جشن هم بودم.

سید افضل میرحاج؛ مصاحب علامه میرجهانی:

آیت‌الله خادمی و یک سری از علمای اصفهان، علمای تراز اول، همراه ایشان تشریف آوردند محمدآباد، و آن جشن سیادت را در محمدآباد هم برگزار کردند و به طور رسمی ایشان به عنوان سید محمدحسن میرجهانی طباطبایی محمدآبادی جرقویه، که در کتاب‌های ایشان هم هست معرفی شدند.

حجت‌الاسلام و المسلمین نباتی؛ مصاحب علامه میرجهانی:

[علامه میرجهانی] فرمودند، سیّدی از طرف امام زمان (علیه السلام) که ۲۵۰ سال عمر داشت، به نام سید عبدالقیوم، در تهران دو مرتبه پیش من آمد…

حجت‌الاسلام و المسلمین میردامادی؛ مصاحب علامه میرجهانی:

فرمودند، من از طرف آقا مأمورم، به شما بگویم، سریع حرکت کنید به مشهد مقدس، خدمت آیت‌الله العظمی آقای میلانی، و از ایشان بخواهید که سریع برای تحصن به تهران بیایند.

حجت‌الاسلام و المسلمین نباتی؛ مصاحب علامه میرجهانی:

گفتندکه با هواپیما آمدند تا نیمه‌ی راه، ساواک مشهد فهمید، ایشان را برگرداند (آقای میلانی را)، ولی چون دستور از جای بالایی بود، ایشان دو مرتبه بالاخره با هواپیما به تهران آمدند.

حجت‌الاسلام و المسلمین میردامادی؛ مصاحب علامه میرجهانی:

از تمام استان‌ها و شهرها شخصیت‌های شاخص رفتند و مدتی تحصّن داشتند. به هر حال این‌ها موفق شدند با این تحصّن، جان امام (ره) را نجات دهند.

[پیش‌بینی انقلاب اسلامی ایران]

بانو شریعتی؛ نوه علامه میرجهانی:

نکته جالب دیگری که باز من در کتاب «نوائب» مشاهده کردم، اشاره‌ای بود که علامه میرجهانی به ابیاتی از صدرالدین قونوی داشتند، که در آن اشعاری که صدرالدین قونوی، که حدودا باید در قرن هفتم هجری باشد، اشاره به انقلاب اسلامی ایران می‌شود؛ که حتی در آن اشعار که الآن من حفظ نیستم متأسفانه و آنچه که یادم می‌آید این است که اسم می‌آورد صدرالدین که «هو الرّوح، فَعلَمهُ»، یعنی او روح است.

احمدی‌افزادی؛ از بستگان علامه:

ما شبی را در خدمت ایشان و مرحوم حاج‌آقا شریعتی بودیم، فرمایش مرحوم حاج‌آقا شریعتی بود، که در سال ۱۴۰۰ چه می‌شود؟ چون قبلا در مورد سال ۱۴۰۰ بحث کرده بودند، ایشان فرمودند، سال ۱۴۰۰ همه چیز دگرگون می‌شود؛ بعد حاج‌آقا سؤال کردند، یعنی پسر او هم به پادشاهی نمی‌رسد؟ فرمودند، «نه». هم با زبان، هم با اشاره با سر، دقیقا در ذهنم هست، فرمودند: «نه».

خُب آن زمانی بود که جشن‌های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی بود، آن قدرت و عظمت ارتش، در خیابان‌ها نشان می‌داد که چنین و چنان، ما هم جوان بودیم و می‌گفتیم مگر امکان که این قدرتی که الآن هست سرنگون شود؟ با چه می‌خواهد سرنگون شود؟ [چه کسی می‌خواهد آن را سرنگون کند؟] این سابقه‌ی انقلاب هم که نبود ماها متوجه شده باشیم.

[تصاویر از تظاهرات مردمی قبل از انقلاب اسلامی]

 سید افضل میرحاج؛ از مصاحب علامه جعفری:

شهریور ۱۳۵۷ روی منبر که تشریف بردند، فرمودند که، انقلاب انجام می‌شود و با حضور حضرت امام خمینی، شاه هم باید برود.

