اختصاصی- سخنرانی آیت‌الله خامنه‌ای در مدرسه چهارباغ اصفهان

دشمنان خط نبوت و بعثت/ بازگشت به خویشتن اسلامی خویش

آنچه در ادامه می‌خوانید، سخنرانی منتشر نشده آیت‌الله سید علی خامنه‌ای، به مناسبت بعثت پیامبر اسلام(ص) در مرداد 1358 است که در مدرسه چهارباغ اصفهان ایراد شده است و به طور اختصاصی توسط اصفهان زیبا منتشر می‌شود

تاریخ انتشار: 10 ماه قبل
مدت زمان مطالعه: 25 دقیقه
دشمنان خط نبوت و بعثت/ بازگشت به خویشتن اسلامی خویش

به گزارش اصفهان زیبا؛ آنچه در ادامه می‌خوانید، سخنرانی منتشر نشده آیت‌الله سید علی خامنه‌ای، به مناسبت بعثت پیامبر اسلام(ص) در مرداد 1358 است که در مدرسه چهارباغ اصفهان (مدرسه امام صادق ع) ایراد شده است و به طور اختصاصی توسط اصفهان زیبا منتشر می‌شود. صوت این سخنرانی از آرشیو شخصی استاد سید حسن نوربخش در اختیار ما قرار گرفته است.

در این سخنرانی علاوه بر فلسفه تاریخ و فلسفه بعثت انبیاء، به اتفاقات روز نیز اشاره شده است.

***

حجت الاسلام محمدحسین حسینی رامشه‌ای: … توجه شما را به شعری که توسط برادرمان جناب آقای مرشدزاده خوانده می‌شود، جلب می‌کنم و آنگاه سخنرانی برادر مبارز نستوه، دانشمند بیدار و متعهد جناب آقای خامنه‌ای شروع می‌شود، تکبیر…

+ الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر

[شعرخوانی و مداحی مرشدزاده:]

بسم الله الرّحمن الرّحیم؛

تا خاتم انبیاء برانگیخته شد، شیرازه‌ی کفر و جهل بگسیخته شد

طرح دگری برای پیروزی حق، با دست محمد به جهان ریخته شد (صلوات حاضرین)

از نهضت خاتم رسولان، فرهنگ به خود گرفت سامان

گر[نامفهوم] دست همت او، پی‌ریزیِ کاخ عدل و احسان

درس شرف و فضیلت و جود، آموخت به اجتماع انسان

بر دفتر جهل و [نامفهوم]، همواره کشید خط بطلان

آورد کتاب علم و بینش، آن منشی کارگاه امکان

گنجینه علم یاب است، مجموعه فضل یا که قرآن

بر ساحت اقدس کتابش، هرگز ننشسته گرد [نامفهوم]

هر روز تجلی‌اش شود بیش، رخساره‌ی تابناک فرقان

تنها نه به شرق بلکه در غرب، قرآن شده است پرتو افشان

با گسترش علوم[…] گردد، این آینه خوب‌تر نمایان

ای ختم رسل که از ثنایت، عاجز شده [نامفهوم] سخن‌دان

در وصف تو گفت ایزد پاک، لَوْلاكَ لَمَا خَلَقْتُ الْأَفْلاكَ

زان روز که جلوه کرد اسلام، شد روز بتان سیاه چون شام

در کعبه، پیامبر گرامی با [نامفهوم] شکست اصنام

در راه سعادت جهانی، یک دم به جهان نداشت آرام

نثار روحش صلوات

(اللّهم صلّی علی محمّد وآل محمّد و عجّل فرجهم و اهلک اعدائهم)

در راه سعادت جهانی، یک دم به جهان نداشت آرام

می‌کرد ستیزه با ستم‌گر، زآغاز حیات تا به الآن

نگذاشت که بی دریغ پامال، [نامفهوم] حقوق ناکام

منشور اخوت و مساوات، بر خلق جهان نمود اعلام

از آینه‌ی [نامفهوم] آل ادیان، دینش بزدود گرد اوهام

فرسوده نگشته و نگردد، آیین وی از گذشت ایام…

ای فخر امم، مناقب تو، برتر بود از عقول و افهام

در وصف تو گفت ایزد پاک، لَوْلاكَ لَمَا خَلَقْتُ الْأَفْلاكَ

برای اعلام آمادگی خودتان تا تشریف فرمایی برادر دانشمندِ متعهد، آقای خامنه‌ای، سه تکبیر.

+ الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر

حسینی رامشه‌ای: به یک خبر برادرها و خواهرها توجه فرمایید؛ از شب جمعه‌ی همین هفته، به دعوت حضرت آیت‌الله طاهری (صلوات حاضرین)، دانشمندِ مجاهد و متعهد، جناب آقای دکتر روحانی، چهره و یار قدیمی که همه‌ی اصفهانی‌ها او را می‌شناسند، در مسجد سید اصفهان بعد از نماز مغرب و عشاء، به مدت [نامفهوم] سخنرانی دارند و باز قبل از این‌که دانشمندِ مجاهد و متعهد، حضرت حجت الاسلام والمسلمین، برادر جناب آقای خامنه‌ای سخنرانی خود را شروع کنند، تکبیر.

+ الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر

آیت الله خامنه‌ای:

[تاریخ، آیینه زمان ما]

بسم الله الرّحمن الرّحیم

«رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلًّا لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ» [آیه 10 سوره مبارکه حشر]

ربّنا و صلّ على حبیبك و نجیبك و صفیِك و خیرتك في خلقك، حافظ سرّک […]آلاتك، بشیر رحمتك و نذیر نقمتك، سیدنا ابوالقاسم محمّد (صلوات حاضرین) و علی آله الاطیبن المنتجبین، الهدات المعصومین المهدیّین سِیَّما بقیة اللهِ فی الاَرَضین و علی جمیع الانبیاء والمرسلین و علی جمیع الشهداء والصالحین و علی ائمه المؤمنین و ولاة امر المستوعفین سیّما امامنا و قائدنا الامام خمینی (سه صلوات توسط حاضرین)

«لَقَد جاءَكُم رَسولٌ مِن أَنفُسِكُم عَزيزٌ عَلَيهِ ما عَنِتُّم حَريصٌ عَلَيكُم بِالمُؤمِنينَ رَءوفٌ رَحيمٌ» [آیه 128 سوره مبارکه توبه]

بعثت پیامبران بزرگترین موتور محرک تاریخ

بزرگداشت و تجلیل از بعثت، برای یک امت و یک جامعه، یک فریضه است؛ مخصوصا آن امتی که خود در حال یک بعثت است و این به خاطر ارزش و اهمیتی است که به زنده بودن و حیات اجتماعی یک امت می‌شود داد. یک امت اگر زنده باشد، اگر دارای حیات باشد، اگر دارای انگیزش باشد [نامفهوم] کند که شایسته‌ی باقی‌ماندن است. «بعثت» یعنی برانگیختگی، یعنی زنده شدن، یعنی به‌پاخاستن پس از رکود، پس از خوابیدگی‌های درازمدت.

بعثت پیامبران و برانگیختگی آنان، بزرگترین عامل و موتور محرک تاریخ بود و این است تحلیل و پاسخ درست به مسئله‌ی حرکت تاریخ. امروز امت ما و ملت ما در بحبوحه یک بعثت است. پس از خوابی طولانی، پس از مرگی طولانی، پس از [نامفهوم]، دست‌های عناصر و سلطه‌های مخالف با حیات انسان بر ما تحمیل کرده بود و ما امروز بیش از همیشه احتیاج به آن داریم که بعثت را بشناسیم، این مبدأ تحول تاریخی ما است.

در طولِ تاریخِ انسان، به نقاط برجسته و روشنی برخورد می‌کنیم؛ مطالعه‌گر تاریخ، تاریخ را، یک واحد پوینده و زنده و متحرک می‌بیند. این زنده بودن، پویایی و این حرکت از کجا است؟ مطالعه‌گر تاریخ، اگر به تاریخ نگاه کند، این سیلابِ پدیده‌هایِ زندگیِ انسان را، در جا به جا و نقطه به نقطه، دارای درخشندگی‌هایی می‌بیند؛ اگر این درخشندگی‌ها نمی‌بود، تاریخ انسان، یک‌سره رکود بود، یک‌سره تاریکی و ظلمت بود. این درخشندگی‌ها و این نقاط روشن، بعثت‌ها و نبوت‌هایند.

