به گزارش اصفهان زیبا؛ آنچه در ادامه میخوانید، سخنرانی تاریخی مرحوم سید علی اکبر پرورش در تحصن تاریخی منزل آیت الله خادمی، مورخ روز جمعه 13 مرداد 1357 است که متن کامل آن با عنوان «استضعاف»، به طور اختصاصی، توسط اصفهان زیبا منتشر میشود. صوت این سخنرانی به تازگی از آرشیو استاد سید حسن نوربخش در اختیار ما قرار گرفته است.
این سخنرانی پرشور 80 دقیقهای، به عنوان یک سند پدیدارشناسانه، ما را با فضای تاریخی شهر اصفهان در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی آشنا میکند.
جهت آشنایی با تحصن 10 روزه منزل آیت الله خادمی اینجا را نگاه کنید.
***
انتشار برای اولین بار- بحثی درباره استضعاف
[مجری: آقا دیگر همانجا توقف داشته باشید؛ دیگر تشریف نیاورید؛ همانجا توقف داشته باشید. برای عظمت اسلام و پیروزی مسلمانان در جبهه مبارزه با کفر و نفاق و شرک، آقایان هرچه علاقه به امام خمینی دارید صلوات؛ (3 صلوات حاضرین)]
تداوم مبارزه را فراموش نکنیم!
سید علی اکبر پرورش:
سلام علیکم و علی اخواننا المسلمین؛ رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّياطِينِ
بسم الله الرّحمن الرّحیم و به نستعین
و الحمدالله ربّ العالمین و صلّی الله علی سیدنا و نبیّنا محمّد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین و السلام علینا و علی عبادالله الصالحین؛
«وَنُريدُ أَن نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ استُضعِفوا فِي الأَرضِ وَنَجعَلَهُم أَئِمَّةً وَنَجعَلَهُمُ الوارِثينَ» [قصص، آیه 5]
به اعتبار اینکه در جلسه قبل قول دادم که به دنبال عرایضم پیرامون «مستضعفین» و «مفهوم استضعاف» مطالبی خدمت برادران عزیز و خواهران گرانقدر تقدیم کنم، و باز از آنجا که عدهی زیادی از دوستان عزیز خواستار شدند که این مطالب را به زودی تقدیم کنم، این جلسه فرصتی بود تا دنبالهی عرایضم را ادامه دهم و از آن جهت که ممکن است عدهای از برادران و خواهران عزیز، بحث را در جلسه گذشته حضور نداشتند، به صورت بسیار فشرده مفهوم استضعاف و ابعاد مستضعفین را بیان میکنم.
عرض کردم مستضعف از دیدگاه قرآن بر سه دسته است؛
[گروه اول] مستضعفی که مورد عذاب و نقمت پروردگار است و آن مستضعفینی هستند که قهر و غلبهی سلطهجو را پذیرفتهاند و بازیگریهای روزان و شبان، آنان را فریفته است؛ یعنی در حقیقت ضعیف شدهاند نه تضعیف شده؛ حقیر شدهاند نه تحقیر شده.
اما دستهی دوم از مستضعفین که مورد عفو هستند، آنهایی هستند که در مسیرشان «لَا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَلَا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا»؛ راه چارهای نمییابند، آنقدر در زیر منگنههای قهر دشمن قرار گرفتهاند که هیچگونه چارهای ندارند، وقتی به خود مراجعه میکنند قدرتِ کوچکترین حرکت از آنان گرفته شده است، اینها مورد عفو هستند، «إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ الَّذِينَ لَا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَلَا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا؛ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ».
اما گروه سوم، مستضعفینی هستند که مورد حمایت و رحمت و عنایت پروردگار هستند. کدامین مستضعف؟ آنها که اگر در زنجیر هستند، همچون شیر نیز میغرند؛ آنان که با صبر انقلابیشان، سینهی قهر دشمن را میشکافند، آنها که به هیچ عنوان اجازه نمیدهند که دشمن با وسائل خود، آنان را از مدار منظومهی انسان و انسانیت خارج کند؛ آنها که پیوسته خروشان و جوشان در راه تحقق آرمانهای الهی و حرکت توحیدی بهپاخاستهاند، نمیهراسند، نمیلرزند و در مجموعهی وجودشان از خوف که جنود وسپاه ابلیس است اثری نیست؛ اینها گروه سوم هستند که خداوند وعدهی پیروزی و نصرت به آنان بخشیده است و مورد رحمت و عنایت خدایند.
پس از ذکرِ این سه دسته از مستضعفین، به این نکته برخورد میکنیم که قرآن مسئلهی اساسی را در استضعاف، دو نکته میداند؛
نکتهی اول اینکه، مستضعف با صبر انقلابیاش، با آگاهیاش، با حرکت جهتدارش، پیوسته در صدد نابودی و از بین بردن دشمن است، اما مستضعف واقعیتهای زمان خود را میپذیرد، مستضعف مقاطع زمانی و مکانی خود را درک میکند؛ مستضعف دستهی سوم با آگاهی و هوشیاری انقلابی حرکت میکند.
سلاح مستضعف «ایمان» است تا بینی جبار را به خاک بمالد
قرآن نکتهای را که معمولا در تمام انقلابات باید حفظ شود، اشاره میکند؛ میفرماید، مستضعفین، شمایی که در برابر قهر سلطهجو قرار گرفتهاید، نکتهای را که باید بدانید این است که سلطهجو فقط یک اسلحه و سلاح دارد و آن زور است؛ و انقلابی و مستضعف دستهی سوم، یک اسلحه دارد و آن «ایمان» است؛ بنابراین مستضعف به اعتبار این سلاح خود، پیوسته در حرکت است تا بینی جبار را به خاک بمالد و در نتیجه افکار و اندیشههای توحیدیاش را تحقق بخشد.
بنابراین مستضعف حرکت میکند با خدایگانها به صورت واقعی درمیافتد، با صبر انقلابی درون و ارکان اندیشههای مستکبر و سلطهجو را از بین میبرد، اما یک نکته را فراموش نباید کند، مستضعف، مستضعفی که حرکت کرده است بداند این نکته را قرآن شدیدا توصیه میکند، مستضعف بر اساس اسلحهی ایمانش پیروز میشود، مستکبری را که خودِ سنت خدا، درونش را گندیده کرده است، از داخل، و حرکت مستضعف از خارج میپوساند، اما مستضعف فراموش نکند آنگاه که بر مستکبر و سلطهجو پیروز شد، مسئله به اینجا پایان نیافته است زیرا آنگاه که مستضعف با صبر انقلابیاش حمله میکند، با حرکت توحیدیاش مستکبر را از کارایی میاندازد، مارِ استثمار و مارِ استعمار هنوز از بین نرفته است، این مار ضربت خورده است و ممکن است از دو رهگذر باز سر برکشد.