غلامحسین صفاری؛ مصاحب علامه میرجهانی:

به طریقی فرمودند که، طاغوت از بین می‌رود، شاه می‌رود، بعد از آن حکومت اسلامی می‌شود؛ و به اصطلاح یکسری سدهایی هم دشمنان جلوی [راه] انقلاب ایجاد می‌کنند، ولی کاری از پیش نمی‌برند.

حجت‌الاسلام و المسلمین احمد سالک؛ مصاحب علامه میرجهانی:

مرحوم شهید بزرگوار، شهید صیاد شیرازی، در زمان جنگ تحمیلی ۸ ساله، هر موقعی که با مشکلی در صحنه‌ی جنگ روبرو بودند ایشان، می‌آمدند در اصفهان و خدمت مرحوم آقای میرجهانی می‌رسیدند، که خب در جلسه‌ای هم [بنده] حقیر حضور داشتم، و ایشان مسائلی را در ارتباط با جنگ می‌خواست و پیشگویی‌هایی مرحوم آیت الله میرجهانی می‌کرد.

در این جلسه، قبل از عملیات صدام، با پرواز دادن تعداد زیادی هواپیما بر علیه جمهوری اسلامی در خلیج فارس، مرحوم آیت الله میرجهانی، اشاره کردند که در آسمان خلیج فارس و ایران، تعبیرشان این بود، آهن‌هایی به هم خواهد خورد، درگیری‌هایی خواهد شد، اما پیروزی مربوط به نیروهایی است که آهن قوی‌تری دارند و آن جمهوری اسلامی است.

صدای ضبط ‌شده‌ی مرحوم آیت‌الله میرجهانی:

«خدایا به اذن آل محمّد، صدام و صدامیان را از صفحه‌ی روزگار ببر. حضار در جلسه: آمین. خدایا به جمال آل محمّد، رزمندگان اسلامی را سفرهایشان را بی‌خطر [کن]. حضار در جلسه: آمین.»

قدمعلی ایروانی؛ مصاحب علامه میرجهانی:

گفت که، انقلاب ایران، بیشتر آن متصل به ظهور امام زمان است؛ اگر انقلاب ایران شکست بخورد خدایی نکرده، 300 سال، سه قرن، ظهور امام زمان عقب می‌افتد.

صدای ضبط ‌شده‌ی مرحوم آیت‌الله میرجهانی:

«الآن در هزار سال آخر هستیم و امیدوار هستیم که این انقلاب‌ها، ان‌شاءالله برسد به ظهور حضرت، امیدواریم ان‌شاءالله، خود حضرت هم بیش از همه علاقه دارند بر اینکه فرج بر ایشان شود؛ خیال نکنید که …؛ خود ایشان هم دعای‌شان مستجاب است، هان مأمور به دعا کردن نیست.

حجت‌الااسلام و المسلمین عبدالکریم کشکولی؛ مصاحب علامه میرجهانی:

ایشان معتقد بودند که شهری است در کویر ایران، که وابستگان به حضرت در آن شهر زندگی می‌کنند، و سلاح آن‌ها «شن» است، آنگاه فرمودند، آن وقتی که آمریکایی‌ها آمدند با همه‌ی احتساباتی که دقیق کرده بودند که باد نوزد، طوفان نباشد، ابر نباشد، همه شرایط را هم مهیا کرده بودند، ناگهان شن‌ها به دستور همان کسانی که وابسته‌ی به حضرت هستند در کویر، به حرکت در آمدند.

حجت‌الاسلام والمسلمین مظاهری؛ مصاحب علامه میرجهانی:

…همین در منزلشان در خیابان شریف واقفی، من بودم و خود ایشان، خدمتشان، و خصوصی ایشان ابراز کردند که از سرزمین نورستان یک شخصی آمد اینجا از طرف آقا امام زمان، و مطالبی را برای من گفتند، و بعضی‌هایشان را نقل کردند و بعضی‌هایشان را فرمودند، نقل کردنی نیست.