آغاز پیدایش انسان با یک بعثت همراه بود

طبق تحلیلی که اسلام از تاریخ می‌کند، آغاز پیدایش انسان با یک بعثت همراه بوده است. انسان هرگز روزگاری را بدون نبوت، بدون داشتن یک بعثت الهی، نگذرانیده است. بشر با بعثت زندگی خود را آغاز کرد، و حرکت خود را شروع کرد، و جا به جا و نقطه به نقطه، آن زمان که این حرکت کند می‌شد، یا منحرف می شد، باز موتور تحریک‌کننده‌ی انسان، یک بعثت دیگر و یک نبوت دیگر بود.

پیغمبری در میان امتی و [نامفهوم] مبعوث می‌شود؛ به فرهنگ قرآنی نگاه کنید، همه جا پیدایش رسولان با عنوان و تعبیر بعثت مورد ذکر قرار گرفته است: «إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ» [آیه 164 سوره آل عمران]، در تعبیرات امیرالمؤمنین(ع)، تعبیرات نهج‌البلاغه، با، نام بعثت مورد تاکید و تکرار است: فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ.

پیغمبر در یک جامعه‌ی جاهلی و طاغوتی، یک فردی از میلیون‌ها انسان است، انسانی است اگر چه برار از انسان‌های دیگر، اگر چه با جوهری و با عنصری فاخرتر و ممتازتر از انسان‌های دیگر، اما به هر حال انسانی است در میان انسان‌ها. در باطن پیامبر، در روح پرتلاطم و اقیانوس عمیق دل و جان او، هیچ‌گونه تموّجی وجود ندارد، آتش‌فشان خاموشی است که گوشه‌ای [نامفهوم]، کسی او را نمی‌شناسد، جهانی با او گرم نمی‌شود: «أَلَم يَجِدكَ يَتِيماً فَـَاوَى، وَوَجَدَكَ ضَالّاً فَهَدَى»[آیه 6 سوره ضحی].

خدای متعال این آتش‌فشان خاموش را به حرکت وامی‌دارد، به حرکت درمی‌آورد. پیامبر به وسیله‌ی وحی الهی مبعوث می‌شود. بعثت پیامبر، در آغاز کار برانگیختگی و بیداری خود او است. پیغمبر آن روزی که در کوه نور و غار حرا با خدای خود راز و نیاز می‌کند، آمادگی خود را برای این انفجار، تأمین و تدارک می‌بیند، [نامفهوم] با پیام الهی آغاز می‌شود، «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ، خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ» [آیات آغازین سوره علق].

آن موجود خاموش، آن آتش‌فشان خاموش و راکد، ناگهان به تلاطم و جوش و خروش در می‌آید. سیل مذاب و اندیشه‌ها از دهانه‌ی او سرازیر می شود، اول او به جوش می‌آید، اول او برانگیخته می‌شود، اول او مبعوث می‌شود و با بعثت خود جهانی را به جوش می‌آورد، مبعوث می‌کند و برانگیخته می‌کند.

جهان با بعثت پیامبر، حالت دیگری پیدا می‌کند، روزگار نویی به خود می‌بیند، از وضعی که در گذشته داشت تغییر شکل می‌دهد، راهش عوض می‌شود، آرمانش عوض می‌شود، جامعه‌ی توحیدی جای جامعه‌ی طاغوتی را می‌گیرد، این است داستان نبوت‌ها و بعثت‌ها و این است داستان تاریخ.

راه ما، راه پیامبران است/ در آیینه تاریخ

پیغمبر با وحی الهی مبعوث می‌شود، بعثت پیامبر یعنی «فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ» [آیه 22 سوره ق]؛ حقیقت‌های عالم در مقابل چشم پیامبر آشکار می‌گردد. او می‌بیند که جامعه‌ی او چگونه دچار کج‌روی است، او می‌بیند که چگونه کاروان انسانیت به سوی راه خطا و به سوی سرمنزل ویرانی و نابودی و هلاکت در حرکت است. [نامفهوم] در او به وجود می‌آید که جامعه‌ی خود را از این مسیر پرخطر بازبدارد؛ مردم به دو گروه تقسیم می‌شوند، بعضی به دنبال او می‌آیند، بعضی راه او را می‌بُرَند و نزاع حق و باطل این‌جا آشکار می‌شود: « كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ» [آیه 213 سوره بقره].

پیامبران وقتی مبعوث می‌شوند، جامعه یکپارچه است، جامعه هماهنگ است، همه به سوی هلاکت حرکت می‌کنند. پیامبر همان نذیر و بشیری است که در وسط این [نامفهوم] ظاهر می‌شود، جلوی این کاروان را می‌گیرد، راه خطا را به اون گوش زد می‌کند، حتی مقاومت می‌کند، همه‌ی نیروها را به کار می‌گیرد؛ هم نیروی زبان، تبلیغ می‌کند، هم نیروی اندیشه‌ی سیاسی، مبارزه‌ی سیاسی می‌کند و هم نیروی شمشیر، «وَكَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَكَانُوا» [آیه 146 سوره آل عمران].

پیغمبر وقتی مقابل این کاروان گمراه را گرفت، مردم به دو دسته تقسیم می‌شوند، این آیینه‌ای است برادران من، زندگی خود، سرگذشت خود، مبارزه‌ی خود، انقلاب خود، گذشته و آینده‌ی این انقلاب را در این آیینه‌ی روشن بنگرید. سرنوشت من و شما، سرنوشت پیروان پیامبران است، راه ما، راه پیامبران است، آرمان همان آرمان است، استراتژی همان استراتژی، حتی تاکتیک‌ها در موارد بسیار همان تاکتیک‌ها است. امروز امت اسلامی احتیاج دارد خود را در آیینه تاریخ بنگرد، تا بداند چه بر او گذشته است و چه بر او خواهد گذشت؛ بداند کجا ایستاده است، زمان را و خود [نامفهوم] که «العالِمُ بِزَمانِهِ لا تَهجُمُ عَلَیهِ اللَّوابِس» [امام صادق(ع)- تحف العقول].

این سرگذشت پیامبران، سرگذشت ما است. پیغمبران مبعوث می‌شدند، پیامبر ما در غار حرا مبعوث شد؛ آن روزی که، یا آن نیمه‌شبی که از کوه نور به پایین می‌آمد، در مقابل او نه یک شهر، یک دنیا ظلمت بود، [نامفهوم] که نبود دچار جاهلیت، کسری‌ها و قیصرها هم امپراطوران و سلطه‌جویان بزرگی بودند که با جاهلیت زندگی می‌کردند و از جاهلیت تغذیه می‌شدند. آن که انسان است به کسری و کسری‌ها بار نمی‌دهد، آن که انسان است قیصر‌ها را نمی‌پذیرد، آن که خود را بنده‌ی خدا می‌داند، بنده‌ی دیکتاتور نمی‌شود؛ زندگی باب انسان را می‌خواهد و به کم‌تر از آن بسنده نمی‌کند.

فلاح، واژه‌ای با معنای عمیق/ لا اله الا الله یعنی نفی قدرت‌های طاغوتی

همه‌ی دنیا جاهلیت، همه‌ی دنیا سیاهی، همه‌ی دنیا تغذیه از تاریخی تاریکی و از سیاهی. پیغمبر در مقابل خود دنیایی دنیایی ظلمت می‌بیند، لا اله الا الله را عَلَم می‌کند، شعار می‌دهد؛ این همان سیل مذابّی است که از حنجره‌ی پیغمبر بیرون می‌آید، از دهانه‌ی او می‌ریزد، دنیا را و زودتر از همه‌جا، محیط پیرامون او را می‌جوشاند، برمی‌انگیزد، [بانگ] برمی‌آورد: «قُولُوا لا اِلهَ اِلا الله تُفلِحُوا» [بحارالانوار، ج‌۱۸، ص۲۰۲].