مار زهرآلود استعمار
آنگاه که استعمارگر به وسیلهی مستضعف دستهی سوم نابود شد، ناپدید شد، کار پایان نیافته است، مار زهرآلودی است که تازیانههای حملهی مستضعف بر سر و روی او فرود آمده است و در زیر شلاقهای استضعاف و حرکت مستضعفِ دستهی سوم از رمق افتاده است، اما این مار ممکن است از راههای دیگر سر برکشد، اگر سر برکشید باز همان آش است و همان کاسه، باز همان جباریت است، باز همان قهاریت است، لذا آنگاه که مستضعف بر سر و روی استعمارگر حملات خود را شروع کرد و او را از رمق و توان انداخت، در حقیقت او را از صحنهی کارگردانی ناپدید کرده است؛
اینجا یک نکتهی اساسی لازم است که مستضعف بداند و آن اینکه اگر استثمارگر ناپدید شد، هنوز نابود نشده، اگر او از صحنهی کارزار برای مدتی خارج شده است و رمقش را از دست داده، هنوز امکان بُروز دارد، و لذا تمام انقلابات، آنگاه که این نکتهای را که قرآن تذکر میدهد، فراموش کردند، همان لحظه، لحظهی توقف و سقوطشان بود. استبدادگران قاجار را میبینید که چگونه مردم را استثمار کرده بودند؛ حتی ناصرالدین شاه میگفت، برای من فرق نمیکند که یکی از شخصیتهای من نُقل بادام را با بلژیک اشتباه کند! یعنی اینقدر شعور اجتماعی او کم باشد! اینقدر دلقکِ دست من باشد! فرق نمیکند؛ و لذا مردم با بیداری و هشیاری بهپاخاستند و در نتیجه مشروطیت را به وجود آوردند.
اشتباه مشروطیت
مشروطیت در مقابل نظام استبدادی، مطلب تازهای بود، چیز نویی بود، اما مستضعفین ما، قیام کردند، دیو استعمار را فرو کوفتند، مار استثمار را شلاق زدند و باز رفتند، تموم شد؛ تصور کردند که کار به همین جا پایان یافت! این است که میبینید بعد از مشروطیت، باز به وسیلهی محمد علی میرزا و محمد علی شاه همان برنامه بود، آزادیخواهان را بعد از تحقق مشروطیت، باز پوست سرهاشان را میکندند؛ چرا؟ چون مبارزهی مستضعف تداوم نداشت.
تشتت عامل شکست/ فرصتطلبی حزب دموکرات
باز در تاریخ میبینیم، جلو میآییم، میبینیم مجددا در ۱۳۲۳ فریاد آزادیخواهان بلند شد، فریاد کشیدند، عربدهها زدند، ما آزادی میخواهیم، ما عدالت اجتماعی میخواهیم. کار به سامان میرسید، مجددا باز از رهگذر تشتت و پراکندگی متأسفانه، باز وضع ادامه پیدا کرد. در آنجا که فریاد آزادیخواهان بلند بود، ما میبینیم متأسفانه تشتت، اختلاف، چندگونگی، به وجود آمد. یک دستهای در آذربایجان، فرقهی دموکرات آذربایجان را ایجاد کردند، اینجا منطقه و آزادی و حرکت را تقسیم کردند، ملت ایران را نادیده گرفتند و فریادشان این بود که فقط فرقهی دموکرات آذربایجان.
از دل این فرقهی دموکرات آذربایجان، فرقهی دموکرات لرستان، فرقهی دموکرات کردستان، جبههی جنوب، جبههی فارس، اینجا مخلوط شد؛ حتی افرادی که کاملا مارکشان مشخص بود، اینها را ما میبینیم که فریاد آزادیخواهی سر میدادند، امثال سید ضیاء طباطبایی که آستانبوس انگلیس بود، این هم فریاد آزادیخواهی سر میداد. ارگان رسمی داشت به نام «روزنامه رعد»؛ «حزب وطن» را پدید آورد؛ بلبشوی عجیبی شد، تا اینکه این همه تشتت دو مرتبه مار استثمار را بیدار کرد و از همهی این تشتتها، از همهی این تشتتها بهرهبرداری کرد و متأسفانه موجودی به نام «قوام»، برادر وثوقالدوله، همان کس که قرارداد ننگین ۱۹۱۹، نهم اوت ۱۹۱۹ را با انگلستان امضاء کرده بود و میخواست مملکت را تقسیم کند و موجودیتش را به دست ایادی و اجانب خارجی بسپارد و همهی مردم را از مالکیتشان، از سرزمینشان، از حقوقشان، خارج کند؛ این آقا آمد حزب دموکرات ایران را تأسیس کرد، فرصتطلبان پیوستند، حزب دموکرات ایران شد حزب همهگیر، فراگیر، عدهی زیادی به او پیوستند، در نتیجه توانست به اعتبار تشتت و به اعتبار پراکندگی حرکت، چه کند؟ همه را بزند نابود کند.
قرآن چه میگوید؟ حکومت طاغوت و حکومت نور
میبینیم عِفریت استثمار باز سر برآورد. اینجاست که قرآن میفرماید؛ من در یکی-دو حرکت ملی مثال زدم و از نزدیک، که ملموس باشد، حرکت توحیدی اصلا ربطی به این برنامهها ندارد، ولی قرآن باز این لطیفه را دارد، که حرکت توحیدی نیز اگر بوجود آمد بر اساس قدرت مستضعف و حمله کرد بر سر و صورت قهار، و او را کوبید، باید بداند آنچه که نهضت را آزاد، بیدار و پرتلاش و پرجنبش نگه میدارد، تداوم مبارزه و پیشگیری از تشتت است.
تداوم مبارزه و پیشگیری از تشتت را کجا میگوید؟ ببینید قرآن چقدر دقیق بیان میکند؛ میفرماید، آیهای که خواندم، «وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ كَانُوا يُسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا»، ما بنیاسرائیل را، این قوم را، وراثت دادیم بر مشرق و مغربِ زمین، قوم مستضعفِ بنیاسرائیل را وراثت دادیم، «الَّذِينَ كَانُوا يُسْتَضْعَفُونَ»، «وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنَى عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ بِمَا صَبَرُوا»، ببینید، ما کلمهی حسنای خود را بر بنیاسرائیل تمام کردیم به اعتبار صبر انقلابیشان، آنگاه که در مقابل جبّار و جلاد و ستمگری همچون فرعون بهپاخاستند و قیام کردند و در سایهی قیادت و رهبری موسی بر سر و روی مستکبر فرو باریدند، ما میبینیم که پیروزیشان مسلم بود، دقت بفرمایید، «وَدَمَّرْنَا مَا كَانَ يَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَقَوْمُهُ» و از رهگذر حرکت توحیدی این مستضعفین، کاخ فرعون را واژگون کردیم، «دَمَّرْنَا»، واژگون کردیم، «مَا كَانَ يَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَقَوْمُهُ»، اصلا ساختههای نظام طاغوت را وارون کردیم، کاخهای هوسشان را واژگون کردیم، امیال شهوانیشان را واژگون کردیم، تمام امیال پوشالی فرعون را به وسیلهی این مستضعفین واژگون کردیم، «مَا كَانَ يَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَقَوْمُهُ» هرچه ساخته بودند؛ چون وقتی که نظام طاغوت بر سر کار است، وقتی نظام ظلمت بر سر کار است، ترس، دلهره، خفقان، ذلت، بیچارگی، زبونی، حاکم است برای اکثر مردم مگر مستضعفین دستهی سوم؛
اما وقتی حکومت، حکومت نور شد، این جملهی ویکتور هوگو را من شاید بارها خواندهام، عجیب است: «یکی از خصایص طلوع آفتاب این است که ما را به همهی وحشتهای شبانهمان میخنداند». وقتی نور بر سر کار آمد، ما میفهمیم که در چه حکومت ظلمتی بودیم، ما میفهمیم که چقدر ترس و ذلت و حقارت، وجودمان را گرفته بود. آنجا در حکومت نور چه چیزی است؟ کنجکاوی است، دقت است، تشخیص رنگها را دیدن؟!، فکرها را بهتر یافتن، چهرهها را خوب یافتن، همهی چیزها را بهتر دیدن.