آیت الله مهدوی:

در سخنرانی‌شان هم گفتند و الآن نوارش هم هست؛ برای ما هم در جلسات خصوصی نقل کردند؛ این بود که فرمودند، یک موقعی که من تهران ساکن بودم، یک روز یک آقایی آمد و در زد، من در را باز کردم، یک کسی بود لباسی پوشیده بود تا وسط ساق پایش، پالتوی بلندی بود، کلاهی داشت و گفت که ما در طبس، در روستاهای آنجا به نام «نورستان» داریم زندگی می‌کنیم، ما از یاران امام زمان (علیه السلام) هستیم.

بانو میرجهانی؛ دختر علامه میرجهانی:

بعد خب صحبت کردند، که در نورستان شهرهایی هست در کویر لوت، کویر خراسان، شهرهایی است که نامرئی است آنجا، و ما در آنجا هستیم. خب خیلی با حاج آقا صحبت کرده بودند و خب البته بعد، حاج آقا کم‌تر صحبت می‌کردند که ایشان چه گفتند، دو سه ساعتی بودند و بعد رفتند.

«راوی»:

علامه میرجهانی سال‌های حضورش در تهران را مغتنم شمرد و به تألیف کتاب‌های ارزشمند پرداخت؛ ایشان همچنین همانند شمعی فروزان روح و جان بسیاری از عاشقان معارف دین و علوم اسلامی را نورِ معرفت بخشید، و مشوقی شد برای آنان که طالب نور بودند. هنوز هم مردم تهران، منبرهای بی‌مانند علامه و سوز و ساز و ناله‌های عاشقانه‌اش در رثای معصومین (علیهم السلام) را به خاطر دارند؛ خاصه، ذکر مصائب حضرت صدیقه کبری و فرزند شهیدش امام حسین (علیهم السلام) را.

تصویر بازیگری شده از علامه میرجهانی

تصویر بازیگری شده از علامه میرجهانی

صوت ضبط شده‌ی علامه میرجهانی:

هان نظری کن، که دل غم زدگان شاد شود

گذری کن که جهانی ز غم آزاد شود

صنعتی زاده؛ مصاحب علامه میرجهانی:

آقای میرجهانی فرمودند به من که، برو خانه، روضه‌خوانی داریم، گفتم آقا آخه سه شب چهار شب داریم تا روضه‌خوانی‌ها، فرش و منبر و بلندگو و آقا و…، این‌ها را من چگونه آماده کنم حاج‌آقا؟ گفتند اولا که، فرش هرچه که هست برو کرایه کن و بنداز، آقا هم هرکس آمد اینجا الآن یا فردا، می‌گوییم که بیاید و نماز بخواند، خود من هم یک منبر می‌روم…؛ و حال دیگر ۳۷ سال است، و امسال می‌شود سال 38، که ما روضه‌خوانی داشتیم.

[صوت روضه‌خوانی علامه میرجهانی/ یا مجلسه روضه‌خوانی برگزار شده از طرف علامه؟]

خوشنودم از آنکه شاد در جزاشان شاخه‌ای چون فاطمه دخترِ محّمد دارد…

شیخ حسین انصاریان؛ مصاحب علامه میرجهانی:

نوجوان که بودم، گریه‌های ایشان را روی منبر مسجد لرزاده تهران کاملا دیده بودم و در ذهنم است، الآن هم پیش من است آن گریه‌هایشان که انگار من یک رابطه‌ی حسی عجیبی با وضع ایشان و حال ایشان دارم. من آن وقت در تهران ندیده بودم که یک روحانی این شکل گریه کند.

صوت روضه‌خوانی علامه میرجهانی:

صدای ناله زهرا بلند شد، پیغمبر گریه می‌کند، امیرمؤمنان گریه می‌کند، حسنین گریه می‌کنند، باقی ائمه همینطور، یک یک، اول سؤال از محسن سقط شده، اما سؤال دوم از سبط نبی، ابی‌عبدالله… (گریه حاضرین)

«راوی»:

کرد دود آه حیران آتشی سوزنده برپا

که‌از شرارش دودهای آه از دل‌ها بیاید

حجت‌الاسلام و المسلمین مؤمنی؛ مصاحب علامه میرجهانی:

بسیار مردم‌دار، با اخلاق، با سعه صدر برخورد می‌کرد و مخصوصا با طلاب، با اهل علم.