«فلاح»، واژه‌ی عجیبی است فلاح، هیچ‌یک از واژه‌هایی که فرهنگ نوین انقلابی حاکم بر ذهنیت امروز عالم، در مفاهم گوناگون با تعبیرهای گوناگون، گفته‌اند و آورده‌اند [نامفهوم] را ندارد. قُولُوا لا اِلهَ اِلا الله تُفلِحُوا؛ «تفلحوا» از آزادی بالاتر است، تفلحوا از استقلال بالاتر است، تفلحوا از رها شدن بالاتر است. فلاح، رستگاری انسان است، نه فقط رستگاری از قید کسری‌ها و قیصرها که رستگاری از هوی‌ها و هوس‌ها. رستن انسان از همه‌ی قید و بندها، «وَيَضَعُ عَنهُم إِصرَهُم وَالأَغلالَ الَّتي كانَت عَلَيهِم» [آیه 157 سوره اعراف]، با این پیام، با این سخن، با این ره‌آورد ذی‌قیمت، پیغمبر اسلام به میان مردم خود می‌آید.

اینجا است که [نامفهوم] اطراف او را به انگیزش و حرکت درمی‌آورد. ما لا اله الا الله را تا پیش از این آزمایشِ اخیر، بارها و بارها بر زبان راندیم و مفهوم آن را ندانستیم اما به جان شما، ابوجهل‌ها و ابوسفیان‌ها و ابولهب‌های زمان ما، [نامفهوم]های زمان پیامبر مفهوم لا اله الا الله را به خوبی می‌دانستند و می‌فهمیدند. لا اله الا الله یعنی نفی همه‌ی قدرت‌های طاغوتی، لا اله الا الله یعنی نفی شیطان‌ها و شیطنت‌ها، لا اله الا الله‌ی که مردم ما همراه با نغمه‌ی الله اکبر، در تظاهرات خیابان‌ها و کوچه‌ها بر زبان راندند یعنی مرگ بر امپریالیسم اِمریکا و مرگ بر هر قدرت سلطه‌جوی جهانی و این مفهومی بود که از پیش، از خیلی پیش، قدرت‌های جهانی آن را فهمیده بودند و دانسته بودند و با اسلام بر همین اساس مبارزه می‌کردند و مخالفت می‌کردند.

تاریخ ما ولادت تازه‌ای پیدا کرد با تجلیل مَطلَع لا اله الا الله، که در صدر اسلام پیامبر آن را بر زبان آورده بود. باری، پیغمبر وارد می‌شود، لا اله الا الله را می‌گوید، در مکه بعضی ابی‌لهب‌ها هستند و بعضی مقداد‌ها و عمارها و ابوذرها و عبدالله بن مسعودها و احابیشی که در مکه با کمال فقر زندگی می‌کنند، مستضعفان؛ کی با لا اله الا الله مخالفت می‌کند؟ آن کسانی که از لا اله الا الله [نامفهوم] و کی به لا اله الا الله می‌پیوندد؟ آن کسی که لا اله الا الله دل او را به حرکت درمی‌آورد، در او انگیزه و شوق می‌دمد، او را به سوی تعالی و تکامل انسانیش دعوت می‌کند.

مفهوم لا اله الا الله ناگهان مردم را به دو دسته تقسیم می‌کند؛ «معارض» و «سربازان پیامبر» و این دو با یکدیگر درگیری پیدا می کنند. این درگیری فقط سیزده سالِ دوران مکه نیست، فقط ده سال دوران بعد از هجرت نیست، در طول تاریخِ اسلام این درگیری میان این دو دسته و دو گروه وجود دارد. ما باید آن کسان [نامفهوم] را بشناسیم، ضد انقلاب که می‌گوییم هم او است، اگر او را شناختیم، با چشم دشمن‌شناس‌شناس با او روبه‌رو شدیم، آن وقت است که می‌توانیم مبارزه‌ی خود و انقلاب خود را تا سرمنزل واقعی ادامه بدهیم. این مفهوم بعثت است.

امروز معنای جشن بعثت را بهتر می‌فهمیم/ ناگهان دریچه‌ای باز شد

امروز ما داریم بعثت پیامبر را جشن می‌گیریم؛ سال‌های گذشته در دوران طاغوتی هم، این جشن را بار‌ها و بار‌ها گرفته‌ایم، اما آنچه امروز بر ما می‌گذرد، با آنچه دیروز بر ما ساده‌لوحانه می‌گذشت، تفاوت اساسی و جوهری دارد، این چیزی است و آن چیز دیگری است. همچنانی که شما مفهوم آیه‌ی قرآن را در زمان جنگ، در خیابان، در مقابل مسلسل دشمنان بهتر می‌فهمیدید تا در دوره‌ی قرآن و در داخل خانه در روزگار سکوت و رکود و مردگی؛ امروز هم معنای این جشن را بهتر می‌فهمید.

ملت ما بعد از سالیان دراز، [نامفهوم] که بر او زنده شد و به‌پاخاست، با این به‌پاخاستن کسان زیادی و گروه‌های زیادی دشمن‌اند، کی‌ها دشمن‌اند؟ من در وقت کمی که برای این سخنرانی دارم و در این مجال کوتاه اجازه می‌خواهم تا همه‌ی مطلب را کوتاه کوتاه و بریده بریده برای شما برادران و خوهران عزیزم بگویم، روز بعثت است، روز برانگیختگی و [نامفهوم] است، اکنون که از خواب برخاسته‌ایم به هیچ قیمت حاضر نیستیم بخوابیم؛ سال‌های درازی در سلول تنگ و تاریکی با هوای خفه‌اش، با فضای غم‌آلودش، با محرومیتش از نور، از گرما، از هوا، با بوی متعفنِ لجن‌زده‌اش چیزی نفهمیدیم، نه بدی را فهمیدیم، بدی که در آن زندگی می‌کردیم، و نه نیکی‌هایی که در خارج این سلول وجود دارد، اما ناگهان دریچه‌ای باز شد، فضای خوشِ بهاری خود را به ما نمود، نسیم لطیف صبح‌گاه جان ما را به اهتزار درآورد، فهمیدیم [نامفهوم] هم هست، این پنجره را بازتر و بازتر کردیم، دست توانا و معجزه‌گر امام و رهبر ما به ما کمک کرد، ما را به پیش راند، خَلق مسلمان ایران، راه‌ها را پیمود و پیمود، اکنون آن قفس شکسته است، چه کسی حاضر است دوباره به آن سلول، به آن قفس برگردد؟!

من می‌گویم آن قفس هنوز در انتظار من و شما است. هنوز زندانبانان انسان، هنوز اسیرگیران انسان، در کمین‌اند که مرغان از قفس پریده را به قفس برگردانند، اما ما هوشیار باشیم، ما مرغ دانا باشیم که به واسطه دانه‌ای [نامفهوم] ما صید را و صیاد را و کمین‌گاه را و دام را بشناسیم و این را تاریخ نبوت‌ها به ما نشان می‌دهد.

دشمنان خط نبوت و بعثت/ سیاست امپریالیزم در ایران

دشمن‌های پیامبران چه کسانی بودند؟ امروز دشمن‌ها همان‌ها هستند، نخست سلطه‌های بزرگ جهانی، قدرت‌های عظیم جهانی، امپراطوران پول و زور، آن کسانی که فضای حیاتی می‌طلبیدند، پس فضای زندگی مستضعفان را تصرف کردند. آن کسانی که به خاطر راحت خود، رنج دیگران را پسندیدند و پذیرفتند، سلطه‌گرانی که بر اریکه‌های قدرت در [نامفهوم] تکیه زدند تا با خون مستضعفان و با مال مستضعفان و حتی با بازو و نیروی مستضعفان، حکومت شیطانی خود را ادامه بدهند. نخستین دشمنان ما و دشمنان پیامبران و دشمنان خط نبوت و بعثت این‌ها هستند و چرا؟ به خاطر اینکه همیشه در تاریکی بهتر راهزنی و چپاول‌گری می‌کنند.

آن روزی که مردم ما نمی‌دانستند از کجا ضربت می‌خورند، سلطه‌ی امپریالیزم اِمریکا و دست‌نشانده‌اش، صهیونیسم و همه‌ی قدرت‌های ارتجاعی منطقه، آن‌چنان به راحتی زندگی می‌کردند که هیچ بیمی و باکی نبود، بی‌خود نبود که ایران را جزیره‌ی امن خاورمیانه می‌خواندند، زیرا من و شما نمی‌دانستیم چه بر ما می‌گذرد؛ ما ارزش انسان را نمی‌دانستیم، پس از تحقیری که نسبت به ما می‌شد خبر نداشتیم، [نامفهوم] خود را از نعمت‌های زمینی و نعمت‌های آسمانی نمی‌شناختیم، پس اجازه می‌دادیم که این حق را از ما بگیرند، اجازه می‌دادیم که غارت فرهنگی همراه با غارت اقتصادی، چپاول اخلاقی همراه با چپاول معادن زیرزمینی انجام بگیرد، آب از آب روی ما تکان نمی‌خورد، چرا؟ چون خواب بودیم.