در حکومت نور، کنجکاوی زیاد است. ببینید چقدر تأکید شده، در زمان حکومت امامِ نور، همهی شما عالِم میشوید، حتی زنان مفسر قرآن میشوند، در روایت است. در زمان حکومت نورِ امام زمان (عج)، زنان مفسر قرآن میشوند، چرا؟ چون، ظلمت برداشته شد. در دل نور، همه میبینند، همه میشناسند، همه کشف میکنند، همه عالِم میشوند، همه آگاه میشوند، حتی زنان، حتی زنانی که در حکومتهای ظلمت، همیشه برای آنان نقشههای خائنانه کشیده میشد اینجا دیگر بحث قرآن است، بحث تفسیر است.
تداوم مبارزه توحیدی را فراموش کرد
خُب این قوم، قوم مستضعف، به اعتبار صبر انقلابیاش بر فرعون ظلمتطلب، بر فرعون ظالم، پیروز شد اما یک چیز را فراموش کرد، فکر کرد که تمام شد، فرعون کوبیده شد تمام شد، حرکتش را کرد، با اصلی به نام «وراثت بر زمین» حرکت کرد، فاتحانه، پیروزمندانه، در حالتی که گردن کشیده بود که فرعون را کوبیدیم، سرحال و سرمست از بادهی پیروزی، ما میبینیم متأسفانه تداوم مبارزه را فراموش کرد. چه شد؟ «وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ»، حرکت کرد، پیروزمندانه، آمد، از چنگال فرعون گریخته است، افکار و اندیشههای شیطانی فرعون را واژگون کرده است، اما «فَأَتَوْا عَلَى قَوْمٍ يَعْكُفُونَ عَلَى أَصْنَامٍ لَهُمْ»، رسید به یک جایی که دید یک عدهای در کنار بتها، نشستهاند؛ معتکف در کنار بتها هستند؛ تداوم مبارزهی توحیدی را فراموش کرد، سابقهی بتپرستیاش باز بُروز کرد، مار بتپرستیاش سر بر کشید، چه شد؟ «قَالُوا يَا مُوسَى اجْعَلْ لَنَا إِلَهًا كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ»، گفت موسی، کی گفت؟ مستضعفین، مستضعفینی که بر فرعون پیروز هستند، گفتند موسی میشود برای ما یک بتی درست کنی همینطور که اینها بت دارند! ببینید چه فراموش کرده! چه فراموش کرد!
موسی گفت، «قَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ»، گفت شما جاهل هستید، فراموش کردهاید در سایهی توحید پیروز شدهاید، فراموش کردهاید حرکت انقلابیِ توحید، شما را بر تمام ارکان کفر پیروز کرد؛ «إِنَّ هَؤُلَاءِ مُتَبَّرٌ مَا هُمْ فِيهِ وَبَاطِلٌ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ»، این قوم، قوم باطلی هستند، فکرشان باطل است. نکند تداوم مبارزه را از یاد ببرید.
«قَالَ أَغَيْرَ اللَّهِ أَبْغِيكُمْ إِلَهًا وَهُوَ فَضَّلَكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ»؛ گفت غیر از خدا، پروردگاری را میگیرید و حال آنکه او شما را فضیلت داد، او شما را برتری داد، او شما را بر قوم دشمن، بر دشمن جنایتکار ستمپیشه پیروزی داد، ولی متأسفانه آنگاه که موسی به ملاقات خدایش رفت برای گرفتن الواح، با کمال تأسف، مارِ بتپرستی که در زوایای وجود بنیاسرائیلِ مستضعف فسرده شده بود ولی نمرده بود، نمرده بود فقط فسرده شده بود، به این مار آتش شهوات خورد، سر بر کشید؛ اندک اندک مرده جنبیدن گرفت.
سامریها همیشه به حرکت توحیدی ضربه میزنند
اینجا بود که چه کرد؟ ببینید رهبر عوض شد، به رهبریِ یک موجود فرصتطلب که همیشه در دل نهضتها پدید میآیند، به نام «سامری»، به نام سامری، در نهضتهای توحیدی هم پدید میآیند؛ فراموش نباید کنیم، سامریها همیشه هم گوسالههای زرین دارند، صداهای قشنگ از این بتهایشان بلند میکنند، رسانههای تبلیغاتی دارند، شروع میکنند به تبلیغ کردن، صداهای مختلف ایجاد کردن، و در نتیجه به حرکت توحیدی ضربه می زنند؛ در غیاب رهبر، سامری مردم را به سمت بتپرستی کشاند و مردم را، مار فسردهای که در وجود مردم بود را، بیدار کرد.
«إِنَّ الَّذِينَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَيَنَالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَذِلَّةٌ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا»؛ خداوند میفرمایند، ای مستضعفین، شما که حرکت توحیدی شروع کردهاید، من با شما قوم و خویشی ندارم، سنت دارم، قانون دارم، اگر موحد بر حرکت توحیدیاش، آگاهانه جلو برود و تداوم مبارزه را از یاد نبرد، من پیروزش میکنم والّا آنگاه که تشتت ایجاد شد، آنگاه که تفرق ایجاد شد، آنگاه که موحد حرکت توحیدی را از یاد برد، آنگاه که مسیرش را منحرف کرد، باز نابودی است، باز بیچارگی است، باز ذلت است.
تجربه تلخ تنگه اُحُد
شنیدهاید که پیامبر اکرم (ص)…، چقدر این وقایع تاریخ، آگاه کننده است. باور کنید خداوند شاهد است در دامنهی اُحُد نگاه میکردم در دل آن دره، دامنهی اُحُد، آن درهای که پیامبر (ص) ده نفر از سپاهیان اسلام را آنجا نگه داشتند؛ فرمود به شما توصیه میکنم، در هر حال، اگر مسلمانان پیروز شدند، اگر مشغول جمعآوری غنائم شدند، باز شما این تنگه را از دست ندهید، همینجا بمانید. معنی این حرف چیست؟ اگر پیروزی مسلمین را دیدید، تو باز باید به مبارزهات ادامه بدهی، حرکت توحیدی احتیاج به تداوم مبارزه دارد. اما متأسفانه میبینید، چند نفر از مسلمانهایی که هنوز مار شرک و عفریت شرک در وجودشان، کاملا کشته نشده است، وقتی دیدند که مسلمانها پیروز شدهاند، گفتند ما هم بدویم، غنایم را جمعآوری کنیم. یکی از آنها فریاد میکشید: سفارش پیامبر (ص) را از یاد نبرید، گفتند نه دیگر پیروزی حتمی است! تداوم مبارزه را از یاد بردند و نه نفر از آنها رفتند و فقط او ماند و دشمن از عقب کوه آمد، حمله کرد، یک نفر را کشت، بر مسلمانان حمله کرد، آن جنگ اُحُد، با آن سابقهی ناراحتکننده در تاریخ اسلام ماند.
ببینید وقتی تداوم مبارزه از بین برود، سنت خدا است…، خدا با آگاه کار دارد نه با مسلمان تنها؛ سنت خداوند برای انسانهای آگاه همیشه کارایی مطلوب دارد والا اگر از آگاهی، از هوشیاری انقلابی، فرو افتادیم، حرفِ «بِرِشت» خیلی جالب است، در مقدمه زندگی گالیله مینویسد، اول آن مینویسد که «اگر هوشیار نباشیم، قادر هستند از امروز تا فردا از ما جلادانی خونخوار بسازند»؛ این یک واقعیت است. هوشیاری انقلابی میخواهد، تداوم مبارزه از آگاهی انقلابی سرشار است.