 حجت‌الاسلام و المسلمین نباتی؛ مصاحب علامه میرجهانی:

اصلا آثاری اینکه حالا من بزرگ هستم، مرجع هستم، فلان هستم، یا حالا …؛ خیلی متواضع بودند.

صنعتی‌زاده؛ مصاحب علامه میرجهانی:

وزیر می‌آمد خانه‌شان همان نگاه را به آن می‌کرد که یک آدم فقیر می‌آمد برای کمک یا برای پول که به او بدهند، هیچ فرقی بین آن‌ها نمی‌گذاشت.

مولوی‌نسب؛ مصاحب علامه میرجهانی:

واقعا مرحوم میرجهانی اسوه‌ی تقوا، اسوه‌‌ی اخلاق و بسیار متواضع بودند؛ ایشان حتی با کودکان تواضع داشتند.

حجت‌الاسلام و المسلمین خالقی؛ مصاحب علامه میرجهانی:

ایشان عمری در گمنامی به سر برد، با حضرت ولیّ‌عصر(عج) زندگی می‌کرد، با حضرت ولیّ‌عصر (عج) نفس می‌کشید، بدون امام زمان (عج) زندگی برای او معنا و مفهومی نداشت.

قدمعلی ایروانی؛ مصاحب علامه میرجهانی:

آنقدر هم علاقه به ظهور امام زمان داشتند که در تمام سخنرانی‌هایشان یکی دو بیت شعر از امام زمان (عج) می‌خواند، در کتاب‌های ایشان هم که بگردی همین گونه است.

حجت‌الاسلام و المسلمین مظاهری؛ مصاحب علامه میرجهانی:

پای منبر ایشان که می‌نشستید اصلا محو امام زمان می‌شدید.

«راوی»:

امشب دل من به یاد رویت، آشفته شده است همچو مویت

پنهانی و جای توست در دل، شاید بینم رخ نکوییت

شاید نظری کنی به حالم، یا جان بدهم در آرزویت

حجت‌الاسلام و المسلمین جواد شریعتی؛ نوه علامه میرجهانی:

نیمه‌های شب بود، صدای ناله ایشان بلند شد، خب من وارد بر ایشان بودم، احساس کردم که شاید حال مساعدی نداشته باشند، خدمتشان آهسته آمدم دم در اتاق، در را باز کردم که اگر [حال ایشان] حال خوبی نیست فورا زمینه اعزام ایشان یا رساندن طبیبی را فراهم کنم؛ دیدم که نه، آنچه که من تصور می‌کنم نیست، ایشان پر فرش را گذاشته‌اند کنار و صورت و محاسن سفید را گذاشته‌اند بر روی خاک کف اتاق و مشغول حال و تهجد و آن ذکر و اخلاصی که درِ خانه‌ی خدای سبحان دارند و مشغول مناجات با ربّ الارباب هستند.

صبح شد، خدمت آقا عرض کردم که آقا جان حالتان خوب نیست اقلا شب‌ها را  بیشتر استراحت کنید بلکه راحتی استراحت سبب آرامش و تسکین دردهایتان شود. فرمودند پسرم جواد، به خدا قسم آن ساعتی که درد احساس نمی‌کنم، همان ساعات نیمه‌ی شب هست…

در خدمت ایشان رفتیم بازار، خب نیازهایی برای شب می‌خواستند، مانند سبزی خوردن و چه و چه، این‌ها را خریداری کردیم. هنوز بقیه خواب بودند به حیاط خانه آمدیم، فرشی را پهن کردند، چادری را پهن کردند، سبزی‌ها را در سینی ریختند و شروع کردند به سبزی پاک کردن؛ کی؟ علامه.

بانو میرجهانی؛ دختر علامه میرجهانی:

مهمان که برایشان می‌آمد، خودشان پا می‌شدند تا پذیرایی کنند، البته بودند اشخاص هم [که این کارها راکنند]، اما خودشان دوست داشتند که بلند شوند و از مهمان‌هایشان پذیرایی کنند.