به قول سعدی، در داستان آن دزدانی که بر قله‌ی کوهی ملجأ گرفته بودند و عسسان و سربازان حکومت در کمین آن‌ها بودند، می‌گوید شب که دزدان برگشتند، نخستین دشمنی که بر ایشان تاخت «خواب» بود.

اولین و خطرناک‌ترین دشمنی که بر جان ما تاخته بود خواب بود، مرگ بود، آن‌ها به خاطر این بود که می‌توانستند ما را بدوشند. سیاست اِمریکا در ایران این بود که تمام ذخائر زیرزمینی را از ما بگیرند و در مقابل هیچ چیزی که ما بتوانیم بر مبنای او و بر اساس او امید یک زندگی عادلانه را داشته باشیم به ما ندهند، نفت را و گاز را و مس را و همه‌ی منابع را از ما بگیرند، در مقابل به ما وسائل آرایش بدهند، وسائل تجمل بدهند، نسل ما رو خراب کنند، زن و مرد ما را گمراه کنند. اندکی اگر می‌گذشت وضع ما وضع بنگلادش بود، سرزمینی که مشتی گرسنه در آن زندگی می‌کنند بدون اینکه هیچ منبع حیاتی و منبع غذایی در اختیارشان باشد. [؟]به سوی دشمن دراز، موقعیت استراتژیکی ایران، منطقه‌ی حساس میان شرق و غرب برای دشمن اِمریکایی ما بسیار حائز اهمیت بود، آن وقت دربست در اختیارش قرار می‌گرفتیم، حالا مردم می‌خواستند بروند انقلاب کنند، بکنند، چه کار می‌کردند؟

این نقشه‌ی [؟]امپریالیزم در طول چندین ده سال اخیر، بر علیه‌ی ما بود؛ کارگردان این نقشه و مسبب این نقشه، روزی کشورها و دولت‌های اروپای غربی بودند و روزی دولت اِمریکا، آن کسی که با داعیه‌ی حمایت از انسان، در صحنه‌ی سیاست جهان ظاهر شده بود، بزرگ [؟] جان ما آن‌ها کردند، این اولین دشمن؛ امروز هم همان دشمن هنوز هست، فراموش نکنم که سلطه‌ی جهانی وقتی می‌گوییم، وقتی قدرت‌های بزرگ می‌گوییم، برای ما اِمریکا به عنوان یک واحد جغرافیائی مطرح نیست، اِمریکا به عنوان یک قدرت قلدر سلطه‌گر و بیگانه مطرح است که منافع ما با منافع او هم‌آهنگ و سازگار نیست. بنابراین شوروی هم برای ما اِمریکای دیگری است، اروپای غربی هم برای ما اِمریکای دیگری است و بیگانه به هر حال بیگانه است، فرق نمی‌کند.

و دیدید که روس‌ها با برادران مسلمان ما چه کردند؟ و دیدید که روس‌ها با فلسطین چه کردند؟ و اولین دولتی که، دولت اسرائیل، این دولت غاصب، این سگ زنجیری امپریالیزم اِمریکا و انگلیس را به رسمیت شناخت روس‌ها بودند، و دیدید که با مصر چه کردند؟ و با لیبی چه کردند؟ و با برادران افغانی هم‌اکنون چه می‌کنند؟ منتهی دشمنی که با ما شاخ به شاخ بود، اِمریکا بود. ما هرگز فریب نمی‌خوریم؛ ما هرگز اجازه نمی‌دهیم هیچ احدی، هیچ عنصری، هیچ فردی و هیچ گروهی به نام [؟] با دشمنان سلطه‌گر ایران اعم از اِمریکا و شوروی نرد دوستی ببازد. [شعر مردم: صحیح است، صحیح است، صحیح است]

دومین دشمن انقلاب

بیگانه برای ما بیگانه است. آن‌ها هم به ما خیانت خواهند کرد زیرا اسلام ما، بیداری ما، بعثت ما، برانگیختن [؟] آن‌ها است، آن‌ها اگر بخواهند سلطه‌های امپراطوری بزرگ بر دنیا باشند، ما باید بیدار نباشیم، ما باید هرگز زنده نشویم.

این اولین قدرت، اولین دشمن و بزرگترین دشمن. در روزگار ظهور پیامبر اسلام هم همین دو قدرت بودند. قدرت امپراطوری روم شرقی (بیزانس)، و قدرت عظیم سیاسی ایران، هر دو، دو قدرتی بودند که با پیامبر مبارزه می‌کردند، اگرچه نه به ظاهر، اما به وسیله‌ی سگ‌های زنجیری‌شان، اما به وسیله‌ی سرانگشت‌های پلیدشان، اما به وسیله‌ی منافقانی که در [؟] علیه پیامبر و علیه رسالت توطئه‌گری می‌کردند و این دومین دشمن را به ما می‌شناساند.

دشمن دوم ما کیست؟ آن عناصری، آن عناصری که به انقلاب اسلامی با ناباوری نگاه می‌کنند، آن کسانی که حاضر نیستند، قدرت از دست رفته خود را، قدرت مورد آرزو و امید خود را، بر باد رفته ببینند، رؤیاهای شیرین و طلائی را بی‌تعبیر ببینند.

قبل از آنی که پیغمبر اکرم به مدینه وارد بشود، میان اُوس‌ْ وَ خَزْرَج‌ اختلاف وجود داشت؛ دو قبیله‌ی [؟] سالیانی با هم پدرکشتگی داشتند، خون‌ها از هم ریخته بودند و به هیچ عنوان از هم نمی‌گذشتند، اما اختلافات، هر دو گروه را خسته کرده بود، آن‌ها را به ستوه آورده بود، در فکر بودند کسی را پیدا کنند که بر هر دو گروه ریاست کند، [؟]رسیدند به یک شخصیت معروف باعرضه‌ی سیاست‌مداری به نام عبدالله بن اُبّی، یک آدم باهوش، یک آدم سیاست‌مدار، لایق، باعرضه، بنا بود او را به حکومت و سلطنت انتخاب کنند، تا این‌جای قضیه به ما ارتباطی ندارد، اما مربوط می‌شود به…

منافقین در مدینه النّبی

و اینجا است که سخن پیامبر(ص) که پس از برگشت از جهادی خونین به مردم خود می‌گفت، از جهاد کوچک‌تر برگشته‌ایم و اینک رو به سوی جهاد… آشکار می‌گردد. این مرد به خاطر خصلت منفی قدرت‌طلبی، ناگهان در مقابلِ آمدن پیامبر به یثرب و تبدیل یثرب به مدینه‌النبی روبه‌روشد، پیغمبر(ص) آمد کاسه و کوزه‌ی عبدالله بن اُبیّ در هم شکسته شد. مردم وقتی قدرت پیامبر را… روی عقل و ادراک و هوشمندی همان اندازه برخوردار است، وحی و الهام سرچشمه‌ی فیّاض الهی، وقتی یک چنین شخصیتی را دارند به سراغ عبدالله بن ابیّ نمی‌روند، همه تسلیم پیامبر شدند، اختلافات را پیغمبر حل‌کرد. این‌ها را با هم برادر کرد فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا.

عبدالله بن اُبیّ منزوی شد. توجه کنید و زمان خود را بشناسید، عبدالله بن ابی، آن کسی که داعیه‌ی ریاست و حکومت و سلطنت داشت، با آمدن پیغمبر منزوی شد؛ دیگر مردم سراغ او نرفتند؛ این‌جا یک شعبه‌ی مخالفت با پیغمبر پدید آمد. …مخالفت‌های دیگر از داخل جامعه‌ی نبوی، مخالفت عبدالله بن ابی شروع می‌شود و عبدالله بن ابی رئیس منافقین می‌شود. منافقین چه کسانی بودند؟ منافقین را فقط آن کسانی ندانید که ایمان‌شان ضعیف است یا ظاهرشان با باطنشان…، منافقین در فرهنگ قرآن، آن ظاهر و باطن دوگونه‌هایی هستند که با این انگیزه با پیغمبر مخالفت می‌کردند، نه هر کسی. یک نفری ایمان به پیغمبر ندارد اما در مقابل پیغمبر تسلیم است، خدای متعال این‌گونه آدم را منافق نخوانده است «قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا، قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ» [حجرات: آیه 14]، این‌ها کسانی بودند که تسلیم شده بودند، این‌ها را اسلام می‌گوید بیایید ایمان بیارید چون امید ایمان در آن‌ها هست، با این طبقه هیچ دشمنی وجود ندارد، با این طبقه دلسوزی وجود دارد.