چه موقع قوم مستضعَف، خودش مستکبِر میشود؟
در نتیجه اینها، بُت را گرفتند، موسی برگشت، وقتی که برگشت، آمد و هارون را که در میان قوم بود گرفت؛ گفت هارون تو مگر در میان قوم نبودی؟! چرا اینها به مبارزه توحیدیشان بر ضد شرک [ادامه ندادند؟] مگر شرک یک شعبه دارد؟ مگر کفر یک قیافه دارد؟ یکجا فرعون کافر است، یکجا هوای نفس طغیان میکند؛ یکجا طاغوت فرعون است، یکجا طاغوت فلان بت است، یکجا طاغوت بت فلزی به نام پول است، بت کاغذی به نام پول است، یکجا طاغوت بت خودخواهی است، یکجا طاغوت بت نفس است، یکجا طاغوت بتهای گوشتی است. بنابراین تو مگر در میان قوم نبودی؟! اما متأسفانه میبینیم، اینجا هارون میگوید، «يَا ابْنَ أُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي»؛
موسی از شدت غضب ریشهای هارون را گرفته بود، مگر تو نبودی که این جمعیت تداوم مبارزه را از یاد بردند! هارون گفت برادرم، پسر مادرم صبر کن، رها کن ریشهای من را تا برای تو بگویم، «إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكَادُوا يَقْتُلُونَنِي»، گفت موسای عزیز، این قوم، این قوم من را مستضعف کردند! یعنی چه؟ ببینید چه واژه عجیبی است، قرآن به کار میبرد، یعنی موسی این قومی که یک روز خودش مستضعف بود و بر اساس استضعاف و صبر انقلابیاش بر شرک و کفر پیروز شد، هم اکنون به اعتبار عدم تداوم مبارزه و از یاد بردن ادامهی مبارزه، این قوم شد مستکبر، من را مستضعف کرد.
پس قرآن میگوید، قوم مستضعف اگر تداوم مبارزه را از یاد ببرد، خودش مستکبر میشود، خودش میشود سلطهجو، خودش میشود قهار، خودش میشود کوبنده، خودش میشود جبار، خودش میشود جنایتکار، خودش میشود پلید، خودش میشود رسوا، چرا؟ چون تداوم مبارزه را از یاد برد.
دو بُعد مبارزه: ناپدید کردن و نابود کردن استثمار
این داستان را قرآن برای چه کسی میگوید؟ برای من میگوید، برای شما میگوید، برای تمام مسلمین در هر مقطع زمانی بیان میکند که مبارزه، مبارزه دو بُعد دارد، یکی بُعد اول بر اساس حمله، ناپدید کردن استثمار و استعمار؛ دوم بر اساس تداوم مبارزه، نابود کردن استثمار. خب این حرف را قرآن به عنوان یک شاهد تاریخی برای همه ما میگوید ولی باز خطابش را میگرداند به ما، به همه مسلمین میگوید، «وَاذْكُرُوا»، خود شما، قصه را گوش دادید؟ تاریخ را فهمیدید؟ آگاه شدید؟ ما رودربایستی نداریم با قوم بنیاسرائیل و قوم اسلام، فرقی نمیکند؛ ما سنّت داریم، ما قانون داریم و قانون ما حاکم بر جهان و حاکم بر جامعه است، فرقی نمیکند؛
قصه را شنیدید؟ «وَاذْكُرُوا»، شما، همهتان در هر مقطع زمانی یادتان باشد، «وَاذْكُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِيلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِي الْأَرْضِ»، مسلمانها، شما یادتان باشد، که عدهتان کم بود ،خیلی کم بود و مستضعف بودید، «مُسْتَضْعَفُونَ فِي الْأَرْضِ»، «تَخَافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ»، پیوسته در یک هراس از آن طرف دارد حمله میکند، استعمار غرب از آن طرف…؛
استعمار غرب و شرق چه میکنند؟
واقعا برادران اسلامی ما در هر مقطع زمانی بودند، گاهی استعمار غرب همان روز حمله میکرد به نام روم، استعمار شرق حمله میکرد به نام ایران، همان روز به برادران مسلمان ما و امروز ما مسلمینِ مستضعف را، گاهی امپریالیزم غرب حمله میکند بر جوانان ما و بتهای کاذبش را در بین ما رایج میکند تا ما در مقابل آنها تسلیم شویم. جوانهای ما را با حیله، با نیرنگ، با تاکتیک، با طرح، با برنامه، میربایند.
استعمار غرب با چه؟ با سکس، استعمار غرب با رنگیننامهها، استعمار غرب با مواد مخدر، استعمار غرب با LSD، با کوکائین، با مورفین، با حشیش، با چرس، با بنگ؛ استعمار غرب با ایجاد تفریحات به اصطلاح خودش سالم، استعمار غرب با ایجاد آزادی جنسی، استعمار غرب با این همه رنگیننامهها و فیلمهای هراسانگیز و دهشتزا، استعمار غرب با ماشینیزم، استعمار غرب با پولپرستی، با رواج حیات[؟]، با رواج ماده پرستی، استعمار غرب با گروههای تبشیری نصارا، استعمار غرب با صهیونیسم بین المللی، استعمار غرب با ایجاد فراماسونری در کشورهای اسلامی، این میشود استعمار غرب.
بیایید سراغ آن یکی: استعمار شرق، آن یک ابرقدرت؛ آن (تمدن غرب) به عنوان یک دشمن میآید، این یکی (تمدن شرق)، به عنوان یک رقیب میآید که من ایدئولوژی دارم، مکتب اقتصادی دارم، طبقات باید در سایه مکتب اقتصادی من از بین برود، آمد و گفت و در تمام انقلابات، ضربتی را که ما از استعمار شرق خوردیم، از امپریالیزم شرق خوردیم هیچ کم از امپریالیزم غرب نیست و میدانید اینها هر مبارزهای را میآیند ننگین میکنند، اگرچه یک تحصن ساده باشد، یک تحصن کوچک باشد، از راه میرسد چهار تا نشریه و اعلامیه، برای دفاع از نام بهداشت و مسکن میریزد در دالون و میرود، آن وقت هی میگویند اینها که کمونیستاند که اینجا جمع شدهاند! ببینید او چه جنایتکاری است، تمام حرکتها را اینها از بین بردند، استثمار شرق و امپریالیزم شرق دیدید آن حرکتها را چگونه نابود کرد! مرتدین، منافقین، چگونه به هر نهضتی و به نهضتهای اسلامی ضربه زدند؛ و اینها همیشه کارشان این بود.
شهید یعنی چه؟/ حضور خود را اعلام کنید
بنابراین اسلام میگوید باید مسلمین بدانید که حرکت شما حرکت حنیف است، «لَا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ»، حرکت متعادل است، شما امت وسط هستید، شما امت معتدل هستید، شما شهید هستید، شهید یعنی چه؟ شهید یعنی کسی که حضور خودش را در تاریخ، در جامعه اعلام میکند، که من حاضر هستم، من هستم.
گاهی میپرسند آقا این حرکتها بالاخره به کجا میرسد؟ چه میشود؟ حالا ما دو روز هم چه کردیم، سه روز هم آن کار را کردیم، ثُمَّ ماذا، چه شد؟! الله؛ این غافل میشود که قرآن میگوید انسان مسلمان اگر دانشجویی، اگر دانشآموزی، اگر بازاری هستی، تاجری، کاسبی، حضورت را اعلام کن.