احمدی‌افزادی؛ از بستگان علامه:

دیدم که حاج‌آقا کنار حوض نشسته‌اند و دارند بشقاب‌ها را یکی یکی کنار می‌گذارند. من اول فکر کردم می‌خواهند بشقاب‌ها را بشورند؛ چه کار می‌کنند؟ من عصبانی شدم پیش خودم که چرا ما گذاشتیم که حاج‌آقا بیایند اینجا؛ رفتم جلو دیدم که نه، یکی یکی می‌گذارند کنار و هر دانه‌ی برنجی را که پیدا می‌کنند برمی‌دارند و دانه برنج را میل می‌کنند؛ من سؤال کردم که حاج‌آقا شما در آفتاب گرم چکار می‌کنید؟  حالا ساعت مثلا حدود ۳ بعد از ظهر بود، تابستان بود و همه استراحت می‌کردند. فرمودند که، هر چیزی یک تکاملی دارد، این دانه‌ی برنجی که به اینجا رسیده است، چه زحماتی کشیده شده است برای این، و تکامل این زمانی است که انسان آن را مصرف کند.

دکتر رزمجو؛ مصاحب علامه جعفری:

یکی از خصوصیات بارز دیگر ایشان، آن روحیه رضا و تسلیم بود، که از خصوصیات بارز علامه میرجهانی بود؛ ایشان خیلی شکرگذار بودند و همیشه در همه حالات، شکر خدا را می‌کردند… [پخش موسیقی بی‌کلام و تصاویر بازسازی شده از قدم زدن علامه میرجهانی و سلام با مردم.]

تصویر بازیگری شده از علامه میرجهانی

تصویر بازیگری شده از علامه میرجهانی

به راحتی مردم می‌آمدند به منزل ایشان وارد می‌شدند و می‌رفتند، از همه‌ی اقشار، از فقرا، همه و…؛ و آن چیزی که مشهور بود، این بود که ایشان به صورت مخفیانه خیلی از افراد فقیر و مستمند دستگیری می‌کند و به آن‌ها کمک می‌کند.

تصویر بازیگری شده از علامه میرجهانی

تصویر بازیگری شده از علامه میرجهانی

«راوی»:

علامه سید محمدحسن میرجهانی، عارفی روشن ضمیر بود که عمرش را صرف ترویج دین مبین اسلام و معارف الهی کرد. قریب به ۷۵ اثر مکتوب، در قالب کتاب، رساله، تصحیح و استنساخ از ایشان به یادگار مانده، که هر یک گواه علم بسیار و تبحّر خاص ایشان به انواع علوم است. از علوم دینی و اسلامی و تاریخ تا علوم تجربی و ریاضی، و از ادبیات پارسی و ادبیات عرب، تا علوم غریبه و هیئت و نجوم؛ و نیز تسلط به زبان‌های عربی، عبری، سریانی و لاتین.

شیخ حسین انصاریان؛ مصاحب علامه میرجهانی:

آنقدر این انسانِ با کمال، عشقِ به اهل بیت داشت و دلباخته‌ی اهل بیت بود که آمد با دست خودش، با خط خودش، انواع کتاب‌ها را برای اهل بیت نوشت.

«راوی»:

از جمله‌ی آثار علامه میرجهانی می‌توان اشاره کرد به:

روایح النّسمات در شرح دعای سمات، جنّة العاصمة در حالات حضرت فاطمه (سلام الله علیها)، نوائب الدهور فی علائم الظهور، البکاء للحسین (علیه‌السلام)، تفسیر امّ الکتاب در سوره حمد، دیوان حیران به پارسی، کتاب ولایت کلّیه در دو جلد در اثبات ولایت اهل بیت (علیهم السلام)،  الدّرر المکنونه دیوان عربی علامه، کنوز الحِکَم و فنون الکَلِم کلمات و خطبه‌های امام حسن مجتبی(ع)، السبیکة البیضاء فی نسبِ بعضِ آل بنی الطباء، مختصر كتاب ابصار المستبصرين، مِقلاد الجِنان و مغلاق الميران، ذخیره المعاد، رساله سعادت ابدی و خوشبختی همیشگی، لوامع النور فی علائم الظهور، شهاب ثاقب، مقامات اکبریه، رساله‌اي در احکام رضاع، رساله‌ای در اخبار مربوط به کواکب و نجوم و فلکیات، رساله‌ای در احوالات حضرت زینب کبری(س)، نصیحت به فرزندم هادی و کتاب «گنج رایگان» در علوم غریبه، از جمله‌ی آثار علامه میرجهانی محسوب می‌شود.