اما آن منافقی که می‌نالد، آن منافقی که در آغاز قرآن، در سوره‌ی بقره، در حدود ده، یازده آیه درباره‌ی او سخن می‌رود، آن منافقی که سوره‌ی منافقین باید هر جمعه تکرار شود تا خصوصیات و نشانه‌هایش از ذهن…، آن منافق [همچون] عبدالله بن ابی است، آن منافقی است که چون آرمان‌هایش، آرزوهایش، هوس‌های انسانی‌اش، حیوانی‌اش، برآورده نشده است، با دعوتی که می‌فهمد حق است، می‌جنگد. آیا عبدالله بن ابی نمی‌فهمید که پیغمبر چه می‌گوید؟ به خدا چرا. عبدالله بن ابی به دلیل هوشمندی‌اش، به دلیل عقلش، به دلیل بزرگ‌تر بودنش، از دیگران بهتر می‌فهمید که پیغمبر چه می‌گوید و درست می‌گوید، اما در عین حال مبارزه می‌کرد، مبارزات عجیبی می‌کرد. یکی از مبارزه‌های او این بود میان صفوف مسلمانان سعی می‌کرد اختلاف بیندازد. ببینید آیا این چیزهایی که من دارم می‌گویم در زندگی شما و به نظر شما آشنا نیست؟ هوشمندان جامعه‌ی ما درست به پیرامون خود بنگرند، ببینند آیا در زندگی خود نمی‌بینند؟ و آیا تاریخ را آیینه‌ی زمان خود مشاهده نمی‌کنند؟

عبدالله ابن اُبیّ و یارانش و همه با انگیزه‌های مشابه، کوشش می‌کردند میان صفوف مسلمانان، تفرقه ایجاد کنند و آن‌ها را از دشمن بترسانند و سعی می‌کردند مؤمنین را از رفتن به جهاد بازبدارند و خود با قدرت‌های بیگانه ارتباط برقرار می‌کردند، ارتباط برقرار می‌کرد. عبدالله بن اُبیّ با قدرت رُم شرقی ارتباط برقرار کرده بود، آن‌ها به او قول داده بودند که اگر تو کمک کنی و ما اسلام را ریشه‌کن کنیم، حکومت آینده‌ی مدینه و یثرب از آن تو خواهد بود، و او دل خوش کرده بود.

موضع پیغمبر درمقابل منافقین

پیغمبر در مقابل این‌ها چه دستوری از خدا می‌گیرد؟ «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ جاهِدِ الكُفّارَ وَالمُنافِقينَ وَاغلُظ عَلَيهِم، وَ مَأواهُم جَهَنَّمُ»، ای پیامبر با منافقان هم مانند کافران مبارزه کن، پیغمبر با منافقین هم مبارزه کرد البته مبارزه‌ی مسلحانه نکرد، اما مبارزه کرد. امروز در جامعه‌ی انقلابی شما مردم هم دیده می‌شود، عینا کسانی را می‌بینیم که در رؤیای خوش حکومت و قدرت به سر می‌بردند، اسلام آمد، قرآن آمد، خدا آمد، روح خدا آمد، شعار الله اکبر آمد، آرزوهای آن… رفت.

دو شرط و فرمول پیروزی

ملت به پیشینه‌ی پر شرف و پر افتخار خود برگشت، زن و مرد ما مسلمان شدند پس از سال‌ها دوری از اسلام حکومت را بازیافتند، قدرت را بازیافتند، «قالَ موسى لِقَومِهِ استَعينوا بِاللَّهِ وَاصبِروا، إِنَّ الأَرضَ لِلَّهِ يورِثُها مَن يَشاءُ مِن عِبادِهِ وَالعاقِبَةُ لِلمُتَّقينَ»، فرمول و مکانیسم پیروزی حق بر باطل این است، «و قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ و قال اسْتَعِينُوا بِاللَّهِ وَاصْبِرُوا،» این دو شرط را هر امّتی داشته باشند، مسلّم پایان آیه در انتظار آن‌ها است:

اول، «استعانت به خدا»؛ اول چنگ زدن به دامان خدا، اول پذیرفتن توصیه‌ی پیامبر(ص)، «فاِذا التبس عليك أمر»، وقتی که فتنه‌ها، فتنه‌ها مانند پاره‌های ابر سیاه بر سر شما و بالای سر شما و بر زندگی شما مستولی شد، «اِذَا التَبَسَت عَلَیکُمُ الفِتَنُ، کَقِطَعِ الَّیلِ المُظلِمِ فَعَلَیکُم بِالقُرآنِ»، وقتی به قرآن دست زدیم، وقتی به قرآن برگشتیم، به خویشتن اسلامی خود برگشتیم. استعانت به خدا محقق شد.

دوم، «وَاصْبِرُوا»؛ صبر کنید، صبر در فرهنگ انقلابی اسلام یعنی مقاومت، صبر یعنی تحول در مقابل انگیزه‌های شرّ آفرین و فساد آفرین و انحطاط آفرین. وقتی به سوی خدا برگشتیم و در مقابل انگیزه‌های شرّ آفرین مقاومت کردیم، زن و مرد ما در مقابله رگبارهای مسلسل‌ها خود را قرار دادند و نهراسیدند، پدران و مادران ما فرزندان خود را بدرقه‌ی راه مردان خدا کردند و شهید دادند.

وقتی امّت ما خون داد، وقتی سخن امیرالمؤمنین مصداق پیدا کرد: «وَ لَقَدْ كُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلى الله عليه وآله) نَقْتُلُ آبَاءَنَا وَ أَبْنَاءَنَا وَ إِخْوَانَنَا وَ أَعْمَامَنَا مَا يَزِيدُنَا ذَلِكَ إِلَّا إِيمَاناً وَ تَسْلِيماً وَ مُضِيّاً عَلَى اللَّقَمِ وَ صَبْراً عَلَى…»، تا دنباله‌ی خطبه، «…فَلَمَّا رَأَى اللَّهُ صِدْقَنَا أَنْزَلَ بِعَدُوِّنَا الْكَبْتَ وَ أَنْزَلَ عَلَيْنَا النَّصْرَ»، وقتی خدا دید که امّت مسلمان راست می‌گوید که مسلمان است، پیروزی خدایی فرود آمد و دشمن شما سرکوب شد. وقتی دشمن شما سرکوب شد و شما میدان‌دار و صحنه‌دار مبارزه بودید، حکومت از آن شما است، چون خدا گفته «وَالعاقِبَةُ لِلمُتَّقينَ»، عاقبت از آن مردمان باتقوا است، عاقبت از آن کسانی است که با پرهیز، با دقت، با هوشیاری، با پاسداری از امانت راه خدا را می‌روند؛ و رفتید و حکومت و قدرت را گرفتید؛ وعده‌ی خدا راست درآمد، «وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً» [قصص: آیه 5]، وعده‌ی خدا راست درآمد، «یرِیدُونَ لِیطْفِؤُا نُورَ الله بِأَفْواهِهِمْ وَاللهُ مُتِمُّ نُورِهِ» [الصف: آیه 8]، وعده‌ی خداوند که اسلام باید حکومت کند و مسلمان باید زنده بماند، وقتی وعده‌ی خدا راست درآمد، آرزوها، رؤیاهای باطل، همه نقش بر آب شد.

آیا اسلام را نمی‌فهمند؟!