حضورم را اعلام کنم، اگر میتوانم بگویم. شما باید حضورتان را اعلام کنید اگر باید چراغانی را تعطیل کنید؛ باید حضور خود را اعلام کنید اگر باید در یک مقطع زمانی چراغان کنید؛ باید حضور خود را اعلام کنید اگر باید مغازه را باز کنید؛ باید حضور خود را اعلام کنید اگر باید مغازه را ببندید؛ این میشود «شهید».
وظیفه من چیست؟/ فلسفه مبارزه در اسلام
داریم که وقتی ابوذر و عمار با همدیگر بحثشان شد؛ یکی گفت این کار را کنیم، اینطور میشود، بالاخره چه میشود، بالاخره چه خواهد شد، گفتند که آقا این حرف را با علی(ع) در میان بگذاریم؛ آمدند به سراغ امیرالمؤمنین (ع)، که آقا بالاخره حق پیروز میشود، ما چه کنیم؟ وظیفهچیست؟ و از این جملات…؛ حضرت فرمود، رَحِمَکَ الله یا عمار، رَحِمَکَ الله یا اباذر، خدا هر دوی شما را رحمت کند، لا یقوم الحق، بواحدٍ او اثنين، حق با یکی و دوتا که پیروز نمیشود، فکر نکنید که حالا یک روز فلان کار حقآمیز را انجام دادید شب منتظر باشید که باطل از اریکه قدرت به زیر افتاد! نه، اما ببینید جملهی علی(ع) چیست، جملهی امام چیست، میفرمایند «لا یقوم الحق، بواحدٍ او اثنين ولیکن لا تسکتوا ان بیان الحق»، اما یادتان باشد که از بیان حق نباید ساکت بود، یعنی حضورت را اعلام کن، حق به من چه که بر کرسی بنشیند، من چه کاره هستم! أنا رَبُّ الإبل و للبیت ربّ، به من چه مربوط است، حق میخواهد بنشیند، میخواهد ننشیند، ارادهی خداوندگار حق هرچه هست همان هست.
پس وظیفهی من چیست؟ وظیفهی تو حرکت برای تحقق حقّ است، پیروز شد، شد، فنعم المطلوب، نشد، نشود، من باید حضورم را اعلام کنم، این است فلسفه مبارزه در اسلام، که آگاهی، انتخاب، عدم یأس، عدم حِرمان را بردارد، هیچ وقت دیگر آن وقت یأس ایجاد نمیشود، هیچ وقت دیگر حرمان ایجاد نمیشود، آن وقت هیچ وقت دیگر نمیگویید که خب من با دادن این مبلغ، با بستن مغازه، با فلان کار، با فلان کار با فلان، با فلان برنامه، پس بالاخره چه شد! اینکه خیلی دید ابتدایی است؛
«شهید باید بود»، یعنی حضورت را در یک کادر اسلامی، بر اساس ضوابط اسلامی، در تاریخ، در جامعه و برای خودت اعلام کن. هر وقت مُردی که مُردی، شهید هستی. هرجا مُردی، چه حق بر کرسی نشسته باشد، چه عدالت اجتماعی باشد، چه حکومت اسلامی باشد، چه حکومت قرآن باشد، چه نباشد، تو که مُردی، شهید هستی.
«رُبَّ مَن ماتَ على فِراشِهِ و هُو على مَعرِفَةٍ مِن رَبِّهِ فهُو شَهید»؛ امیرالمؤمنین (علیه السلام) میفرمایند، چه بسا بسیاری که در رختخواب میمیرند اما چون با آگاهی است مُردن آنها، و بر معرفت رَبّ هستند، فهُو شَهید، شهید هستند. مگر شهید فقط در میدان جنگ است؟ او که مقتول است، آنکه کشته است؛ «شهید» در اسلام خیلی گسترده است، چرا؟ چون فقط حرکت ما برای تحقق آرمانهای توحید هست، حالا حق میخواهد پیروز باشد یا نباشد.
آگاهانه زیستن/ کتابی که خار چشم امپریالیسم است
امام حسین (ع) را میبینید، فرصتطلبهای شب عاشورا میگفتند که دیگر نمیشود، خب بالاخره چه اثری دارد؟ خب آقا کوتاه بیایید یک خُرده، چه فایدهای دارد، چه میشود؟ اما او چیز دیگری را میدید، آن چیزی را که فرصتطلبان نمیبینند. او میدید که باید حضور خودش را در برابر خودش، در برابر تاریخ، در برابر جامعه و از همه مهمتر در مقابل خدایش اعلام کند، از این جهت شهادت را برگزید.
و از این جهت شما صبح که از خانه میآیید، آگاهانه بیرون بیایید که اگر یک ماشین هم به شما زد، شما شهید باشید، با آگاهی، بفهمید که چه میکنید، چیزی که روی آن تأکید داشتم، چیزی که تأکید داشتم و نه من، بلکه این از رهگذر قرآن است تأکید من: «وَاذْكُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِيلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِي الْأَرْضِ تَخَافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ»، شما وحشت زده شده بودید، چه بکنیم؟ از اطراف دشمن، امپریالیزم غرب، امپریالیزم شرق، آن سلطهجو، آن قهّار، آن جبار، آن ابیسفیان، آن عقبة بن ابیمعیط، در آن مقطع و همچنین شما در این مقطع، آن امپریالیزم شرق، آن غرب، آن آمریکا، آن انگلیس، آن روسیه، فرق نمیکند، همه امپریالیست، همه سلطهجو، هدف نابودی این نظام، یعنی نظام توحید است؛ هدف ریشهکن کردن این کتاب، یعنی کتاب قرآن است؛ هدف از بین بردن این سدّ است، این کتاب سالهای سال است که خار چشم امپریالیزم غرب و امپریالیزم شرق شده است؛ هزار و خردهای سال است که خار در چشم آنها است؛ چون به مجرد اینکه میآید ببلعد، بکشد، نابود کند، بخورد، استعمار کند، یک دفعه او فریاد میزند، «وَما لَكُم لا تُقاتِلونَ في سَبيلِ اللَّهِ وَالمُستَضعَفينَ»، چرا نشستهاید؟! چرا قیام نمیکنید! چرا به دفاع از حریم مستضعفین بر نمیخیزید! دوباره کلهها بلند میشود، دوباره خارها بلند میشود، این کتاب کارش این است؛ لذا هدف این است که این کتاب را از بین ببرند.
خوب البته از بین بردن یک ایدئولوژی هم راههایی دارد؛ گاهی ممکن است اسم آن باشد و رسم آن نباشد، یک نوع از بین بردن است. گاهی هم صهیونیسم بین المللی که اصلا میخواست خود کتاب را از بین بردارد، یادتان است، چند سال پیش قرآنهایی چاپ کرده بود که بعضی از آیات قرآن را از داخل آن درآورده بود. یهود، صهیونیزم، آنها که بر منافع کشورهای اسلامی میخواهند چنگ بیندازند؛ اینجا قرآن میگوید که، فَآوَاكُمْ، شما مستضعف بودید، خداوند پناهتان داد، أَيَّدَكُمْ بِنَصْرِهِ، شما را با نصرش و پیروزیاش یاری کرد، وَرَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ، و به شما طیبات را روزی کرد، کدام طیبات را؟ طیباتی که از شما گرفته بودند، دامداریتان را که برده بودند، ارزاقتان را که گرفته بودند؛ شما قیام کردید، بپاخاستید، دو مرتبه به سمت شما سرازیر کرد، دوباره ارزاقتان را به سمت شما سرازیر کرد، زمینهایتان را بارور کرد، دامداریتان را رایج کرد، چون شما قیام کردید، تعادل داد به جامعهی شما.