شیخ حسین انصاریان؛ مصاحب علامه میرجهانی:

آن وقت که کامپیوتر نبود و سی‌دی نبود و با یک دکمه نمی‌شد که 2 هزار کتاب را آورد جلو؛ با چشم، با دست، با حوصله، از قرن سوم هجری، ایشون کتاب نگاه کرده، سنی و شیعه، که ببینند چه چیزی از نظر سید رضی پنهان مانده که نیاورده در نهج‌البلاغه؛ این گنج‌های پنهان را از دلِ معدن نوشته‌های علمای اسلام، دانه دانه بیرون کشیده و به عنوان «مستدرک نهج‌البلاغه» کامل کرده است؛ چقدر ادب کرده که بر روی کتاب اسمی مستقل نگذاشته است.

شریعتی؛ نوه علامه میرجهانی:

در ادبیات فارسی و در ادبیات عرب، واقعا سرآمد بودند، استاد بودند، به طوری که حداقل دیوانِ اشعارِ فارسی ایشان و دیوانِ اشعارِ عربی ایشان، همین بس که تبحر و عالم بودن ایشان در عرصه ادبیات فارسی و عرب را نمایان کند.

بانو شریعتی؛ نوه علامه میرجهانی:

دیوار حیران ایشان که به زبان فارسی است، بسیار اشعار نغز و پرمایه که این اشعار در مدح و منقبت ائمه معصومین (علیهم السلام) است؛ که دیوان عربی ایشان هم «الدّرر المکنونه» به زبان عربی است که آن دیوان عربی را اگر شما ملاحظه بفرمایید، آن خطی که در آن دیوان به کار گرفته شده است، واقعا بی‌نظیر است.

شریعتی؛ نوه علامه میرجهانی:

علوم ریاضی که ایشان تبحر داشتند، در فلکیات، در نجوم، ستاره شناسی، موقعیت ستارگان و سیارات تبحر ویژه‌ای داشتند که این منحصر به فرد بود.

شیخ حسین انصاریان؛ مصاحب علامه میرجهانی:

میرجهانی یعنی برهان، یعنی دلیل، یعنی استدلال، و خب دلیل، دَهَن مخالف را می‌بندد، عقل مخالف را تسلیم می‌کند.

تصویر بازیگری شده از علامه میرجهانی

تصویر بازیگری شده از علامه میرجهانی

شریعتی؛ نوه علامه میرجهانی:

«نوائب الدهور» ایشان را که ملاحظه کنید، به دست خود ایشان و با قلم خود ایشان، از خط عبری استفاده کرده‌اند؛ احادیث و روایاتی که آن‌ها از زمان داوود پیامبر و از زبان منجمینی که آن زمان بودند و از آن کاهنان یهودی، ایشان با اون خط، ایشون خط عبری نوشتند که بسیار زیبا است، انسان تعجب می‌کند که چقدر باید یک نفر انسان، اینقدر تبحر و تخصص داشته باشد.

صوت علامه میرجهانی:

در تورات است، سفر اول براشیت تورات، سوره‌ی هفدهم، آیه‌ی بیستم، در حالات حضرت ابراهیم و اسماعیل این عبارت را دارد که [در حال خواندن متون عبری…]

معنای آن این است، که اولاد ابراهیم را بارور می‌کنند…

ای موسی… چون عِبری با عَربی خیلی به هم نزدیک است.

بانو شریعتی؛ نوه علامه میرجهانی:

بیش از صد کتاب، تصنیف و تألیف کرده باشند به خط خودشان، آن هم نه با خودنویس، بلکه با همان قلم و دواتی که در گذشته شما در خاطرتان هست.