آن کسانی که انتظار داشتند ما از آمریکا ببُریم و به رقیب آمریکا بپیوندیم مأیوس شدند، آن کسانی که می‌گفتند «ما غربی نباشیم اما شرقی باشیم» مأیوس شدند، آن کسانی که می‌خواستند اسلام ریشه‌کن شود، یک عمر فریاد کشیده بودند که دین و از جمله دین اسلام به درد توده‌ها نمی‌خورد، یک عمر اصرار ورزیده بودند که اسلام مایه‌ عقب‌ماندگی توده‌ها است، یک عمر فریاد زده بودند که دین مخدّر انسان‌ها است، امروز می‌دیدند دین اهرمی است که این کوه گران را حرکت می‌دهد. فرمول‌هایشان غلط از آب درآمد، رؤیاهایشان باطل‌شد، کمر کین اسلام را بستند، آیا اسلام را نمی‌فهمند؟ به خدا می‌توانند بفهمند؛ آیا اسلام را نمی‌شناسند؟ هوشمندان‌شان حتما می‌شناسند؛ اما حاضرند شیوه‌ی عبدالله بن اُبی را در پیش بگیرند.

سلطه‌های جهانی و مرتجعین منطقه، از این انقلاب به خود می‌لرزند

برادران و خواهران من، وقت نماز مغرب فرا رسیده و سزاوار نیست که من بیش از این سخن را ادامه بدهم و وقت نماز را بگذرانم، اما چه کنم، چه کنم که این حقایق را نمی‌شود نگفت، امروز این حقایق را نمی‌شود نگفت، امروز توطئه‌ی عظیمی در جریان است، این توطئه به خاطر چه آمد؟ به خاطر بیداری شما؛ به خاطر اتکای شما به اسلام، صحنه‌گردان واقعی، توطئه‌گر واقعی، همان دشمنان جهانی و سلطه‌های جهانی‌اند؛ در درجه‌ی دوم قدرت‌های مرتجع منطقه‌اند، امروز آن قدرتی که در طرف غرب کشور ما، آن قدرتی که دادِ ملت خود، که مسلمان و مؤمن به موازین اسلامی و شیعی… به ناحق حکومت می‌کند و آن قدرتی که در طرف شرق کشور ما است، قدرتی که بر میلیون‌ها انسان مسلمان مستضعف ستم می‌راند، احساس خطر می‌کنند از این انقلاب اسلامی، به خود می‌لرزند.

توطئه‌های تجزیه‌طلبانه استعمار

برای ما آن‌چه پیش آمد در ایران قابل پیش‌بینی بود؛ ممکن است که حدس نمی‌زدیم در «نَقَده» مثلا کشتار بشود و مثلا در آن شهر کناری نشود، اما می‌دانستیم که از این گربه‌رقصانی‌ها دست‌های استعمار بسیار دارند. ما می‌دانستیم که به مجرد اینکه محمدرضای خائن و دنباله‌هایش از این کشور پا بیرون بگذارند توطئه‌هایی در سراسر کشور شروع خواهد شد، این را ما از حرف‌های همان خائنی که گذاشت و گریخت و ان‌شاءالله به دست خشم ملت گرفتار خواهد شد (حاضرین: الهی آمین)… از حرف‌های همان روزهایی که می‌نشست با مردم به اصطلاح حرف می‌زد و گفته‌های استعمارگران و اربابان را تکرار می‌کرد و می‌گفت «اگر من از این مملکت بروم، مملکت تجزیه می‌شود»، خیلی خوب می‌شد حدس زد و حدس می‌زدیم که دعوایی بعد از رفتن او خواهد بود، دعوای تجزیه‌طلبانه، این نقشه‌ای بود که خود او و دستگاه‌های جاسوسی امریکا و انگلیس و صهیونیسم، همه و همه با هم طراحی کرده بودند. به مجرد این‌که او می‌رود، به مجرد اینکه دولت اسلامی سر کار می‌آید، ملت سرنوشت خود را در دست می‌گیرد، ناگهان توطئه‌ها از همه طرف شروع می‌شود، بهانه‌ها به وجود می‌آید، اختلاف‌ها بزرگ می‌شود، زخم‌های کهنه سر باز می‌کند و زخم‌های تازه‌ای هم به‌وجود می‌آید.

دولت عراق از صدای انقلاب احساس خطر می‌کند

به خدا قسم برای من روشن است، برای من مشهود و محسوس است، دست پلید امپریالیزم در جریانات خرمشهر. بگذار آن نویسنده‌ی روشن‌فکرِ چپ‌نمایِ چپ‌گرا هرچه می‌خواهد تحلیل کند و هرچه می‌خواهد بگوید، ما واقعیت را در مقابل چشم خودمان داریم می‌بینیم، کِی عرب با عجم جنگ داشت؟ کِی برادران در مقابل هم قرار می‌گرفتند؟ کِی برادران مسلمان، همان کسانی که ستون فقرات دشمن بزرگ، بزرگ‌ترین دژ استعمار را در منطقه شکسته بودند و خسته نشده بودند، حاضر بودند حرکتی را انجام بدهند که آن رژیم انجام می‌داد؟ بگذار این‌ها بردارند در نشریات قاچاق، در سخنانی که جز در تاریکی نمی‌توان گفت، بگویند و بپراکنند آنچه را که می‌خواهند، و بهتر بگویم آنچه را که امپریالیزم می‌خواهد. اما واقعیت برای ما روشن است؛ دولت عراق احساس خطر می‌کند؛ هفتاد درصد مردم عراق شیعه هستند، صدای انقلاب اسلامی ایران و صدای جمهوری اسلامی ایران همان دریچه‌ی فرجی است که بر روی آن سلول متعفنِ دربسته گشوده شده است.

انقلاب ایران، مسلمان افغانستان را هم به هیجان آورد، مردمان مسلمان عراق را هم به هیجان آورد، حتی مردمان مسلمان قفقاز را هم به هیجان‌آورد. حکومت‌ها چگونه حق دارند در مقابل این انقلاب موضع‌گیری کنند، بدیهی و طبیعی…؟ و از آن طرف و پشت سر همه‌شان، و بالای سر همه‌شان، دست مقتدر و نیرومند و جنایتکار امپریالیزم است که آن‌ها را تشویق می‌کند، حادثه به‌وجود می‌آورند، خرمشهر درست می‌کنند، از اختلافات کوچک استفاده می‌کنند و آن‌ها را بزرگ می‌کنند. اما، اما حق همیشه پیروز است، این را من به شما به عنوان یک واقعیت تجربه‌شده و آزموده می‌گویم، در دوران رژیم گذشته، هر یک از این حوادثی که در این چهار ماه اخیر اتفاق افتاد، حادثه‌ی ترکمن صحرا، حادثه‌ی سنندج، حادثه‌ی نقده، حادثه‌ی خرمشهر و ناامنی‌های و نا‌آرامی‌های گوناگون، هر یکی از این حوادث به تنهایی کافی بود که آن رژیم جبّار گذشته را اگر در آن زمان اتفاق می‌افتاد به کلی نابود کند، اما رژیم اسلامی کنونی در مقابل همه‌ی این حوادث، با آرامش و خونسردی مقاومت کرد و پیروز شد؛ چرا؟ چرا؟ زیرا مردم ما مسلمان‌اند و دولت را اسلامی می‌دانند و خود را به دنبال و پشتیبان دولت می‌دانند و امام را امام و رهبر عزیز را که تعیین کننده‌ی این دولت است، رهبر و مطاع و واجب‌الاطاعه می‌داند.

مردم: صحیح است، صحیح است، صحیح است.

ما مبارزه می‌کنیم و باید بر توطئه‌ها پیروز شویم

این نیروی ملت است که بر این مشکلات فایق می‌آید، این خواست انسان مسلمان است که همه‌ی این دشواری‌ها را از بین می‌برد، و اما توطئه‌ها تمام نشد و تمام‌نشدنی است، تا مادامی که ما هستیم و تا مادامی که انقلاب اسلامی است و تا مادامی که جمهوری اسلامی است، توطئه هست، دشمنی هست، ضربت زدن هست، برو برگرد هم ندارد، و ما باید هوشیار باشیم، اگر ما امروز در مقابل این توطئه‌ها شکست بخوریم، اسلام شکست خورده، اگر ما امروز در مقابل این توطئه‌ها عقب بنشینیم و شکست بخوریم، اسارت ما و نسل‌های بعد از ما تا مدت‌ها تضمین شده، ما نمی‌توانیم از حق انسانیت بگذریم، ما نمی‌توانیم از اسلام و قرآن بگذریم، ما نمی‌توانیم از حق فرزندان معصوم و خردسالی که آینده‌ی آن‌ها را ما امروز باید رقم بزنیم، بگذریم؛ ما مبارزه می‌کنیم، ما باید بر توطئه‌ها پیروز بشویم، چاره‌ای جز این نداریم و پیروز خواهیم شد. (مخاطب: ان‌شاءالله)

برادران شیعه و سنی، هوشیار باشید

اما نکاتی که لازم است برادران و خواهران بدانند. برادران من و خواهران من، دشمن توطئه می‌کند، دشمن نقشه می‌چیند، دشمن می‌خواهد به ما ضربه بزند، اما چگونه؟ دشمن اگر بیاید در مقابل ما به طور علنی و ظاهر بسیج بشود، ما هم… او این کار را نمی‌کند، اگر امروز قدرت و سلطه‌ی امریکا یا شوروی یا هر یک از قدرت‌ها و سلطه‌های دیگر به ما حمله‌ی مسلحانه کنند، ملت یک‌پارچه، مانند مُشتی خواهد شد و بر فرق‌شان خواهد زد آن‌ها این کار را نمی‌کنند.