خبر شُکر را با شُکر اشتباه نکنید
«…لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ»، خب، شما باید شُکر کنید، شکر کنید؛ این نکته را هم بگویم که شُکر یعنی چه؟ شکر را ما مسلمانها غالبا با خبر شکر اشتباه میکنیم، مثلا وقتی که چشم را ما احساس میکنیم داریم، میگوییم الحمدلله، این الحمدلله که شکر نیست، این خبر شکر است. شکرِ چشم غیر از خبرِ شکرِ چشم است، الحمدلله که من سالم هستم، این میشود خبر شکر،
خود شُکر چیست؟ خود شکر این است که این سلامتی، این چشم، این گوش، این هوا، این آب، این زمین، این معادن، همه بر اساس معیارها و مقدارهایی که خدا تنظیم کرده است به کار صحیح و جهتدار بیفتد؛ این متن شکر است و آن وقت آنگاه که به کار صحیح و جهتدار افتاد خبر شکر: میگویید الحمدلله. دیدید در همین دعای ندبه هست که امام زمان میآید، جباران را میکوبد، نابود میکند، از بین میبرد، خب، وَ نَحْنُ نَقُولُ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِين؛ ما که در پرتوی حرکت او، با همگامی و همکاری نابود کردیم نظام طاغوت را، آن وقت آنجا خبر شکر است که میگوییم الحمدلله.
پس خبر شکر را با شکر اشتباه نکنید، چون تا میگویند که آقا شکرگزاری کن، یادمان میافتد که بگوییم خب الحمدلله، شکراً لله، اشکُرکَ یا الله؛ نه این خبر شکر است، شکر یعنی تقدیر، یعنی اندازه، یعنی معیار، بر اساس معیارها، راه رفتی، حرکت کردی، بعد در دلش تشکر کن. ببینید در دل جنگ، پیامبر(ص) آنگاه که فاتح میشود، آنگاه که این جمعیت بر اساس حرکتهای رسول(ص) فاتح شده است، آن وقت میگویند، «فَسَبِّح بِحَمدِ رَبِّكَ وَاستَغفِرهُ»، اینجا خبر شکر است.
خیانت به رسول، خیانت به امانتهایتان است
خب بعدش چه میگوید؟ میگوید، مستضعفین، شما را پیروز کردیم، شما را حرکت دادیم، شما را آگاهی دادیم، شما را نصرت دادیم، شما را تأیید کردیم، شما را بر دشمن مسلط کردیم، اما اگر باز یادتان برود و به مبارزهی خود ادامه ندهید یا جهتهای مختلف را بگیرید، باید بدانید که نابود خواهید شد، «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا»، آنگاه که مستضعف هستید و بر دشمن پیروز میشوید، «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَخُونُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ»، اگر به مبارزهی خود ادامه ندهید، خیانت به الله و رسول کردهاید، مواظب باشید، خیانت به الله و رسول نکنید!
بعد چه میشود؟ خیانت به الله و رسول از قدرت او کم میکند؟ خیر، «وَتَخُونُوا أَمَانَاتِكُمْ»، وقتی به مبارزهتان ادامه ندهید آن وقت خیانت به امانتهایتان میکنید، دوباره منابعتان را میبرند، دو مرتبه اورانیومتان، مستان، طلایتان را، نفتتان و از همه مهمتر منابع فرهنگیتان را، شرفتان، ناموستان، غیرتتان، دینتان، اسلامتان، قرآنتان، رسولتان، همه در معرض خطر قرار میگیرد.
پس اگر تداوم مبارزه را از یاد بردید، به الله خیانت کردهاید، به رسول خیانت کردهاید و در نتیجه به امانتهایتان خیانت کردهاید، «وَتَخُونُوا أَمَانَاتِكُمْ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ».
بُعد دوم مبارزه، تداوم مبارزه است/ خطر انحراف از مسیر راستین
خب، پس اینجا توجه داشته باشید، مستضعفین دستهی سوم، آنگاه که پیروز میشوند، بر اساس توصیه قرآن اول حمله میکنند، غول استثمار و مار استعمار را میکوبند، سرش را به سنگ میزنند، اما یادشان نمیرود که این مار افسرده ممکن است باز بیدار شود؛ اینجا بُعد دوم مبارزه، یعنی تداوم مبارزه نیاز هست و از همه مهمتر، آنچه که مبارزه را از بین میبرد، انحراف از مسیر راستین آن است.
مبارزهای آغاز شده است در ابعاد مختلف، عرض کردم، من در ارزیابی خودم مرجعیت و پیشوایی نایب الامام را فقط از یک بعد نمینگرم، از بعد مبارزهی با طاغوت نمینگرم، من خدا را شاهد میگیرم دلایل زیاد دارم، که مبارزهی این مرد بزرگ، این مرجع آگاه، این انسان آزادهای که به مرجعیت شَرَف اعتبار داد، نه فقط در بعد مبارزهی با طاغوت است، با امپریالیزم غرب است، آن که بیچاره فاتحهاش خوانده شده، چون امپریالیزم غرب با زور میآید، بده من منابعت را، خب حالا دزد را میشناسم، باید منافعت را ببرند، خب میدانم، مسلسل کشیدن، نابود کردن، کشتن، این پیدا است، هر کسی میداند، اما مبارزهی این مرد، خدا را شاهد میگیرم دلائل زیادی هست، در بُعد با آن استثمارگری که خود را به عنوان رقیب معرفی میکرد، عجیب بود.
من اعتقاد دارم و دلائل زیاد دارم که حرکت این مرد آگاه و پیشوای مبارز و مجاهد، در بُعد مبارزهی با امپریالیزم شرق، با مارکسیزم، با کمونیزم، از جهات مختلف خیلی قابل اهمیت است تا نسبت به مبارزهی با امپریالیزم غرب.
مارکسیزم به هیچ عنوان قابل دفاع نیست
از این بُعد عجیب است، که ما گاهی جهات ظاهر یک مبارزه را میبینیم، ولی نمیدانیم آنچه که در دلش هست، این نهضت، مارکسیزم را در این مملکت کوبید؛ این نهضت ثابت کرد به تمام جوانان ما که جوانان عزیز، مارکسیزم، کمونیزم، به هیچ عنوان قابل دفاع نیست، قابل ائتلاف نیست، چون اینها هرگاه سفرهای انداخته میشد، عرض کردم، میآمدند سر سفره مینشستند؛ خونهایش را دیگری میداد، کشتههایش را دیگری میداد، داغهایش را مادران مسلمان میدیدند، گریههایش را پدران مسلمان میکردند، آههایش را بچههای مسلمان میکشیدند که پدرانشان را از دست داده بودند، آن وقت این آقا میآمد جایش را سر سفره باز میکرد که «بله این حرکت یک حرکت طبقاتی است، این نهضت، یک نهضت طبقاتی است برای از بین بردن…!» این حرفها چیه؟ این نهضت یک نهضت توحیدی است.
امپریالیزم شرق با قیافه رقیب میآید/ مسلمان دو دشمن دارد
عزیزان، جوانان، نکند مسیر مبارزه منحرف شود! وحشت این نیست که در بُعد امپریالیزم غرب مبارزه منحرف شود، نه، آنجا وحشت نیست، چون آنجا همهی شما میدانید که استعمار غرب دزد است، چپاولگر است، غارتگر است، آمریکا دزد است، انگلیس دزد است، همه میدانید، همه هم شواهد زیاد دارید، اما در بُعد امپریالیزم شرق و مارکسیزم این خطرناک است، چون با قیافهی رقیب میآید و یادمان باشد، اگر ما متمایل به هر کدام از جهتها شدیم، حالت «حنیف» را از دست میدهیم.