ایشان به خط خودشان در دفتر نوشتند که:

تعالی الله که دختر زاده‌ای شیرین زبان دارم

خدا را شاکرم چون او یکی آرامِ جان دارم

خدایش نطق گویا داده و طبعی روان و خوش

که از شیرینی گفتار او روحی روان دارم

که من همان‌جا، این بزرگواری ایشان را، که من در حد آن نبودم، اینگونه نوشتم که:

اگر من اخترم همچون شمایی آسمان دارم

و گر من گوهرم همچون شمایی اصل کان دارم

کجا گنجشک را طاقت که با عنقا سخن گوید

نگوید مرغِ بی‌سامان که بر قاف آشیان دارم

حجت‌الاسلام و المسلمین سالک؛ مصاحب علامه میرجهانی:

مرحوم آیت‌الله میرجهانی، شخصیتی بود که باید بگم در اصفهان و شاید در کل حوزه‌های علمیه، مکتوم بود؛ یعنی آن میزان بهره‌ای که جامعه بایستی از این بزرگوار می‌برد، باید گفت که کم‌ترین بهره و شاید کم‌ترین شناسایی صورت گرفت.

صنعتی‌زاده؛ مصاحب علامه میرجهانی:

نمازشان را خوانده بودند مثل اینکه از حاج‌خانم خداحافظی کرده بودند؛ آن وقت، حاج‌خانم به ایشان گفته بودند که خداحافظی برای چه می‌کنی؟ [ایشان هم در پاسخ] گفته بود که، حاج‌خانم من باید بروم دیگر، من عمرم دیگر تمام است.

[راوی ناشناس:]

آقا فوت کردند و ما خبردار شدیم و بدنشان را آوردند مدرسه صدر بازار.

صنعتی‌زاده؛ مصاحب علامه میرجهانی:

بعد هم که مقام معظم رهبری تلفن کردند، که هرکجا که آقای میرجهانی می‌خواهند، دفنشان کنید.

شیخ حسین انصاریان؛ مصاحب علامه میرجهانی:

علامه امینی صاحب الغدیر، می‌فرمودند که مجلسی به اندازه یک پیغمبر غیر‌اولوالعزم به دین خدا خدمت کرد، باید میرجهانی، بدن پاک و مطهرش که ظرف علوم الهی بوده است، بیاید کنار قبر مرحوم مجلسی دفن شود.

بانو شریعتی؛ نوه علامه مجلسی:

دامن کشان گذشتی و رفتی چه تند و زود

ای مهر پرفروغ، غروب تو زود بود

تو نورِ عشق بودی و امید زندگی

بعد از تو عمرِ بی‌ثمر ماندگان چه سود؟

«راوی»:

ایشان پس از عمری مجاهدت در راه احیای علوم دین و ترویج مکارم اخلاق و تصنیف و تألیفات ارزشمند، همزمان با فصل خزان طبیعت، در آذر ماه سال ۱۳۷۱ هجری خورشیدی، برابر با بیست و یکم جمادی‌الثانی سال ۱۴۱۳ هجری قمری، به سوی معبود و خالق خویش پر کشید.

پیکر پاک علامه، بر روی دستان دوستان و عاشقان آن مرد فرزانه تشییع و در جوار مرقد علامه مجلسی به خاک سپرده شد.

یاد و نامش گرامی و راهش که راه انبیا و اولیای الهی بود، مستدام و پر رهرو باد.

تیتراژ پایانی مستند [برگرفته از سریال جراحت]:

همان‌هایی که اهلِ راز گردند

دگر با خویشتن دَمساز گردند

جراحت در جگر دارند و افسوس

کجا یارانِ رفته بازگردند؛ بازگردند؟

اسیر روزگارِ گرم و سردی

مگر با گردشِ دوران، بگردی

همه آلوده دامانی به سر شد

به جز زخمی، که از سر وا نکردی

خدایا! کاش وصلی بود یک دم

نه دردی بود در عالم، نه مرهم

[شعر از عبدالجبار کاکایی- ملودی: آریا عظیمی‌نژاد]

آیت الله سید محمدحسن میرجهانی

آیت الله سید محمدحسن میرجهانی