مردم: صحیح است، صحیح است، صحیح است.

به دلیل همین که صحیح است، آن‌ها این کار نمی‌کنند، آن‌ها علنا در مقابل شما ظاهر نمی‌شوند، آن‌ها از جریان نفاق استفاده می‌کنند، آن‌ها سعی می‌کنند میان آحاد ملت و میان اقشار ملت فاصله و شکاف بیندازند، آن‌ها سعی می‌کنند مشت گره کرده را باز کنند تا آسان بتوانند انگشت‌ها را بشکنند. این توطئه‌ی قدیمی، این نقشه‌ی قدیمی، بارها و بارها عمل شده و موفق بوده، امروز نگذارید موفق بشود.

من بلوچستان را از نزدیک دیدم، من در میان برادران سنی زندگی کردم، این نکته را فهمیدم و به جرئت و قدرت این را می‌گویم امروز استعمار از مسأله‌ی سنی و شیعه استفاده می‌کند، امروز سعی می‌کند برادران مسلمان را که باید همه با هم هم‌دست بشوند تا ریشه‌ی کفر را براندازند به عناوین مختلف شیعه و سنی مثلا در مقابل هم قرار بدهد. برادران من، برادران شیعه و سنی، هوشیار باشید؛ زخم‌های کهنه را باز نکنید، اختلافات قدیمی و دیرین را مطرح نکنید، میان قشرها اختلاف می‌اندازند. امروز، امروز به دلیل آن‌که و به حکم آن‌که، انقلاب ما با پرچم اسلام و با موتور اسلام به پیش رفته است، روحانیون مترقی و مبارز، به نام دانندگان اسلام در پیشاپیش صفوف‌اند، این یک واقعیت است. امروز رحمت و رهبر بزرگ امّت اسلام در همه‌ی جهان، یک فرد روحانی است، عکس‌های امامِ شما را، مردم مسلمان اندونزی، مردم مسلمان فیلیپین، در خانه‌ها و مغازه‌های خود می‌زنند. فرستادگان انقلابیون مراکش که از شمال افریقا آمده بودند، می‌گفتند، رهبر شما رهبر ما است، ما به‌نام او نشاط و شور پیدا می‌کنیم؛ به حکم آن‌که این مبارزه و این انقلاب اسلامی بود، دانندگان اسلام، گویندگان اسلام، متفکرین اسلام و از جمله روحانیون مترقی در صفوف این مبارزه قرار گرفتند. این درست، این یک واقعیت است، واقعیتی است که امّت ما از این واقعیت زیان نکرده است، واقعیتی است که بافت جامعه‌ی ما از این واقعیت سود برده است، همچنان که امام عزیز ما گفتند: «نیرو و قدرت و نفوذ کلمه‌ی اسلام بود که توانست جمعیت‌های میلیونی را به گرد هم جمع کند.»

مردم: صحیح است، صحیح است، صحیح است.

هیچ قدرت دیگر، هیچ صدای رسای دیگر، نمی‌توانست زن و مرد و پیر و جوان را از تمام قشرهای جامعه یک‌جا فراهم آورد و گرد هم جمع کند، هیچ‌کس نمی‌توانست. هیچ‌کس نمی‌توانست تا میان خانه‌ها و صندوق‌خانه‌ها صدای خود را برساند و زن‌های خانه‌نشین را به وسط خیابان‌ها با مشت گره کرده بیاورد؛ هیچ‌کس نمی‌توانست روستاییان ما را، زارعان ما را این‌گونه متحد و یکپارچه کند، هیچ‌کس نمی‌توانست روستاییان رفسنجان را به جانبازی و خون‌دادن و فداکاری وادار کند. هیچ دستی و هیچ قدرتی قادر نبود؛ این قدرت اسلام بود که در فریاد یک رهبر روحانی، یک مرجع تقلید، یک امام و پیشوای دینی متجلی شد.

با اسلام میانه ندارند، روحانیت را بهانه کرده‌اند

روحانیون مترقی ما بر سر منابر، در پشت تریبون‌ها، در روزگار اختناق، سخنان را به زبان مردم و مطابق فهم مردم به آن‌ها گفتند، مردم را بسیج کردند، مبارزه را تا این‌جا کشاندند؛ این را من برای این نمی‌گویم که یک حق ویژه‌ای را برای روحانیون قائل شده باشم ابدا، من این را نمی‌گویم تا خدمت یک قشر را به رخ قشرهای دیگر کشیده باشم، هرگز، این کار نمی‌خواهم بکنم مقصود دیگری دارم. مقصود من این است که پرچم روحانیت در جلوی این صفوف به معنای رهبری و پیشوایی “اسلام” بود. امروز، امروز کسانی بر روی کلمه‌ی روحانیت، بر روی رهبری روحانیت، بر روی دخالت روحانیت در مسائل انقلاب انگشت می‌گذارند… این‌ها از چه می‌ترسند؟ این‌ها از چه گِلِه دارند؟ از اسلام! این گِلِه‌ی از اسلام است که به صورت گله‌ی از روحانیت متجلی می‌شود، این گله‌ی از پیش افتادن اسلام است که با فرمان رهبری این انقلاب عظیم و شکوهمند آشکار می‌شود، با اسلام میانه ندارند، روحانیت را بهانه کرده‌اند.

روشنفکر مدعی که با دو سیلی، توبه‌نامه‌اش را نوشت

برادران عزیز من، خواهران عزیز من، مخصوصا برادران و خواهران جوان به هوش باشید، [البته] به هوش هستید؛ امروز نسل روش‌فکر، قشر روشن‌فکرِ حرفه‌ای، همان روشن‌فکری که به گفته‌ی مرحوم جلال‌ آل‌احمد، در طول ده‌ها سال بعد از انقلاب مشروطیت، یک عمل قابل توجه… انجام نداد، همان قشر روشن‌فکری که با دستگاه جبّار ساخت، به فسادی که او تحمیل می‌کرد تن داد، با همه‌ی مظاهر شیطانی ساخت اما با اسلام نساخت، همان روشن‌فکری که یک مقاله و دو مقاله نوشت، بعد با یکی دو تا سیلی توبه‌نامه‌اش را نوشت و شد مداح دستگاه، و بعد برای ذخیره کردن اندکی آبرو یا حفظ کردن تتمه‌ی آبرو، بالا گذاشت و رفت اروپا به گردش و این مردم خون دادند و جان دادند و جوان دادند و او برگشت و مدعی و داعیه‌دار همه چیز و همه کس شد، این نسل روشن‌فکر امروز نمی‌تواند با بریدگی از اسلام هیچ رسالتی داشته باشد!

من از گوشه‌ی یک حجره‌ی مدرسه‌ی طلبگی حرف نمی‌زنم، من از موضع یک روحانی حرف نمی‌زنم، من از وسط گود روشن‌فکری حرف می‌زنم و همه‌ی عناصر و چهره‌های مدعی روشن‌فکری را هم از نزدیک می‌شناسم. آن کسانی که عمرشان به فساد اخلاق و شب‌شان به گذراندن در کافه‌ها و در کلوپ‌های شبانه گذشته و گاهی نشسته‌اند چهار کلمه‌ای قلمی زدند و شعری گفتند و خطی کشیدند و هیچ‌وقت دلی بر این امّت محروم نسوزانده‌اند، امروز حق ندارند با این ملت داغ‌دیده‌ی، زحمت کشیده‌ی، رنج‌دیده بازی کنند.