چون باز مبارزه رنگ توحیدی به خودش گرفته است، آقایان با یک اعلامیه مینویسند: «بله ما آمادهی ائتلاف هستیم، آن گروههایی که خیانت کردند، منفور خود ما هستند، بیایید ما که هدف مشترک داریم، برای نابودی امپریالیزم غرب بپاخیزیم…»؛ نهخیر، چون ما به عنوان یک مسلمان، ببینید یک اتحاد مثلث را، یک مبارزهی مثلث را توجه کنید؛ مسلمان دو دشمن دارد؛ امپریالیزم غرب و امپریالیزم شرق؛ اگر یکی از آنها آمد و گفت بیاید ائتلاف کنیم، چرا؟ چون دشمن مشترک داریم، خب معنی آن این است که، آقای مسلمان با مارکسیزم و کمونیزم و امپریالیزم شرق اتحاد کن برای کوبیدن امپریالیزم غرب؛ خیلی خب حالا اگر امپریالیزم غرب هم آمد و گفت آقای مسلمان، ما که یک دشمن مشترک داریم و آن مارکسیزم است، مسلم با مارکسیزم مخالف است، امپریالیزم غرب هم با مارکسیزم مخالف است، بیا دست به دست هم بدهیم برای کوبیدن امپریالیزم شرق!
این وسط مسلمان چه میشود؟ خب معنی آن همین میشود، که همین بوده، که امپریالیزم غرب و امپریالیزم شرق هم یک دشمن مشترک دارند و آن چیست؟ اسلام. پس دست به دست هم بدهند تا ریشهکن کنند و آنها این کار را کردند!
کتاب بسیار جالبِ «سیاست مافوق صنعتی نظامی [با اسم اصلی پنتاگونیزم] را ببینید، مال خوان بوش رئیس جمهور دومینیکن [( ۱۹۰۹ـ۲۰۰۱) Bosch, Juan Domingo]، چقدر دقیق مشخص کرده است که این دو تا امپریالیزم غرب و شرق، هر دوی آنها بر سر یک سفره غذا میخورند و هدف هر دوشان نابود کردن جهان دیگر است و استثمار مستضعفین است، البته مستضعفین عبارتی است که مال من است.

این یک نکته را یادمان نرود و یادمان باشد همیشه که مبارزه دو سیما دارد، دو چهره دارد، دو بُعد دارد، یکی حمله، یکی تداوم؛ و یادمان باشد، به هر نغمهی ائتلافجویانهای فریاد دورباش بدهیم؛ قرآن به ما چه چیزی میگوید؟ «فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا»؛ شما شبانهروز چه میگویید؟ به پیشگاه خداوند میایستید و با اخلاص میگویید، «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ»، من راه مستقیم را میخواهم و این را هم همیشه باید بگوییم؛ همیشه باید بگوییم چون همیشه استعمار غرب و استعمار شرق با طرحها و نقشههای جدید به سراغ ما میآید؛ این یک نکته یادمان باشد.
پایگاه ولایت فقیه به زعامت آیت الله العظمی خمینی
نکته دیگری باز گفتند، سپاس بگویم از همهی برادران، از همهی عزیزان، از همهی دوستان. بنابراین توجه داشته باشید، نکتهای که خیلی باز تذکر میدهم روی آن، مبادا مبارزه توحیدی شما، رفقا به هیچ عنوان نباید پایگاه «ولایت فقیه» را که هماکنون، چون شخص نائبالامام که مطرح نیست، پایگاه مطرح است، منتهی الآن پایگاه ولایت فقیه به زعامت و رهبری و قیادت و پیشوایی یک انسان دلسوز، آگاه، بیدار، مجاهد، ازجانگذشته و مرد عشق در راه توحیدباخته، به نام آیت الله العظمی خمینی است [3 صلوات حاضرین]؛
و فراموش نکنید اگر شما اینجا اجتماع کردید باز به اعتبار علاقهی به همین خط و همین راه است فقط. همین راه شما را اینجا کشاند، مبادا دیوهای بیرون باز مجددا مسیر مبارزه را منحرف کنند.
عشق به اشخاص مطرح نیست، راه و هدف مطرح است
شما اینجا تحصن کردهاید برای چی؟ برای اینکه میگویید یک نفر، یک نفر انسان دلسوز و وابستهی به این پایگاه، به نام حجتالاسلام والمسلمین جناب آقای طاهری [صلوات حاضرین]، این بزرگمردی که وابستهی به این پایگاه است، عشق به ایشان نیست که شما را اینجا جمع کرده است، ما عشق شخصی نداریم با کسی، عشق به هدف است، عشق به راه است، عشق به خط است، عشق به پایگاه است، فرد ایشان مطرح نیست، هرکس دیگری هم که وابستهی به این پایگاه باشد. چرا هیجان نشان میدهید برای این همه مردان تلاشگر؟ چرا وقتی میگویم انسانِ بیدارِ آگاهی، همچون آیت الله منتظری [صلوات حاضرین] و سایر وابستگان به این خط را اسمشان را میبرم، فریاد میکشید، چرا؟ چون شخص ایشان که مطرح نیست، راه مطرح است.
چرا صلوات بر اسم این بزرگان میفرستید؟
شما میدانید وقتی نام یکی از این بزرگان برده میشود، صلوات میفرستید، نام آیتالله بزرگ برده میشود سه تا صلوات میفرستید، شما به ایشون صلوات میفرستید؟ اشتباه نکنید، صلوات دارید بر محمّد و آل محمّد میفرستید [صلوات حاضرین]؛ نه صلوات به ایشان است، نه صلوات وابستگی به وابستگان این راه است، صلوات به اعتبار وابستگی به شخص شخیص پیامبر گرانقدر اسلام محمد بن عبدالله(ص) است [صلوات حاضرین]؛ صلوات به اعتبار وابستگی به راه جوانمردانهی علی(ع) و فرزندان علی است[صلوات حاضرین].
صلوات به اعتبار و وابستگی به حریم شکوهمند و مقدس قطب عالم وجود و واسطهی بین غیب و شهود، امام زمان، مهدی موعود (عج) است[صلوات حاضرین]؛ بنابراین و خود آن بزرگواران تازه به اعتبار وابستگی به خدا است؛ فراموش نکنیم. بنابراین توجه بفرمایید برادران عزیز، خسته شدید، این نکته را باز تذکر بدهم، راه این مرد فراموش نشود، این راه حنیف است، «زَيْتُونَةٍ لَا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ» است، فراموش نکنید.
سپاسگزاری از آیت الله خادمی/
اینجا خانهای کوچک است و منشأ تاریخی بزرگ
نکتهی دیگر اینکه قاعدتا میبایستی من بگویم، برادران عزیز، تشکر و سپاس از ایشان کنم چون گفتند بعضی از این جوانان، اینجا دو-سه شبانه روز است، دو شبانه روز است که نخوابیدهاند، اینها قاعدتا میگردند در بین آن کسانی که استراحت کردهاند، این خیلی اهمیت دارد، این خیلی ارزش دارد، بنابراین نمیدانم تشکر کنم؟ چون برای کسی نیست، فقط من به نمایندگی از شما اجازه بدید از محضر مبارک عزیزی که هرگاه مشکلی برای شما پیش میآید به سوی خانه او میدوید و او بیدریغ درب منزلش را به روی شما میگشاید، یعنی حضرت آیت الله خادمی[صلوات حاضرین]، از این سرور عزیز سپاسگزاری کنم، از خانوادهی ایشان سپاسگزاری کنم و بگویم که اینجا بیتالشرف اسلام است، اینجا خانهی اسلام است، اگرچه محقر است، اما اگر از نظر بُرد و مکان و کیفیتِ ظاهری محقر است، اینجا خانهی زهرا (س) است که به تعبیر آن برادر مُفکّر، خانه کوچکی که در تمام تاریخ بزرگ پیشی میگرفت، اینجا خانه کوچک است و میشود منشأ تاریخ بزرگی باشد؛ از این بزرگوار سپاس بگویم.