مردم: صحیح است، صحیح است، صحیح است.

امروز حق ندارد برای اسلام رقیب بتراشند. ما دُگم با مسائل برخورد نمی‌کنیم، ایدئولوژی‌ات هرچه که می‌خواهد باشد، باشد، ما نمی‌گوییم که مسلمان بشو؛ می‌خواهی بشوی، بشو، می‌خواهی نشو؛ اما ما می‌گوییم آن کسی که با سنت مقدس اسلام در میان مردم و با شعار اسلام که این مردم را تا این‌جا رساند بازی کند، آن کسی که موتور این قطار را مخالفت بخواهد بکند، آن کسی که به عناوین گوناگون بخواهد این عصای دست این امّت پاشکسته را از او بگیرد، او خائن به این امّت است و امّت از او نخواهد گذشت.

مردم: صحیح است، صحیح است، صحیح است.

اسلام توانست امّت را از کوره‌راه‌های خطرناک بگذراند

ما دُگم فکر نمی‌کنیم، شما دگم فکر می‌کنید. ما بر شما تحمیل نمی‌کنیم، شما بر ما تحمیل می‌کنید. فرق شما با اعلی‌حضرت آریامهر چیست؟ او هم می‌گفت من اکثریت مردم را قبول ندارم چون شعور ندارند، تو هم همین را می‌گویی. او هم می‌گفت مردم نمی‌فهمند ولو اکثریت باشند تو هم می‌گویی مردم نمی‌فهمند ولو اکثریت هستند؛ فرق شما با شاهنشاه چیست؟ و وای به حال این امّت اگر شاهنشاه شماها می‌شدید. این مردم به صورت صریح و…  گفته‌اند اسلام. هر که با اسلام مخالفت کند، با این مردم مخالفت کرده است.

مردم: صحیح است، صحیح است، صحیح است.

من اسلام را به عنوان یک مذهب مطرح نمی‌کنم، یعنی این‌جا مطرح نمی‌کنم ولی در اصل که چرا مطرح می‌کنم، به عنوان یک ایدئولوژی اگر در مناظره و در بحث مطرح کنم، در این خطابه، من اسلام را به عنوان آن وسیله‌ای که توانست این امّت را از آن کوره‌راه‌های خطرناک بگذراند و به این‌جا برساند مطرح می‌کنم، چرا با این اسلام مخالفت می‌کنند؟

ایدئولوژی‌ات هرچه می‌خواهد باشد، باشد، با ایدئولوژی شما ما کاری نداریم. برادران و خواهران من هوشیار باشید! امروز امپریالیزم اگر بخواهد این دستاورد قیمتی را از ما بگیرد از گونه‌گون راه‌ها و شیوه‌ها استفاده می‌کند؛ اولش این بود که میان ما اختلاف می‌اندازد، دومش اینکه با ما می‌جنگد، آن هم به دست عناصری و افرادی که خود را انقلابی‌ترین معرفی می‌کنند، ما با آن افراد هم به خدا دشمن نیستیم، ما دلمان به حال آن‌ها می‌سوزد، ما دلمان به حال آن‌ها می‌سوزد. …انبیاء خدا پدران دل‌سوز این امّت‌اند، انبیاء خدا مانند نوح(ع) که با حسرت به فرزند کافرش نگریست تا غرق‌شد، به حسرت به این مردمی که در کشتی شکسته‌ی نابود شده‌ی جاهلیت و کفر و الحاد می‌نگرد و غرق شدن این کشتی و سرنشینانش آن‌ها را رنج می‌دهد.

ما دل‌سوز شما هستیم زیرا ما در راه پیامبرانیم. گذشته‌ی انقلاب ما، گذشته‌ی انقلاب پیامبران است و این خلاصه‌ی بحث است که تکرار می‌کنم در چند جمله؛ ما مردگانی بودیم که مبعوث شدیم، ما خفتگانی بودیم که بیدار شدیم، آتشفشان خاموش ما در شهر قم جوشید و خروشید و همه‌ی ما را مبعوث کرد و جامعه‌ی ما را بیدار کرد. این حرارت، این گرمی، این انگیزش، به جامعه‌ای به سوی اسلام و به دولتی در خط اسلام منتهی شد. این مبارزه ما را تا این‌جا رسانید اما دشمنان ما، مانند دشمنان پیامبران صف‌آرایی کرده‌اند و با ما سر پیکار دارند، اما ما به هیچ قیمتی و به هیچ عنوانی و با نثار عزیزترین و شریف‌ترین خون‌های پاکمان در مقابل این توطئه‌ها مقاومت کرده‌ایم و خواهیم‌کرد.

مردم: صحیح است، صحیح است، صحیح است.

و سعی می‌کنیم، سعی می‌کنیم چشم دشمن‌شناس و دشمنی‌شناس و دلِ با دشمن مقاومت‌کن و به مشتِ دشمن‌کوب مجهز بشویم و سعی می‌کنیم با دشمن‌ها یک لحظه کنار نیاییم، تا بتواند این بعثتِ، این خاطره‌ی شکوهمند بعثت پیامبر، خاطره‌ی بعثت خود ما را هم در ما زنده کند؛ زهی خرمی و خوشحالی به این روز و به این مجلس و به گردانندگان این مجلس دو، سه تا دعا کنم و برادران و خواهران از خدا مسألت کنند اجابت این دعاها را؛

پروردگارا یکپارچگی و وحدت این امّت مبارز را حفظ کن. (مردم: الهی آمین)

نیروهای رزمنده را، نیروهای نستوه را پروردگارا موفق کن. (مردم: الهی آمین.)

دشمنان و مغرضان و توطئه‌گران را با مشت گره کرده‌ی این ملت و امّت سرکوب کن. (مردم: الهی آمین.)

رهبر عزیز و عظیم‌الشان ما را محفوظ بدار. (مردم: الهی آمین.)

مرگ ما را جز به شهادت در راهت قرار مده. (مردم: الهی آمین.)

والسلام علیکم و رحمت الله.

مردم: الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر.

***

مجری: برادران و خواهران توجه فرمایید، توجه فرمایید؛ از زبان همه‌ی خواهران و برادران حاضر در انجمن پرشکوه‌مان، قبول زحمتی را که برادر مجاهد و عالم متعهد، حضرت حجت‌الاسلام والمسلمین جناب آقای خامنه‌ای تقبل فرمودند، قدردانی کرده و مقدم‌شان را از صمیم دل گرامی می‌داریم.

توجه فرمایید، توجه فرمایید، از طرف شورای مدیریت مدرسه‌ی امام صادق علیه‌السلام، از همه‌ی شما خواهران و برادرانی که قدم رنجه کرده و دعوت ما را پذیرفتید قدردانی می‌کنم؛ تقاضایی که می‌شود، نام مدرسه همان‌گونه که به سمعتان رسید مدرسه‌ی امام صادق(ع) و بنابراین مدرسه‌ی چهارباغ یا مدرسه‌ی سلطانی باید فراموش شود. همه هفته، جمعه‌ها اقامه نماز جمعه ادامه دارد، تشریف‌فرما شوید.

ظهر‌ها، دقت بفرمایید، ظهرها همه روزه نماز جماعت در این مدرسه توسط حضرت آیت‌الله طاهری [صلوات حاضرین] برگزار خواهد شد، شرکت برادران و خواهران موجب اعتلای اسلام و موجب هم‌بستگی بیش‌تر در راه به ثمر رساندن انقلاب اسلامی ما است. با درود به همه‌ی شما، ختم جلسه اعلام می‌شود.

برادران عزیز توجه کنید، مجله‌ای است از حزب جمهوری اسلامی به نام «عروةالوثقی»؛ این مجله مستقیم زیر نظر حزب جمهوری اسلامی است و مجله‌ای است که می‌تواند بیدارکننده …؛ ضمنا تذکری است راجع به خیابان‌های اصفهان، خیابان شاپور به نام خیابان دکتر علی شریعتی، فلکه‌ی شاه عباس به نام فلکه‌ی فلسطین، خیابان تاج احمدآباد به نام شهید مسعود صدری، خیابان شاه عباس به نام خیابان شهیده [؟] عضو گروه توحیدی صف…

برچسب
دیدگاهتان را بنویسید

- Your opinion will be published in Isfahan Ziba news site after the approval of the editor

هجده − 9 =