در آخر مثل اینکه نوشتهای از طرف ایشان ظاهرا صادر شده است، نمیدانم برای چه برنامهای است، میخواهند به اطلاع همهی شما عزیزان برسانند.
خدایا به برکت امام نور به برکت امام نور …، من یک چند جملهای هم دلم نمیآید با امام زمان(عج) حرف نزنم [صدای گریه حاضرین]، یا بقیه الله، یا حجت الله، خدایا تو شاهدی، تو آگاهی، تو هوشیاری ای خدای بزرگ و آنگاه که روزنههای امید تماما بسته میشود و وجودمان را میآید یأس بگیرد، حرمان بگیرد، میگویند فلانکس مخالفت کرد، فلانجا را کوبیدند، خب اینها آثاری است، انسان است دیگر، یأس میآید او را بگیرد بعد یک مرتبه متوجه میشود ما ارباب داریم، ما ولی نعمت داریم، ما مولا داریم؛
خدایا تو شاهدی من از سوز، خدمت این بزرگوار عرض میکنم، خدایا تو شاهدی عشق به این امامِ پاک در تمام وجود ما هست، یا بقیهالله، ای کوبندهی استثمارگران، ای کوبندهی سلطهجویان، ای غانم جباران، آقاجان عنایتی فقط بفرما (الهی آمین)، خدایا تو را به برکت این امام نور، به برکت این پیشوای نور، به برکت این پیشوای عزیز، دریچهها و روزنههای امید، آن هم امید توحیدی را به روی همه ما باز کن. (الهی آمین)
خدایا به برکت این امام نور، به برکت این پیشوای نور، به برکت این پیشوای عزیز که پیوسته مایهی امید ما است، اجازه نمیدهد یأس به وجود ما بیاید، نظارت دارد، خدایا همین الآن دعاهای او را برای پیروزی تمام مسلمانان بر امپریالیزم شرق و غرب و استجابت دعای آن بزرگوار را شامل حال همهی ما بگردان. (الهی آمین)
خدایا عشق ما را، ایمان ما را، به راه خودت، به راه اولیائت، به قرآنت خدایا که در سراسر اعمال ما، نفس زدنهای ما، تحصن ما، از خانه بیرون آمدن ما، مغازه بستن ما، مغازه باز کردن ما، چراغانی نکردن ما، چراغانی کردن ما، همهی کارهای ما، فقط عشق به تو، راه تو، حرکت برای تو، به سوی تو، به سوی اولیای تو که همان راه تو است وجود داشته باشد. (الهی آمین)
خدایا در آخرین سخن، در ظهور موفور السرور امام نور، تعجیل بفرما. (الهی آمین)
شرّ استثمارگران شرق و غرب را از سر مسلمانان کوتاه بفرما. (الهی آمین)
خدایا روز جمعه بود، عیدالله، این جمعیت مدتی است برای یک امری تحصن کردهاند، خدایا تو شاهدی ما به هیچ نیرویی جز نیروی تو متکی نیستیم و خدایا میدانیم چون فرمودهی پیغمبر تو است که خدای بزرگ در اوج قدرتِ قدرتمندان و اقتدارشان آنها را میتواند به راحتی بکوبد و میکوبد،
خدایا وقتی که راه تو باشد، به سوی تو باشد، تو خودت فرمودهای فَایّدکم بنصره، تو خودت فرمودهای نَصَرَکُم، تو خودت پدران ما را پیروز کردی، تو خودت از طیبات خودت به آنها نشان دادی، خدایا به حق پیامبرانت و مجاهدان راهت، أَنْزِلْ عَلَيْنَا مَائِدَةً مِنَ السَّمَاءِ… (الهی آمین)
تَكُونُ لَنَا عِيدًا لِأَوَّلِنَا وَآخِرِنَا (الهی آمین)
اَللّهُمَّ اجَعَلْنا مِنْهُمْ بِک (الهی آمین)
اَللّهُمَّ اجَعَلْنا مِن حزبِک (الهی آمین)
اَللّهُمَّ اجَعَلْنا مِن اولیائِک (الهی آمین)
اللّهم اصلح کلّ فاسدٍ من امور المسلمین (الهی آمین)
اللّهم يا مطلق المکبل الاسير، فُکَّ کُلِّ اَسیر (الهی آمین)
خدایا این جمعیت را که برای نجات و آزادی این برادر و سرور مجاهد و ارزشمندی که از میان ما رفته است، یا بهتر بگویم او را از میان ما بردهاند و ربودهاند، خدایا به برکت خودت در استخلاص و آزادی او و سایر همرزمانش و سایر افراد دربند و اسیر، خودت برای رهایی و استخلاص آنان عنایت بفرما (الهی آمین)
و آخر دعوانا أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين.
***
متن پیام آیت الله خادمی
مجری: توجه بفرمایید؛
بنا به امر حضرت آیت الله خادمی، مرقوم مبارک ایشان که ممضی به امضای شریف ایشان است و به خط مبارکشان نوشتهاند برای دوستان قرائت میشود:
بسم الله الرّحمن الرّحیم و به نستعین،
جامعهی روحانیت، ضمن تشکر فراوان، از همدردی همگانی و همبستگی کامل مردم شریف و محترم اصفهان، از تجار و کسبه و دانشجویان عزیز، از پیشآمدی که منجر به کشته شدن و ضرب و جرح مسلمین بیگناه گردید، تأسف و تاثر شدید خود را اعلام و اکنون نظر به مذاکرات جاری در مورد آزادی حضرت حجت الاسلام والمسلمین جناب آقای طاهری (صلوات حاضرین)، مقتضی است از روز شنبه، فردا، ۱۴ مرداد ماه جاری، به کار و تجارت خود موقتا ادامه دهند، ولی، ولی تا وصول نتیجهی قطعی، تعطیل حوزههای درس و نماز جماعت و منابر روز ماه مبارک رمضان بر حسب اعلامیهی سابق علمای اعلام ادامه خواهد داشت و اگر خدای نخواسته به خواستهها عمل نشود البته تعطیل عمومی مجددا عملی خواهد شد.
سید حسین الموسوی الخادمی
جمعیت: صحیح است، صحیح است، صحیح است؛
یکی از حضار: آقا همین خوبه ولی تحصن هم باشد؛
حاضرین: تحصن هست، تحصن هست، مغازههایمان هم باز است. (صحیح است)
توجه بفرمایید! آقایون توجه بفرمایید!
عطف به اعلامیهی حضرت آیت الله خادمی (صلوات حاضرین)، کلیهی متحصنین اعلام میدارند که ما تا حصول نتیجهی قطعی و صد درصد یعنی بازگشت حضرت آیت الله طاهری به اصفهان (صلوات حاضرین)، به تحصن خود ادامه خواهیم داد.
جمعیت: صحیح است، صحیح است، صحیح است، صحیح است، صحیح است، صحیح است…
متشکریم.